سیاه اسواری و مسلمان شدنِ بخشی از بدنه‌ی ارتش ساسانی !

  • 1393/04/26 - 16:33
پژوهشگران باانصاف تردیدی ندارند که گرچه ورود عرب به ایران با جنگ‌هایی همراه بود، اما سیر مسلمان شدن ایرانیان متفاوت از خشونت‌های نظامی بود. اکثر ایرانیان از روی اختیار مسلمان شدند و این امری است که متون معتبر تاریخی بر آن صحه می‌گذارند. از همین روی می‌بینیم که ایرانیان بیش از هر ملتی برای ترویج و نشر اسلام جان فشانی کردند....

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ پژوهشگران باانصاف تردیدی ندارند که گرچه ورود عرب به ایران با جنگ‌هایی همراه بود، اما سیر مسلمان شدن ایرانیان متفاوت از خشونت‌های نظامی بود. اکثر ایرانیان از روی اختیار مسلمان شدند و این امری است که متون معتبر تاریخی بر آن صحه می‌گذارند. از همین روی می‌بینیم که ایرانیان بیش از هر ملتی برای ترویج و نشر اسلام جان فشانی کردند. مسلمان شدنِ ایرانیان، حتی یش از حمله نظامی عرب آغاز شده بود. آنجایی که ایرانیان یمن، در اثر ملاقات با پیامبر اسلام و مشاهده کراماتی از ایشان به اسلام علاقه‌مند شده، دین پیامبر خاتم را با جان و دل پذیرفتند و به نشر آن پرداختند[1]. اما سیرِ مسلمان شدن بخشی از ایرانیان در بحبوحه‌ی جنگ‌ها نیز قابل توجه است. برای نمونه در این نوشتار، حکایت مسلمان شدنِ سیاهِ اسواری و شیرویه، به همراهی بخشی از ارتش ساسانی پس از جنگ قادسیه را بازگو می‌کنیم. 
در حوادث مربوط به فتح شوش به دست سپاه عرب، یزدگرد و سران حکومت ساسانی، شهر به شهر عقب‌نشینی می‌کردند و سپاه نامدار ساسانی با آن فرّ و شکوه مثال‌زدنی در مقابل سپاه کوچک چندهزار نفری عرب، به ناتوانی و ذلت افتاده بود. گویی مردم ایران نیز این حوادث را نشانه‌ای از حقانیت اسلام و در حقیقت، تأیید آسمانی این آیین می‌دانستند[2]. محمد بن جریر طبری -تاریخ نگار ایرانی متوفای 310 هجری- در تاریخ مشهور خود می‌نویسد درباره حوادث سال 17 هجری(عصر خلافت عمر بن خطاب) می‌نویسد: سياه اسواری -از فرماندهان ارتش ساسانی- حرکت کرد و يزدگرد از پس او روان شد تا به استخر رسید. شوش در محاصره ابوموسى اشعری -از فرماندهان عرب- بود. يزدگرد سپاهی را به سوى شوش فرستاد و هرمزان را نیز سوى شوشتر فرستاد. سياه اسواری هم در كلبانيه فرود آمد. در این هنگام، مردم شوش از نتیجه‌ی جنگ جلولا خبر يافتند و فهمیدند كه يزدگرد به سمت استخر فرار کرده است! مردم از ابوموسى اشعرى صلح خواستند و ابوموسی هم با آن‌ها صلح كرد. سپس سوى رامهرمز رفت. هنگامی که سياهِ اسواری در كلبانيه بود از كارهای مسلمانان متعجب بود (و از اینکه سپاهی نه چندان باشکوه، توانسته بود ارتش ساسانی را اینگونه زمین‌گیر کند، در شگفت مانده بود). وی منتظر ماند تا عمار ياسر نزدیک آمد. سياه اسواری سران نظامی را كه با وى از اصفهان آمده بودند، نزد خود فراخواند و از احوال جنگ به آنان خبر داد و از شکست‌های پی‌درپی ارتش ساسانی ابراز شگفتی کرد و در پایان از آنان مشورت خواست. سران نظامی نیز اختیار خود را در دست سیاه اسواری نهادند. در این هنگام، سیاه از توجه قلبی خود پرده برداشت و با جدیت گفت: «رأى من اين است كه به دين آنها درآييم». این پیشنهاد عجیب سیاه اسواری، با واکنش عجیب‌تر سران نظامی همراه شد! موافقت جمع با رأی فرمانده خود !!! در نتیجه این اتفاق نظر، شخصی به نام شیرویه از سوی این سران نظامی به سمت ابوموسی اشعری رفت تا خبر مسلمان شدنِ بخشی از بدنه‌ی نظامی ارتش ساسانی را به سران سپاه عرب دهند. شیرویه پيش ابو موسى رفت و گفت: «ما به دين شما متمايل شده‏‌ايم و مسلمان مى‌‏شويم به شرط آنكه همراه شما علیه عجمان -حکومت ساسانی- بجنگيم! و اینکه هر كجا بخواهيم منزل كنيم و با هر گروه از شما كه خواهيم همراه باشيم و از غنائم بهترین سهم را مالک گردیم». ابوموسى اشعری به عمر نامه نوشت و پس از مدت زمانی کش و قوس، سیاه اسواری به همراه چند تن از فرماندهان ارتش ساسانی به نام‌های شهريار، شهرويه، شيرويه و افروذين و ... و به همراهی بخشی از بدنه‌ی ارتش ساسانی به اسلام گرویدند. سیاه اسواری و نیروهای تحت فرماندهی وی، قلعه‌های بسیاری را فتح نمودند و به ترویج و تبلیغ اسلام می‌پرداختند[3].

اسنادی متعدد از منابع کهن تاریخی این حوادث را نقل کرده‌اند[4] و حتی عبدالحسین زرینکوب در «دو قرن سکوت» نیز به این موضوع اشاره کرده است: «سیاه اسواری با عده‌ای از یارانش که همه از بزرگان سپاه یزدگرد بودند چون فرّ و کرّ تازیان بدیدند و از یزدگرد نومید شدند به آیین مسلمانی گرویدند و حتی در بسط و نشر اسلام نیز اهتمام کردند»[5]. به راستی خیانت‌ها و جنایت‌های موبدان زرتشتی و شاهان ساسانی در حق مردم سبب شد که بخش زیادی از ایرانیان، حاضر به حمایت از حکومت ساسانی و دین زرتشتی نگردند و حتی راه را برای نابودی آن حکومت و آیین فراهم سازند.

پی‌نوشت:

[1]. بنگرید به مقاله «حقایقی شگفت‌انگیز از مسلمان شدن ایرانیان یَمَن در عصر پیامبر»
[2]. عبدالحسین زرینکوب، دو قرن سکوت، تهران: انتشارات سخن، ۱۳۹۲. ص 60
[3]. ابن جرير طبرى‏، تاريخ الامم و الملوك (تاريخ الطبري‏)، بیروت: روائع التراث العربى‏، 1387. ج 4، ص 90-94
و تاريخ طبری، ترجمه ابو القاسم پاينده‏، تهران: انتشارات اساطير، ۱۳۷۵. ج 5، ص 1904-1908
[4]. فتوح البلدان البلاذري، القاهرة: مطبعة لجنة البيان العربي، ج 2، ص 459-460
و احمد بن على ابن مسكويه، تجارب الامم، تهران: انتشارات توس، 1376. ج 1، ص 340-342
ابن اثير جزرى، تاريخ كامل بزرگ اسلام و ايران، ترجمه: عباس خليلى، ابو القاسم حالت‏، تهران: انتشارات مؤسسه مطبوعات علمى‏، 1371. ج 8، ص 393
ابن كثير، البداية والنهاية، بیروت: دار إحياء التراث العربي، 1988. ج 7، ص 102
[5]. عبدالحسین زرینکوب، دو قرن سکوت، تهران: انتشارات سخن، ۱۳۹۲. ص 83

برچسب‌ها: 
تولیدی

دیدگاه‌ها

تاریخ را فاتحان مینویسند.اشغالگران غارتگر عرب این تاریخ ها جعل کردند.مردم ایران هیچگاه از خلفا دل خوشی نداشتند و همواره دوستدار اهل بیت بودند و از عمال خلیفه بیزار بودند.این اخبار جعلی است.صلح کردن به معنای تسلیم شدن نیست.

این گزارشات تاریخی (فتح بسیاری نواحی ایران با صلح) موافق با عقلانیت و خردورزی است. چه اینکه مردمان ایران اگر در هر ناحیه صلح نمی کردند و جنگ را برمیگزیدند، در این صورت چیزی از اعراب نمیماند. چون ایرانیان از حیث جمعیت و تجهیزات نظامی بسیار قوی تر از عرب بودند.

سامان عزيز شما از جنگ هيچ اطلاعي نداريد.اعراب فقط براي كشتن و غارت و تجاوز به ايران حمله كردند.كاري كه الان داعش دارد انجام ميدهد.اينكه خالد ابن وليد و يزيد ابن مهلب و ابوموسي اشعري و سعد ابي وقاص و..... را در زمان عمر و عثمان مبلغ اسلام جلوه ميدهيد براي من شگفت آور است.بهتر است ما برويم سني شويم و از تشيع دست برداريم چرا كه عمر رضي الله عنه چه منتي بر ما نهاد.

اطلاع شما از جنگ چیست ؟ چگونه میتوانید شکست خفت بار بزرگترین ارتش جهان آنروز در مقابل یک سپاه کوچک چندهزارنفری را توجیه کنید ؟ به یاد ندارم که خالد ابن وليد و يزيد ابن مهلب و ابوموسي اشعري و سعد ابي وقاص و... را مبلغ اسلام نامیده باشم. عمر هم مبلغ اسلام نبود. هرچند در میان سپاه صحابه کسانی بودند که حقاً در پی تبلیغ اسلام بودند. همچون عمار و حذیفة و ...

تازیان با ۸۰ تا ۱۲۰ هزار نفر به ایران حمله کردند.سازوبرگ نظامی آنها اگرچه کمتر از ایران بود اما کافی بود(یادمان باشد که تازیان همواره ارتش مزدور ایران یا روم بوده و با فنون آنها آشنا بودند.درضمن فقط تازیان عربستان که نبوده اند.تازیان حیره لخمیان و نبطیان در اردن و بین نهرین نیز بوده اند...اتحادیه دزدان و غارتگران ناموس!).در این بین ناراضیان آرامی و مسیحی که تعداشان زیاد هم بوده(در بین نهرین) و دزدان بسیار غیر ایرانی که همیشه برای غارت و تجاوز آماده اند آنها را همراهی کردند. به همین دلیل دشمن در بین نهرین پیشروی زیادی داشت.از طرفی چون ایران درگیر جنگ با روم و جنگ داخلی بخصوص با مزدکیان و دسیسه بعضی خاءنان داخلی بود(در آخرین یورش ایران به روم ۵۰۰۰۰۰ نفر از ایران به فرماندهی سپهبد شهربراز و شاهین شرکت داشتند ولی به دلایلی ارتش پاشید......).نتوانست نیروی کافی برای مواجهه با دشمن فراهم کند.چه اینکه در اواخر دوران ساسانی حتی قسمتی از شرق ایران به دست ترکان و تاتاران افتاده بود.البته سیاست تقسیم ایران به ۴ ایالت بزرگ و ضعف حکومت مرکزی در کنترل این ۴ ایالت نیز مزید علت بوده است.در واقع پیروزی تازیان ناشی از بی عملی و مدیریت نادرست ارتش(مانند معطل کردن فرمان حمله).نارضایتی ملل تابعه و ایرانیان.تبلیغات زیاد .بد و نادرست بعضی موبدان که مشکلاتی مانند سیل و طوفان را از سر گناهکار بودن مردم می دانستند که باعث ضعف اراده ملی مکیشد و .....

چرا بدون مدرک و با تعصب جواب میدهید همون بدنه اصلی سپاه ایران از ظلم و بی عدالتی شاهان و موبدان وقت ار من و تو بهتر خبر داشتند دوما اگر از سر ترس بود خودشان شروع به فتح قلعه های ساسانیان کردند این دلاور مردان اسواران از نجیب زادگان ایران بودند از بلوچستان تا اصفهان و در نامه خود به ذلت تن ندادند و حقشان را از دیگر مسلمانان کمتر ندیدند و با خلیفه وقت مکاتبه هم کردند پس با یکم تامل میفهمیم چه ظلمی شاهان و موبدان به مردم عادی میکروند که اسواران که دلاوان پلوچ و اصفهانی و دیگر مناطق کشور به این ظلمها اگاه بودند و دیدند مردم عادی شهرها صلح کردند پس معلوم میشه مسلمانان خیلی عادلتر از ساسانیان بودند چون هم اسواران را به رسمیت شناختند و حقوق مساوی با دیگر مسلمانان به انها دادند ولی اگر مغول بودند هم سلاحشان را میگرفتند و هم حقی بهشون نمیدادند و انها را به نوکری میگرفتند اگر با انصاف بنگریم مسلمانان عادل بودند و بردند ناموس مردم ایران هم دروغ هست فقط اسیر میگرفتند چه مرد در جنگ و چه زنان پشت جبهه ها که دو طرف لشکر متخاصم بود هر کس پیروز میشد این کار را میکرد که دوباره نفس تازه نکنند و برگردند این یک امر طبیعی در هر جنگی هست بغیر از مغول و صفویان من سراغ ندارم که به مردم بی سلاح در جنگها حمله کنند و بکشند و زنان را اسیر کنند

با سلام به یکایک دوستان و آرزوی قبولی طاعات و عبادات، همانطور که میدونید کوروش از نژاد پارسی و از نسل هخامنش هستش و همه میدونیم که پارسیان آریایی تبار هستند، و از اونجایی کهدیم آریاها میترایسیم و زرتشتی است به یقین کوروش نمیتونه یهودی باشه، اما در مورد یکتا پرستی این پادشاه بزرگ که دوستان دلیل بر یهودی بودن کوروش ذکر گردند، خوبه که بدونیم دین زرتشت از جمله دینهای توحیدی هستش، پس میشه گفت کوروش بزرگ زرتشتی یکتا پرست بوده، در مورد شیرویه ودیگر خائنان به مام میهن مسلمان شدن این سرداران دلیلی بر خیانت ایشان و شمشیر کشیدن بر برادران خود نمی‌شه، اگر از همه کارهای این آزاد مرد چشم پوشی کنیم همین که کرامت انسانی رو پاس داشته و در سرتاسر ایران بزرگ برده داری رو ممنوع کرده برای ما ایرانیان جهت بالیدن بس، به یاد داشته باشیم ما تنها ملتی بودیم که هرگز بت نپرستیدیم و برده نداشتیم، و در پاسخ به دوست عزیزی که پیامبر گرامی اسلام رو متجاوز به عنف دونسته فقط میخوام یک بیت عرض کنم، بسی تجربه کردیم در این دیر مکافات با آل علی هر که در افتاد ور افتاد،

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.