سرمايهگذاری بهائيت بر نسل آينده
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از حدود پانصد سال پيش سلطه بر کشورها از طريق حضور فيزيکى مهاجمين در سرزمين هدف با استفاده از توان نظامی و صرف هزينههای بسيار سنگين لشکرکشی و جنگ مستقيم انجام میشد و در ادامه نيز با حکمرانی مستقيم کشور استعمارگر، شيوه «استعمار کهن» رقم میخورد.
شيوه استعمار کلاسيک تا جنگ جهانی دوم نيز ادامه داشت، اما موانعی چون هزينههای نظامی، تلفات انسانی، فرسايشی شدن فرايند سلطه و نياز به خشونت برای تداوم سيطره و علاوه بر آن هشيار شدن ملتها و متعاقباً گسترش مقاومتهای مردمی در واکنش به اعمال حاکميت نظاميان بيگانه در سياست و اقتصاد که در ادامه با ورود مسيونرهای مذهبي با استحاله فرهنگی و مذهبی نيز همراه شده بود، باعث شد فرايند «بومیسازی استعمار» در دستور کار اتاق فکر کشورهای شمال قرار بگيرد که در نهايت منجر به تولد «استعمار نو» گرديد. در روش جديد از طريق نفوذ در بدنه حاکميت و به قدرت رساندن وابستگان سياسی، از يک سو هزينههای اشغال مستقيم کاهش میيافت و از سوی ديگر مطامع سياسی، اقتصای و فرهنگی به نحو احسن تامين میشد.
يکي ديگر از راههای استحاله نيروهای وابسته، در کنار تطميع به روشهای مختلف، خروج نخبگان کشورهای هدف به بهانههای علمی و اقتصادی و تغيير خلق و خو و سلايق و مهمتر از آن تغيير نگرش آنان در پی اقامت طولانی مدت در کشورهای غربی بود. با اين کار نخبگان از سفر بازگشته بدون آنکه مستقيماً از اربابان خارجی خود تلگرافی برای انجام يک عمليات سری دريافت نمايند، خود به خود فرهنگ رسوخ کرده در تار و پود افکارشان را دنبال میکردند و استعمارگران نوين حاصل عملکرد چند ساله خود در پرواربندی انديشهها را از راه دور رصد میکردند. نمونههای بارز اين «نخبگان پرواری» را میتوان همچنان در بسياری از کشورهای جنوب مشاهده کرد؛ مانند «انگلوفيلها (Anglophiles)» که شيفتگان انديشه و مرام انگليس و حاصل سالها تلاش روباه پير برای استحاله فرهنگی نخبگان کشورها هستند.
فصل سوم استعمار
استعمار نو همچنان در بسياری از کشورها اعمال میشود، اما با افزايش آگاهي ملتها و بر ملاشدن وابستگیهای غيرمستقيم بسياری از حاکمان آنها، نياز به ابداع ترفندهايی جديد برای چپاول سرزمينهای جنوبی از سوی غرب نشينان، احساس شد.
در نيم قرن اخير، فصل سوم استعمارگری با عنوان «استعمار فرا نو» آغاز شده است. در اين شيوه چپاول غير مستقيم، سيطره بر جغرافيای انديشه ملتها در هر دو سطح عوام و خواص مورد هدف قرار میگيرد. اين راه که حاصل قرنها تجربهاندوزی ايادی شيطان است، بهترين، اثرگذارترين و ماندگارترين ابزار به دست گرفتن عنان کشورها محسوب میگردد. تجاوز به ذهن راه را برای سيطره بر سرنوشت و آينده کشورها هموار میکند. در فرايند استعمار فرا نو، برنامهريزیها ماهيت بلند مدت دارند و ابزارهای راهبردی در راستای نفوذ به افکار عمومی و هدايت آن را بايد در محيطهای نرم يا همان عرصههای فرهنگی جستجو کرد. رسانه و نظام آموزشی دو وسيله اصلی در پيشبرد اهداف کسانی هستند که دستبرد به دارايیهای مادی و معنوی کشورهايی غنی همچون ايران را در سر میپرورانند. دستگاه رسانهای غرب با محوريت هاليوود و رسانههای غول پيکر خبری، عرصه مقابله را در اين ميدان بسيار تنگ و دشوار ساخته است، اما پيگيری ديپلماسی عمومی از طريق بيان واقعيات با گزارشهای غير واقعی به قصد تاثيرگذاشتن بر ذهن مخاطب و ترغيب به رفتار خاص يا به اصطلاح «پروپاگاندای رسانهای»، هر چند بسيار تاثيرگذار است، اما دو مشکل اساسی دارد:
يکي آنکه بدليل برملاشدن دروغهای خبری در پی ارائه اخبار صحيح، پس از مدتی تأثير اين روش کاهش مييابد.
دوم اينکه افکار و نگرشهای افراد عموماً در دوران کودکی و بر اساس آموزههايی که از سوي والدين و جامعه پذيرفته شده است، شکل ميگيرد و در بزرگسالی به ندرت قابليت تغييرات بنيادی پيدا میکند.
به دليل کاستیهای فوق، طراحان انديشههای سياه استعماری به منظور جهتدهی افكار عمومی و القاء انديشهها و افكار خاص و مقبوليت بخشيدن به عملكردهای مورد نظرشان در نزد تودههای مردم در سراسر جهان، نفوذ در نظام آموزشی کشورها را به عنوان ابزاری اساسی در عصر استعمار فرانو مطرح نموده و سازمانهای بين المللی و ارگانهای دولتی و غيردولتی وابسته به خود را در سر تا سر جهان در اين زمينه به صف کردهاند. اين تفکرات که در لايههای زيرين تصميمات نهادهای مذکور پنهان میشود، به گونهای سازمان يافته و در قالب برنامههای جهانی و منطقهای، با بزک گسترش صلح و دوستی و شعار برابری آموزشی در تمامی نقاط جهان از کلان شهرهای اروپا گرفته تا روستاهای دور افتاده هند و ايران و با تمرکز بر مهدهای کودک و پيش دبستانیها عملياتی میشود.
بهائيان وارد میشوند!
شبکههای جهانی ايجاد شده براي پيشبرد برنامههای مورد نظر خود، علاوه بر اينکه نهادهای رسمی همچون يونسکو را در اختيار دارند، به شناسايی و تقويت جريانهای زيرزمينی همسو نيز میپردازند. يکی از جريانهای خزنده در ايران که در اين سالها به دليل غفلت مسئولان ريشه دوانده و در بسياری از مناطق کشور از قلب تهران تا روستاهای دور افتاده نفوذ کرده و با اين شبکه جهانی ارتباط نزديک دارد، پيروان شبه آيين بهائيت است.
نفوذ بهائيان در سيستم آموزشی مهدهای کودک ايرانی را به راحتی با جستجويی ساده در اخبار چند سال گذشته میتوان رديابی کرد:
جوان آنلاين؛ 4 بهمن 1388: سرشاخههای بهائيان تصميم گرفتهاند با تاسيس مهد کودک به انتقال باورهای خود در جامعه پرداخته و برنامههای خود را از اين طيف سازمان دهی کنند. قرار است اين افراد در پوشش کمک به اين کودکان معصوم برخی اردوهای تحصيلی و سياحتی را نيز برای آنان تدارک ديده و به کاناليزه کردن آنان بپردازند.
انديشکده شفافيت؛ 15 آبان 1389: در تشکيلات بهائيت، زنان مربيان مهدها هستند و اساساً از وظايف و مسئوليتهايی که با ورود دختران به دوره جوانی به آنها سپرده میشود، همين مربیگری و آموزش به کودکان در مهدهاست. در اين ميان آن دسته از افرادی که وظايف خود را به نحو موثرتری به انجام رسانند، مورد تشويق محفل قرار گرفته و مأمور تبليغ مخفيانه و پنهانی در جامعه مسلمانان و کودکان مسلمان میشوند. پديدهای که اخيراً نيز شاهد بروز آن بودهايم و نگرانیهای زيادی را براي مسئولان و والدين ايجاد کرده است.
دادستان بم؛ 21 اسفند 1389: پس از قريب به 9 ماه کار اطلاعاتي توسط سربازان گمنام امام زمان(عج) تعدادی از عناصر فرقه ضالّه بهائيت که در پوشش کارهای آموزشی و فرهنگی در تعدادی از مهد کودکهای بم، کرمان و تهران به ترويج وگسترش برنامههای خود میپرداختند، دستگير شدند.
مرکز تخصصی مهدويت؛ 26 مهر 1391: فرقه بهائيت از طريق پرداختن به مسايل مورد علاقه کودکان، نوجوانان و جوانان مانند آموزش هنر و ورزش به ويژه در ميان نونهالان اقدام به جذب آنها میکنند و بيشتر فعاليتهای آنها نيز در نقاط محروم فرهنگی است.
اداره تبليغات اسلامي نيشابور؛ 16 بهمن 1391: مبلغان بهايی در لباس آموزگاران تقويتی و فوق برنامه حاضر شده و ضمن تدريس دروس به تبليغ مکتب کاذب خود اقدام کنند. بايد نظارت روی افرادی که با واسطه اقدام به فعاليت در اين حوزه میکنند، افزايش يابد. اين افراد در مناطق محروم و زلزله زده در قالب فعاليتهای به ظاهر انسان دوستانه و دلسوزانه اما به ظاهر ويرانگر فعال هستند.
در طول ده سال گذشته مجموعه اخبار گوناگونی نيز در حمايت از «فعالين حقوق کودک بهائی» دستگير شده، منتشر شده است. عليرغم وجود اين جنگ عقيدتی وسيع کما کان اين شبکه خطرناک به عضوگيری در سيستم مشغول است.
ارتباط تنگاتنگ سازمان جهانی يونسکو با جريان بهائيت زوايای پنهان و آشکار فراوانی دارد که مهمترين محور فعاليت برنامه مشترک آنان ذيل طرحی بين المللی بنام «روش آموزش کودکان مونتهسوری» انجام میپذيرد. آموزش مونتهسوری در ايران با جامعه بهائيان پيوند ناگسستنی دارد. به نحوی که مسئوليت انتشار اين روش آموزشي در شهرستانها و مناطق محروم مستقيماً بر عهده گروههای موسوم به «فعالين حقوق کودک بهائی» قرار دارد. به طور مثال افرادی همچون «اعظم.ک» و «نهاله.ش»، «ندا.ح»، «فريبا.و» و گروهی از بهائيان شيراز و کرج از بانيان تشکيل «خانه کودک مونتهسوری» در فيسبوک به شمار میروند.
تعاليم بهائيان در مهدکودکها
مولود نامبارک بهائيت که نطفهاش از رابطه نامشروع انگليس و اختلافات درون فرقهای بسته شد، سرگذشتی جالب دارد. پس از تيرباران سرکرده فرقه انگليسی بابيّت که از افتخارات کارنامه اميركبير، صدر اعظم کاردان ايرانی به شمار ميآيد، دو تن از پيروانش، که نسبت برادری داشتهاند، بر سر جانشينی اختلاف پيدا کرده و آن يکی که حسينعلی نوري نام داشت، فرقه بهائيت را تاسيس میکند. مقامات حسينعلی نوري، معروف به بهاءالله، اندک اندک از ادعای نبوت شروع و در نهايت به مقام الوهيت ارتقاء میيابد! و اکنون آموزههای اين آيين که از قهر دو برادر شروع شد، ملغمهای از انديشههای بهاءالله و جانشينان وی از جمله عباس افندی، معروف به عبدالبهاء است.
بهائيان 7 مرحله کيهانی آموزش مونتهسوری را برآمده از تعاليم بهاء میدانند که با توجه به خواستگاه مشترک دو فرقه تئوسوفی و بهائی –کمپانی هند شرقی انگليس- طبيعی مینمايد. همچنين بهائيان و برخی معدود مسيحيان حامی فراگيری روش مونتهسوری اين روش را راهی موثر براي دستيابی به «صلح پايدار جهانی» و پذيرش فرق ضاله در جوامع اسلامی برمیشمارند.
از آنجايی که انديشههای منحرف بهائيان در قالب ظواهر اسلامی به کودکان معصومی که پای آموزشهای اعضای اين فرقه مینشينند ارائه میگردد، لذا تشخيص انحرافات آن از عهده بسياری از والدين هم بر نمیآيد. برخی آموزههای بهائيان با استفاده ابزاری از مفاهيمي چون آزادی و دموکراسی، «ديگرپذيری» را به عنوان يکی از ارکان صلح معرفی میکند و از اين طريق و با استفاده از مفاهيم مثبت سعی در خنثی کردن انديشههای اصلاحگرايانه اعتقادی همچون جهاد و مبارزه با فرقهگرايی در افکار کودکان دارد.
هم اکنون نام تعداد قابل توجهي از مدارس مونتهسوری در هند، چين، تايلند و مالزی به «بهائی مونتهسوری» تبديل شده است. مديران اين مراکز اغلب بهائی هستند. علاوه بر آن مدرسه برگزيده مونتهسوری يونيسف، در سال 2013 يک مدرسه مونتهسوری بهائی در هند بود که مدير بهائی آن نيز از خانواده گاندي است.
مقر اصلی بهائيان در اسرائيل است و اينکه چگونه بهائيت در کنار صهيونيسم در صلح و صفاي کامل به سر میبرند، سئوالی است که پاسخ به آن کار چندان دشواری نيست، چرا که با بررسی ارتباطات آشکار سه رأس مثلث اسرائيل، بهائيت و يونسکو نيز میتوان به اين سوال پاسخ داد. انتخاب محل دفن سرکردگان بهائيان در اسرائيل به عنوان آثار ثبت شده بين المللی يونسکو در حقيقت پيام سپاس اين سازمان برای همراهی تشکيلاتی اين فرقه در اجرای برنامه جهانی همسانسازی فرهنگی محسوب میگردد.
والدين ايرانی در حالی بیمحابا کودکان خود را که حاصل عمرشان محسوب میگردد، راهی این مهد کودکها کرده و با اختيار خود در معرض استحاله انديشهای قرار میدهند که امروزه در دنيا اصولاً با وجود مهدها در غير از موارد ضروری مخالفت شديدی صورت میپذيرد. در بسياری از کشورهای توسعه يافته، دولت تا مدت زيادی با تقبل پرداخت نيمی از حقوق مادران، آنها را به خانه میفرستد تا به نگهداری از فرزند خود پرداخته و ناچار نباشد کودکش را به مهد بسپارد و يا در موارد ضروری، مهدها را در نزديکی محل کار مادر تعيين میکنند تا مادر در طول زمان کاری، چند بار به کودک خود سر بزند. لذا شايسته است هم والدين در انجام وظايف خود تجديد نظر کنند و هم دولت با توجه به اين مساله حياتی، از مخاطرات نسلی برای نيروی انسانی کشور پيشگيری نكند.
منبع:
روزنامه كيهان، شماره 20890 به تاريخ 15 مهر 1393، صفحه 6 (اجتماعی)
افزودن نظر جدید