فهم اشتباه از یک آیه
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ قرآن کریم کتاب تاریخ نیست؛ اما در آن به مناسبت و بر اساس یک هدف به تاریخ و اندیشهی تاریخی هم اشارتی رفته است. مباحث تاریخیِ یاد شدهی در قرآن کریم گاه مورد خدشهی گروهی هر چند معدود واقع شده که یک علت آن ناشی از بد فهمی زبان قرآن است. مباحث تاریخی یاد شده در حوزهی مسیحیت و سیر تاریخی این دین نیز از آن جمله است. به طور مثال در قرآن کریم به مناسبت در سورهی مائده آمده است:
«وَإِذْ قَالَ اللّهُ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ أَأَنتَ قُلتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَأُمِّیَ إِلَهَیْنِ مِن دُونِ اللّهِ قَالَ سُبْحَانَكَ مَا یَكُونُ لِی أَنْ أَقُولَ مَا لَیْسَ لِی بِحَقٍّ إِن كُنتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَلاَ أَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنتَ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ»[1].
عالمان! مسیحی میگویند قرآن کریم اشتباه کرده است؛ چراکه در طول تاریخ مسیحیت هیچگاه جناب مریم (سلام الله علیها) خدای مسیحیان نبوده است! آنان به گونهای سخن میگویند که گویی تمام تاریخ بشریت و اندیشه را بودهاند و یا از منابع موثق و معتبر، حدود بیست قرن را کاویدهاند و در آن به قطع دریافتهاند که مسیحیان عالم در هیچ برحه و زمانی و در هیچ مکانی به الوهیت جناب مریم اعتقاد نداشتهاند[2]. این یک اشکال جدی بر این مدعای مسیحیان است.
از این اشکال جدی بگذریم و با یک پاسخ حلی به این سخن ایشان جواب دهیم.
در آغاز و از باب مقدمه بایستی گفت قرآن کریم در مقام رویارویی با شرک، از دو تعبیربهره برده است یکی: تسمیه (ناظر به نام گذاری مشرکانه در مقام گفتار و نظر بر چیزی از سوی گروهی) و دیگری: اتخاذ (ناظر به انجام رفتاری مشرکانه از سوی برخی). مراد از تسمیه این است که به شیء یا شخصی نام «اله» گذارده و پرستیده شود (اسم اله را بر چیزی نهاده وآنرا بپرستند).
تسمیه خود به دو گونه است. یک بار صرف یک نام گذاری بدون هیچ مصداق و مدلول خارجی که در اینصورت عبث و بی معنا ست و در قرآن کریم هم از اشارت به این گونه خبری نیست؛ زیرا قرآن کتاب انسان سازی و عینی گرایی است. دغدغهی قرآن، ساخت و اصلاح زیست (رفتار، گفتار و پندار) انسان بر مبنای واقعیات موجود در زندگی اوست. و یک بار با لحاظ و نگاه به مصداق خارجی و ناظر بدان نام گذاری صورت گیرد که در اینصورت با معناست.
اما تعبیر«اتخاذ» اگر به معنای «انتخاب و به کار گیری» باشد در اینصورت بدون اینکه نام خاصی بر شخص یا شیئی گذارده شود، با شیئ و یا شخص به گونهای رفتار میشود که گویی همان نام را بر اونهادهاند و در حقیقت این نوع رفتار کار تسمیه را انجام میدهد. آیهی مورد نظر (116 مائده) از همین سنخ است. واقعیت رفتار گروهی از اهل کتاب اینگونه بوده که در مقام عمل با کرنش و تعظیم و رفتاری سزاوار خداوندی در برابر یک مخلوق در عمل آن مخلوق را خدای خود گرفته بودند[3].
پس منظور آیهی شریفه از واژه «اله»، هیچ یک از دو نوع تسمیه یاد شده نیست. نه سخن از اسمی بیمسماست و نه سخن از اسمی است که مسمایش دارای ویژگیهای خدایی است. «اتخاذ اله» در آیهی شریفه، «نوعی رفتار» با عیسی و مریم بهگونهای که خدایند، میباشد. خطای فاحش در چنین مواردی (که تعبیر اتخاذ به کار رفته) رفتار عملی قبیح و نه باور نظری است؛ و باز مثل آنجایی که قرآن کریم میفرماید: «اَفَرَأَیْتَ مَنْ ٱتَّخَذَ اِلهَهُ هَواهُ»[4]، که مراد اتخاذ (گرفتن) «هوای نفس»، به عنوان خدا و در عمل است.
نتیجه آنکه:
اولاً، پرستش جناب مریم (سلام الله علیها) در جهان مسیحیت به عنوان واقعیتی تاریخی وجود داشته است.
ثانیاً، آیهی کریمه در مقام بیان چیز دیگری است. در این مورد قرآن کریم عمل و رفتار مسیحیان را مد نظر قرار داده و فرموده که این رفتار، رفتار یک انسان در برابر یک انسان نبوده بلکه از نوع رفتار انسان در برابر خدای خود میباشد.
پینوشتها
[1]- مائده، 116.
[2]- به عنوان نمونه ن ک به: سیمون وی، نامه به یک کشیش، ص 94؛ و همچنین به: ویلیام. م میلر، تاریخ کلیسای قدیم در امپراطوری روم و ایران، ص 189-190.
[3]- مثل آنجایی که قرآن کریم دربارهی یهودیان و مسیحیان میفرماید: «اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسیحَ ابْنَ مَرْیَمَ» (توبه، ۳۱) ، در اینجا هم همانگونه که مشاهده میشود، سخن از اتخاذ و نه تسمیه است.
[4]- جاثیه، 23.
افزودن نظر جدید