کتابسوزی خوارزم، حقیقت یا دروغ ؟
کتابسوزیهای عرب در ایران از جمله مسائلی است که دربارهی آن بزرگنماییهای بسیاری میشود. برخی افراد نیز به دلایلی گوناگون به چنین شایعاتی دامن میزنند. پیش از هر چیز باید گفت که نگارندهی این نوشتار هیچ دلیلی نمیبیند که با انکار حقایق، به دفاع مطلق از عملکرد و کارنامه فاتحین ایران بپردازد. چه این که خود معتقد است کسانی که ایران و دیگر سرزمینها را فتح کردند، نه اشخاصی معصوم، بلکه کسانی عادی بودند که امکان خطا و حتی گناه در آنان وجود داشت. اما این رویکرد نباید سبب شود که حقایق را منکر شویم. بسیار دیده میشود که افرادی ادعا میکنند که عرب در فتح ایران، کتابخانهی جندیشاپور را به آتش کشید! در حالی که بر خردمندان و اهل تاریخ روشن است که جندیشاپور(در زمان خلیفهی دوم) با صلح به دست سپاه عرب افتاد و کسی در آن شهر آسیب ندید و هیچ کتاب و کتابخانهای سوزانده نشد[1]. اما از سویی دیگر، ماجرای «به آتش کشیده شدن کتابخانهی خوارزم» نیز قابل بررسی است. ابوریحان بیرونی در «الآثار الباقية» چنین میگوید:
و لمّا فتح قتيبة بن مسلم، خوارزم، المرّة الثانية بعد ارتداد أهلها، ملّك عليهم اسكجموك بن ازكاجوار بن شيرى بن سخر بن ارثموخ، و نصبه للشاهيّة؛ و خرجت الولاية من أيدى نسل الأكاسرة، و بقيت الشاهية فيهم لكونها موروثة لهم؛ و انتقل التاريخ الى الهجرة على رسم المسلمين. و كان قتيبة أباد من يحسن الخطّ الخوارزمى، و يعلم أخبارهم و يدرّس ما كان عندهم، و مزّقهم كلّ ممزّق. فخفيت لذلك خفاءا لا يتوصّل معه، الى معرفة حقآئق ما قبل عهد الإسلام به؛ و بقيت الولاية بعد ذلك تتردّد فى هذه القبيلة مرّة، و فى أيدى غيرهم اخرى، الى أن خرجت الولاية و الشاهية كلتاهما منهم، بعد الشهيد أبى عبد اللّه محمّد بن أحمد بن محمّد بن عراق بن منصور بن عبد اللّه بن بركسياثه بن شاوشفرن بن اسكجموك بن ازكاجوار بن شرى بن سخر بن ارثموخ، الذى ذكرت أن فى زمانه بعث النبى- عليه السلام- و هذا ما وقفت عليه من التواريخ المشهورة؛ و الإحاطة بجميعها، غير ممكن للإنسان؛ و اللّه الموفّق للصّواب [2].
و در ادامه میگوید:
و لا يستعملون فيها أسمآء على حدة، و لا يعلمون بها، و انا أظنّ أنّ ذلك، كان لهم بمثل الاختلاف الواقع فيه للفرس، و أهل السّغد. ثمّ لما كان من إهلاك قتيبة بن مسلم الباهليّ كتبتهم، و قتله هرابذتهم، و إحراقه كتبهم و صحفهم، بقوا أمّيّين يعوّلون فيما يحتاجون اليه على الحفظ. فلمّا طال عليهم الأمد، فاتهم ما اختلف فيه، و حفظوا ما اتّفق عليه؛ ثمّ اللّه أعلم. فأمّا الأيّام الثلاثة المتّفقة الاسامى فى هذه الأيّام، فانّ أهل فارس ينسبون كلّ يوم منها الى تاليه، و يركّبونه عليه، فيقولون «دى بآذر» و «دى بمهر» و «دى بدين»؛ و أمّا أهل السغد و اهل خوارزم، فبعضهم يفعل مثل ذلك، و بعضهم يضيف بلغته لفظ الأوّل و الثانى و الثالث، الى كلّ واحد منها النظائر الى النظائر[3].
خلاصهی ترجمهی این گفتار چنین است که «چون قتيبه بن مسلم دگر بار خوارزم را پس از مرتد شدن اهالیِ آن فتح كرد، اسكجموک پسر "ازكاجوار" را بر ايشان حاکم گردانيد. قتيبه هر كس كه به خط خوارزمی آگاه، و از احوال ايشان مطلع بود، به كلی معدوم الاثر كرد و ايشان را در نواحی مختلف متفرق ساخت و لذا اخبار و اوضاع ايشان به درجهای مخفی و مستور مانده است كه به هيچ وجه وسيلهای برای شناختن حقايق امور در آن كشور بعد از ظهور اسلام در دست نيست». همچنین در ادامه میگوید: «و چون قتيبه بن مسلم نويسندگان ايشان (خوارزميان) را هلاك كرد و هیربدان ايشان را بكشت و كتب و نوشتههای آنان را به آتش کشید، اهل خوارزم بیسواد ماندند و در امور مورد نیاز فقط به محفوظات خود اتكا كردند، و چون روزگاری دراز بر ايشان بگذشت، امور جزئی مورد اختلاف را فراموش كردند و فقط مطالب كلی مورد اتفاق در حافظه آنان باقی ماند». اما نکاتی در این باره:
1. آنچه ابوريحان درباره خوارزم نقل كرده است، مستند به سندی نيست و ابوريحان مدرك نشان نداده است. چه اینکه وی در سال 362 هجری در خوارزم متولد و در سال 443 هجری در غزنه از دنیا رفت[4]. در حالی که خوارزم در سال 93 هجری به دست قتیبة بن مسلم فتح شد[5]. یعنی بین ابوریحان و فتح خوارزم، حدود 300 سال فاصلهی زمانی است. لیکن میبینیم که وی برای سخن خود از متون قدیمی تاریخ، سندی ارائه نمیکند. ولی نظر به اينكه ابوريحان بیرونی مردی فاضل و محقق بود و همچنین خود اهل خوارزم بوده، لذا سخن و گزارش تاریخی وی را درست میپنداریم (چنین فرض میکنیم).
2. آنچه ابوريحان نقل كرده، مربوط به خوارزم، زبان و خط خوارزمی است، نه مربوط به كتب ايرانی كه به زبان و خط پهلوی يا اوستایی و... بوده است. روشن است که زبان خوارزمی زبانی محلی و از ریشهی زبانهای سغدی، سکایی (ختنی) و... بوده است. گرچه این زبان(و یا حتی گویش) را جزو زبانهای فارسی نیز ذکر کردهاند، اما باید دقت داشت که مکتوبات زبان خوارزمی متفاوت از مکتوبات پهلوی(مکتوبات رسمی ساسانی) بود[6]. خط خوارزمی نیز شبیه به خط سغدی و متمایز از خط پهلوی بود[7]. ابوریحان بیرونی خود نیز اقرار کرده است که زبان خوارزمی به هيچوجه قادر برای بيان مفاهيم علمی نيست[8].
3. رفتار قتيبه بن مسلم با مردم خوارزم در دوره وليد بن عبدالملك (یعنی در عصر بنی امیه) رخ داد و یقیناً سیرهی بنیامیه را نمیتوان به پیامبر اسلام و اهلِبیت نسبت داد. چه اینکه بنیامیه خود از دشمنان سرسخت پیامبر و اهلِبیت بودند. در نتیجه این کتاب سوزی (اگر رخ داده باشد)، رفتاری ضد انسانی و اسلامی بوده است و نمیتوان مقياس رفتار مسلمين در صدر اسلام كه ايران را فتح كردند قرار داد.
4. دکتر عبدالحسین زرینکوب، اصل این قضیه را زیر سؤال برده است و آن را مشکوک دانسته است: «روايتى هم كه گفتهاند كتابخانهی مداین را اعراب نابود كردند، ظاهراً هيچ اساس ندارد و مآخذ آن تازه است. آنچه هم بيرونى راجع به نابود شدن كتب خوارزمى گفته است، مشكوك است»[9].
5. اينكه با حملهی مهاجمین، آثار مکتوب فرهنگی یک زبان، به كلی نابود شود و مردم يكسره به حالتِ امّيت و بیسوادی درآيند، ويژهی زبانهای محدود محلی است. بديهی است كه هرگز يك زبان محدودِ محلی نمیتواند به صورت يک زبان علمی در آيد و كتابخانهای حاوی انواع كتب پزشكی، رياضی، طبيعی، نجومی، ادبی و مذهبی با آن زبان تشكيل شود. اگر زبانی به آن حد از وسعت برسد كه بتواند كتابخانهای از انواع علوم تشكيل دهد، با يک يورش، مردمش يكباره تبديل به مردمی بیسواد و بیخبر نمیگردند. حملهای از حملهی مغول وحشتناکتر نبوده است. قتل عام به معنی حقيقی در حمله مغول رخ نمود، كتابها و كتابخانهها طعمه آتش گرديد، ولی هرگز اين حمله وحشتناك نتوانست آثار علمی به زبان عربی و فارسی را به كلی از ميان ببرد و رابطه نسل بعد از مغول را با فرهنگ قبل از مغول قطع نمايد. زيرا آثار علمی به زبان عربی و حتی به زبان فارسی گستردهتر از اين بود كه با چندين قتل عام مغول از بين برود. پس معلوم است كه آنچه در خوارزم از ميان رفته جز يک سلسله آثار ادبی و مذهبی زردشتی كه از محتوای اين نوع كتب مذهبی آگاهی داريم نبوده، و ابوريحان هم بيش از اين نگفته است.
پینوشت:
[1]. بنگرید به «چگونگی فتح جندیشاپور»
[2]. ابوريحان بيرونى، الآثار الباقية عن القرون الخالية، تهران: مركز نشر ميراث مكتوب، 1380. ص ۴۲
[3]. ابوريحان بيرونی، همان، ص ۵۷
[4]. يان ريپكا، تاريخ ادبيات ايران از دوران باستان تا قاجاريه، ترجمه: عيسى شهابى، تهران: انتشارات علمى و فرهنگى، 1381. ص 219
و ادوارد براون، تاريخ ادبيات ايران از فردوسى تا سعدى، ترجمه: فتح الله مجتبائى و غلام حسين صدرى افشار، تهران: انتشارات مروارید، 1367. ج 1، ص 145-146
[5]. تاريخ طبري، ترجمه: ابو القاسم پاينده، تهران: انتشارات اساطیر، 1375. ج 9، ص 3852-3855
[6]. ذبيح الله صفا، تاريخ ادبيات در ايران، تهران: انتشارات فردوس. 1378. مقدمه ج 1، ص 4
[7]. ذبیح الله صفا، همان، ج 1، ص 143
[8]. بررسیهایی دربارهی ابوریجان بیرونی، نشریه دانشکده الهیات و معارف اسلامی، مقالهی آقای مجتبی مینوی
[9]. عبدالحسین زرینکوب، کارنامه اسلام، تهران: انشارات امیرکبیر، 1391. ص 36، انتهای فصل هفتم: كتابها و كتابخانهها
دیدگاهها
akk
1393/12/07 - 20:22
لینک ثابت
عرب از کتاب چی میفهمه هنوز
saman
1393/12/07 - 21:38
لینک ثابت
سلام گرامی، فرق این گفتار شما
akk
1393/12/07 - 22:14
لینک ثابت
اخه شما هم اشتباه چند نفر رو
saman
1393/12/07 - 23:48
لینک ثابت
ما ابداً اشتباه چند نفر را به
saman
1393/12/07 - 23:50
لینک ثابت
اسلام یک نگاه جهانوطنی به
افزودن نظر جدید