زرتشت، پیامبری ایرانی ؟!!
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ فراوان دیده میشود که زرتشت را «پیامبر ایرانی» مینامند. گرچه این عنوان، به تنهایی نیز سخنی بیپایه است، اما برخی تلاش میکنند تا «پیامبر ایرانی» را در مقابل اسلام قرار دهند! لیکن به راستی ادعای «ایرانی بودنِ زرتشت» تا چه حد واقعی، معقول و منطبق باحقیقت است؟ لازم است این موضوع را از زوایای مختلف و با معیارهای گوناگون بررسی کنیم.
اگر مرزهای جغرافیایی را معیار ایرانی بودن افراد بدانیم، بدین معنا که هرکس این سوی مرز بود، ایرانی است و هرکه آن سوی مرز بود، ایرانی نیست! در این صورت باید پرسید که زرتشت در کدام سرزمین متولد شد؟ پورداود(پدر اوستا شناسی ایران) میگوید: «تحقیقاً نمیدانیم محل ولادت و زمان زندگانی زرتشت کجا و کی بود، چرا؟ برای آنکه زرتشت متعلق به یک زمان بسیار قدیم است که دست تاریخ به آستان بلند آن نمیرسد»[1]. جالب است بدانیم که برخی منابع تاریخی کلاسیک، فلسطین را به عنوان زادگاه اصلی زرتشت معرفی کردهاند[2]. برخی نیز همچون منابع روایی زرتشتی، معتقدند که زرتشت اصالتاً از شمال غرب ایران بود (هر چند این نظر امروزه از نگاه علمی و باستانشناسی رد شده است). «مری بویس» پژوهشگر نامدار که عمر خود را صرف پژوهش در عرصهی زرتشتیگری نمود، معتقد است که زرتشت در سرزمینی واقع در جنوب استپهای روسیه - و یا حتی نقطهای در شمال قزاقستان- میزیست[3]. این مسئله را امروزه همهی باستانشناسان و اوستاپژوهان باور دارند که زادگاه زرتشت، به هیچ وجه در شمال غرب ایران نبود. بلکه ناحیهای در خوارزم و نواحی بلخ -یعنی همان شمال شرقی فلات ایران و در نواحی افغانستان و تاجیکستان امروزی- بوده است[4]. حال به راستی، آیا میتوان مردمان افغانستان و تاجیکستان و حتی قزاقستان را ایرانی دانست؟ باید توجه داشت که حتی عراق و کویت و سوریه و بحرین و قطر و یمن و... نیز دیر زمانی جزوی از قلمرو «ایران» بودند. به راستی آیا مرزهای جغرافیایی معیاری برای هویت ایرانی است؟ اگر چنین است پس «امروزه» دیگر نمیتوان زرتشت را ایرانی دانست. بلکه او افغانی یا تاجیک و... است! گذشته از اینکه مرزهای امروز جغرافیایی، توسط دولتهای استعمارگر همچون بریتانیا و روسیه و ... ایجاد شده است. پس باید متأسف بود برای کسانی که «هویت»خود را در مرزبندیها و خطکشیهای جغرافیایی میدانند. چه اینکه اینگونه اشخاص، از حیث «هویت» امروزی، مدیون رفتارهای استعماری و غارتگریهای انگلیس و روسیه و... هستند. ممکن است برخی ناآگاهان بگویند که افغانستان و تاجیکستان امروزی، در عصر زرتشت جزوی از قلمرو ایران بودند! در پاسخ به این افراد میگوییم که در زمان زرتشت، سرزمینی یکپارچه به نام ایران وجود نداشت. بلکه از زمان هخامنشیان این سرزمین تحت سیطرهی حکومتی یکپارچه قرار گرفت. پس زرتشت نه با معیار جغرافیای کهن، و نه با معیارهای امروزی، ایرانی نبوده و نیست. چه اینکه اگر بخواهیم با این معیار وی را ایرانی بدانیم، پس مردمان کشورهای عربی و افغانستان و... همگی ایرانی خواهند بود.
اگر بخواهیم زبان و گویش را معیار «ایرانی بودن» بدانیم، معیاری نادرست خواهد بود. چون اولاً اقوام ایرانی دارای زبانها و گویشهای بسیار متفاوتی هستند، برای مثال اگر زبان کردی را جزو زبانهای ایرانی بدانیم، پس کردهای عراق و سوریه هم باید ایرانی باشند! و همچنین بلوچهای پاکستان نیز باید ایرانی شمرده شوند! همچنین مردم افغانستان نیز باید ایرانی محسوب گردند، چه اینکه هم زبان با مردم ایران هستند. در ثانی، زبانی که زرتشت با آن سخن میگفت، به قدری از زبان فارسی امروزی دور است که تقریباً هیچ فرد ایرانی توان فهمیدن آن سخنان را ندارد. حتی موبدان زرتشتی در عصر ساسانیان نیز توان ترجمهی سخنان زرتشت را نداشتند! استاد پورداود(پدر اوستاشناسی ایران) میگوید: «فهم متن گاتها به غایت دشوار است. حتی دانشمندان و پیشوایان مذهبی در دوره ساسانیان هم در فهم گاتها با مشکل مواجه شدند. زبان اوستایی قبل از اردشیر پاپگان هم متروک شده بود». ایشان به صراحت میافزاید که اردشیر بابکان (سر سلسلهی ساسانیان) و جانشینان وی، گاتها (کهن ترین بخش اوستا) را نمیفهمیدند، لذا تفسیر پهلوی گاتها که امروز در دست است به هیچ وجه درست نیست[5]. چون زبانی که زرتشت و حتی جانشینان وی با آن سخن میگفتند، صدها سال قبل از ورود اسلام به ایران، در میان مردم ایران سخنوَر نداشت. پس «زبان و گویش» نمیتواند معیار مناسبی برای «ایرانی» بودن باشد و اگر باشد نیز، زبانِ زرتشت نه تناسبی با زبان امروز مردم ایران دارد و نه حتی تناسبی با زبان مردم ایران باستان.
اگر بخواهیم نژاد را ملاک «ایرانی بودن» بدانیم، باز هم به خطا رفتهایم! چه اینکه ایرانیان از نژادهای گوناگونی هستند. ایران قبل از مهاجرت آریاییان، نیز ساکنینی داشت که از نژادهای بومی این سرزمین، یا حتی سامی، مدیترانهای و... بودند[6]. بعدها آریاییان به این سرزمین تاختند. در پایان حکومت هخامنشیان نیز یونانیان به این سرزمین حمله کرده، و تا قرنها این سرزمین را تحت تأثیر فرهنگی و اجتماعی خود قرار دادند. قرنها بعد مسلمین ایران را فتح نمودند و با مردمان این سرزمین درهم آمیختند. بسیاری از مردم ایران نیز خواسته یا ناخواسته به سرزمینهای عربی کوچیدند. پس از گذشت سالیانی چند، ترکان نیز وارد ایران شدند و در سطحی وسیع با ساکنین ایران اختلاط نژادی یافتند. اگر قرار باشد همهی این اقوام و نژادها را ایرانی بدانیم، آنگاه مردم عراق نیز ایرانی خواهند بود! چه اینکه جنوب عراق سالیانی دراز پایتخت حکومت ساسانی بود! و سرزمین بینالنهرین در مدت هزاران سال، جزوی از قلمرو حکومتهای ایران باستان بودند و مردمان آن سامان، همواره با مردمان نواحی داخلی فلات ایران آمیختگی نژادی داشتند. حتی میتوان مردمان سوریه و فلسطین را نیز ایرانی دانست!!! چه اینکه تعداد زیادی از مردم آن سرزمینها، در حقیقت از نژاد آریایی هستند که به آن ناحیه سفر کردند[7]. هم چنین در جنگ های میان ایران و روم، ایرانیان بسیاری اسیر شده و در عصر امپراتوری گالینیوس به روم شرقی فرستاده شدند و در سوریه و ترکیه و... ساکن گردیدند! بنا بر متون کهن تاریخی، بسیاری از مردم یمن و عمان و حتی حجاز (عربستان) اصالتاً ایرانی هستند که از عصر باستان به آن سرزمینها مهاجرت نمودند[8]. پس روشن است که نژاد نمیتواند معیار خوبی برای ملیّت ایرانی باشد، چون اولاً بوی نژادپرستی و حماقت از آن برمیخیزد و در ثانی بسیاری از مردمان کشورهای همسایه همنژاد با مردمان ایرانِ امروزی هستند. به راستی آیا باستانگرایان و آریاییگرایان حاضرند همسایگانِ همنژادِ خود را «ایرانی» بپندارند؟
هم چنین اگر بخواهیم مختصات فرهنگی و اجتماعی را ملاک قرار دهیم، باز هم زرتشت ایرانی نخواهد بود. چه اینکه زرتشت متعلق به یک جامعهی کاملاً بَدَوی با مقتضیات و ویژگیهای دوران سنگ (عصر حجر) بود[9]، آن هم نقطهای در جنوب روسیهی امروزی!
به هر روی، هر معیاری برای «ایرانی بودن» زرتشت معرفی شود، لاجَرَم بخش عظیمی از ملت عرب و افغان و... به همراه زرتشت، در عنوان «ایرانی» داخل خواهند شد. گذشته از این مسائل، در متن گاتهای اوستا(که موبدان مدعی هستند منسوب به زرتشت است) توهینهای بسیاری به مردم ایران شده است [10].
پینوشت:
[1]. ابراهیم پورداود، گاتها کهن ترین بخش اوستا، تهران: نشر اساطیر، 1378. ص41
[2]. تاريخ طبری، ترجمه: ابوالقاسم پاينده، تهران: نشر اساطير، 1375. ج۲ ، ص۴۵۶
و ابوسليمــــان بناكتى، روضة اولى الالباب في معرفة التواريخ و الانساب، مشهور به تاريخ بناكتــــى، تهران: انجمــن آثـار ملّـى، ۱۳۴۸. ص۳۳
ابن اثير جزرى، تاريخ كامل بزرگ اسلام و ايران، ترجمه عباس خليلى و ابو القاسم حالت، تهران: مؤسسه مطبوعات علمى، ۱۳۷۱. ج۳ ، ص۱۰۵
شرف الدين فضل الله قزوينى، المعجم في آثار ملوك العجم، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگى، 1383.
ابراهیم پورداود، همان، ص 43-45
[3]. مری بویس، زرتشتیان, باورها و آداب دینی آنها، ترجمه ع. بهرامی، تهران: انتشارات ققنوس، 1391. ص17
[4]. ژاله آموزگار، احمد تفضلی، اسطوره زندگی زرتشت، تهران: نشر چشمه، 1375. ص23
[5]. ابراهیم پورداود، همان، ص88
[6]. بنگرید به مقاله «ورود آریاییها به فلات ایران ؛ با ناز و عشوه؟ یا با جنگ و خونریزی؟»
[7]. حسن پیرنیا، تاریخ ایران باستان، تهران: انتشارات دنیاى کتاب، 1384. ج1 ، ص39
[8]. محمد بن أحمد المقدسي، أحسن التقاسيم في معرفة الأقاليم، دمشق: وزارة الثقافة و الارشاد، 1980. ص107
[9]. مری بویس، همان، ص17 ؛ احمد تفضلی و ژاله آموزگار، همان، ص21
[10]. بنگرید به مقاله «زرتشت دربارهی مردم ایران چگونه میاندیشید ؟»
دیدگاهها
yashar i
1393/04/18 - 13:41
لینک ثابت
زرتشت از ازربایجان بود و
فردین
1393/04/20 - 18:50
لینک ثابت
آقای محترم مکتب زرتشتی برای
saman
1393/04/22 - 02:48
لینک ثابت
سلام فردین گرامی ؛
فردین
1393/04/20 - 19:04
لینک ثابت
آقا یاشار خیلی تند میری پیاده
saman
1393/04/22 - 02:51
لینک ثابت
سلام فردین گرامی ؛ از حیث
فردین
1393/04/20 - 19:14
لینک ثابت
آقای محترم نویسنده مقاله شما
saman
1393/04/22 - 02:54
لینک ثابت
سلام فردین گرامی ؛ ما قصد
علی حسین زاده
1393/04/23 - 23:30
لینک ثابت
دینی به نام زرتشتی وجود
رستگار
1401/01/17 - 20:53
لینک ثابت
بله صد درصد چون حداقل تمام
افزودن نظر جدید