فلسفه غیبت امام مهدی ( علیه السّلام )
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از سؤالهایی که در طول تاریخ عصر غیبت مطرح بوده این است که چرا امام زمان (علیه السّلام) غایب شد و چرا ما با آن حضرت ارتباط نداریم؟ چه فرقی بین این عصر و عصرهای گذشته است؟ آیا وظیفۀ امام هدایت بشر نیست؟ اگر هست، پس چرا او را نمیبینیم؟ و...
قاضی عبدالجبار معتزلی میگوید: «اگر امام ظاهر نشود تا به وسیلۀ او نقصها جبران شود، چه فایدهای برای او مترتب است، بسان آن که اصلا حجّتی بر روی زمین نباشد، زیرا به صرف وجود امام، نقص برطرف نمیشود، بلکه به امام ظاهر است که نقض جبران میگردد».[1] هم چنین تفتازانی مینویسد: «مسئله اختفای امام از مردم به این کیفیت که تنها اسمی از او در بین باشد، جدا بعید است و امامت او در اختفا امری بیهوده است، زیرا غرض از امامت، حفظ شریعت، نظام، دفع جور و غیره است...».[2] در پاسخ به این شبهه، لازم است مقدماتی را به عرض برسانیم.
مقدمۀ اول: غلبۀ اسلام بر سایر ادیان؛ در متون اسلامی اشارههای متعدّدی بر این مسئله شده است که در آخرالزمان، دین اسلام بر تمام ادیان غلبه کرده و عدل و داد و حکومت الهی و توحیدی سراسر گیتی را فرا خواهد گرفت. خداوند متعال در قرآن در سه آیه اشاره به این نکته دارد که هدف از فرستادن و مبعوث کردن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به دین همانا غلبۀ دین اسلام بر سایر ادیان است: «هو الّذی أرسل رسوله بالهدی و دین الحقّ لیظهره علی الدّین کلّه و لو کره المشرکون [توبه/ 33] اوست خدایی که رسول خود را با دین حقّ به هدایت خلق فرستاد تا بر همۀ ادیان عالم تسلط و برتری دهد». همچنین در آیهای دیگر میفرماید: «هو الّذی أرسل رسوله بالهدی و دین الحقّ لیظهره علی الدّین کلّه و کفی بالله شهیدا [فتح/ 28] اوست خدایی که رسول خود محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) را با دین حقّ به هدایت خلق فرستاد تا آن را بر همۀ ادیان غالب گرداند و بر حقیقت این سخن گواهی خدا کافی است». استدلال به آیه در صورتی تمام میشود که ضمیر «لیظهره» را به دین حقّ برگردانیم نه «رسول» و صحیح هم همین است، به این جهت که در ادبیات عرب این قاعده معروف است که «الأقرب یمنع الأبعد» یعنی تا جایی که ممکن است ضمیر را به مرجعی نزدیک برگردانیم، نوبت به ارجاع ضمیر به دور نمیرسد. از همین رو میدانیم که ارجاع ضمیر به دین حق، اقرب است. همچنین به دلیل قاعده «لزوم سنخیت بین غالب و مغلوب». زیرا آنچه که بر سایر ادیان غالب است دین حقّ است، نه شخص پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم).
مقدمۀ دوم: تغییر مصالح به تغیّر حالات؛ شیخ مفید میفرماید: «مصالح بندگان با اختلاف حالات آنها متغیّر میشود، انسانی که حکیم است تدبیر و تربیت اولاد و دوستان و اهل و خدمتکاران و... خود را به عهده گرفته و آنها را معرفت و آداب آموخته و وادار بر اعمال حسنه میکند تا در میان مردم عزیز شده و مستحقّ مدح و ثنا و تعظیم گردند. هم چنین چگونگی تجارت صحیح را به آنها میآموزد... حال اگر آنان به دستورها و اهداف تربیتی او عمل کردند آن شخص حکیم هدایتهایش را ادامه داده و راه صحیح را برای آنان هموار میکند... ولی اگر از دستورات او سرپیچی کرده و تحت تربیت او قرار نگرفته و راه سفاهت و ظلم و لهو و لعب را پیشه کردند، در این هنگام آن شخص حکیم مصلحت را در قطع موقتی رحمت از آنها میبیند تا به خود آمده و قدر نعمت را بدانند، و این عمل هیچگونه تناقض و تضادّی با اغراض و تدبیرهای انسان حکیم و عاقل ندارد».
مقدمه سوم: تکامل و پیشرفت بشر؛ بیشک هر کار اجتماعی کوچک یا بزرگ احتیاج به آماده شدن ظرفیتهای مناسب دارد تا چه رسد به این که آن امر اجتماعی انقلاب جهانی و فراگیر در تمام زمینهها اعم از عقایدی، سیاسی، اخلاقی و اقتصادی باشد. به عبارت دیگر انقلابی که در طول تاریخ نمیتوان برای آن نمونهای یافت. واضح است که چنین قیامی نیاز به آمادگی و استعداد در میان مردم دارد. از جمله پیشرفت بشر از حیث ظرفیت دینی و اسلامی، ولو در طبقۀ خاصی از آنها، همچنین پیشرفت بشر در تکنولوژی برای بسط و گسترش حکومت در سطح عالم.
مقدمۀ چهارم: ضرورت رهبری؛ بی تردید دین غالب در عصر ظهور، احتیاج به رهبر و امامی غالب دارد که عالم به جمیع قوانینی باشد که بشر به آنها محتاج است. همچنین دارای قدرت خارق العاده بوده، و نیز از گناه، اشتباه و گمراهی به دور باشد.
مقدمۀ پنجم: دوازده امام؛ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بنابر روایاتی که از طریق شیعه و سنّی رسیده امامان و خلفای بعد از خود را تا روز قیامت دوازده نفر معرفی کرده است: «روی البخاری عن جابر بن سمرة قال سمعت النّبی یقول یکون اثنا عشر أمیرا. فقال کلمة لم أسمعها. فقال أبی إنّه قال کلّهم من قریش.[4] بخاری به سندش از جابر بن سمره نقل کرده که گفت: من از پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) شنیدم که فرمود: بعد از من دوازده امیر خواهد بود. سپس جابر میگوید، پیامبر کلمهای فرمود که من نفهمیدم. پدرم به من گفت که پیامبر فرمود که تمام آنها از قریشند».
همچنین: «روی المتقی الهندی عن انس بن مالک قال قال رسول اله لن یزال هذا الدین قائما إلی اثنی عشر من قریش، فاذا هلکوا ماجت الإرض بأهلها.[5] متقی هندی به سندش از انس بن مالک نقل میکند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: این دین بر پاست تا اینکه دوازده نفر از قریش بر آن امامت و خلافت کنند و بعد از وفات دوازده امام، زمین زیر و رو خواهد شد».
روایتی دیگر نیز در این زمینه وجود دارد: «روی ابن شهر آشوب فی « المناقب فی حدیث الأعمش، عن الحسین بن علیّ علیهم السّلام قال فأخبرنی یا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) هل یکون بعدک نبی؟ فقال لا، أنا خاتم النبییّن، لکن یکون بعدی أئمة قوّامون بالقسط بعدد نقباء بنی اسرائیل... الخبر.[6] ابن شهر آشوب به سندش از امام حسین (علیه السّلام) نقل میکند که فرمود: از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) سؤال نمودم که آیا بعد از شما پیامبر خواهد آمد؟ فرمود: خیر، زیرا من خاتم انبیا هستم. و لکن بعد از من امامان خواهند آمد که قیام کنندگان به قسط و عدلاند و عدد آنها به تعداد نقبای بنی اسرائیل دوازده نفر است...».
منابع:
[1]. قاضی، عبد الجبار بن احمد، المغنی، الدارالمصریه، ج 1، ص 57.
[2]. تفتازانی، سعد الدین، شرح مقاصد، مبحث امامت.
[3]. سعید بن جبیر، نورالابصار، ص 186.
[4]. محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، دارالفکر، بیروت، ج 8، ص 127.
[5]. کنز العمال، ج 12، ص 33، ح 33861.
[6]. ابن شهر آشوب، محمد بن علی، المناقب، قم، المکتبه الحدریه، ج 1، ص 300.
دیدگاهها
علی خسروی
1393/09/07 - 11:22
لینک ثابت
مَثَل امام زمان (عج) به
tahamohsen
1393/09/23 - 21:42
لینک ثابت
«إنّ الارض لا تخلوا إلاّ و
افزودن نظر جدید