باخرزی: اگر قطبی کاسه شراب را سر کشید، فکر کن که عسل نوشیده!

  • 1393/03/25 - 22:29
تناقض و تضاد در نوشته‌های باخرزی به خوبی نمایش‌گر تعصبی جاهلانه درباره‌ی مقام قطب است که وی را به نوعی معصوم از خطا معرفی می‌کند و حق اعتراض در برای تجری قطب در گناه را برای هیچ کس ثابت نمی‌داند. این در حالی است که باخرزی در هین کتاب مقام عصمت را از انبیاء الهی ساقط می‌داند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ با مطالعه و مشاهده‌ی کتب منبع در تصوف و تناقضاتی که بعضاً در متون آن دیده می‌شود، می‌توان دوگانگی در عقاید و عدم ثبات در قوانین صوفیه را به خوبی درک کرد. سردمداران ایشان گاهی یک قانون اخلاقی برای رفتار صوفیانه را ارائه می‌دهند و هم‌ایشان در نوشته‌جات خود آن‌را نقض می‌کنند؛ به نحوی که خواننده در این موارد تکلیف خود را نمی‌داند.

مثلاً، در رابطه با برخورد یک صوفی با سایرین، مدام بر رعایت شرع تأکید می‌گردد. برای نمونه، یحیی باخرزی از سران تصوف می‌نویسد: و از آداب صحبت آن است که در خدمت اصحاب و اخوان باری از ایشان برگیری و هر ایذا[1] که به تو رسد تحمّل کنی و بر ایشان انکار نکنی مگر در چیزی که مخالف ظاهر شریعت باشد.[2]

این رفتار بسیار خوب و پسندیده است که برگرفته از آموزه‌های اسلامی می‌باشد. اما حسن این اعتقاد و عمل به این رفتار برای صوفیان باید در همه‌ی زمینه‌ها و نسبت به تمام افراد اینگونه باشد، در حالی که می‌بینیم ایشان در برابر بزرگان خود که ظاهر شرع را مخدوش می‌کنند حق هیچ گونه اعتراض و حتی تذکر ساده نیز ندارند.

صاحب اورادالاحباب در این رابطه و در آداب مرید و شیخ می‌نگارد: شرط مرید آن است که در حق شیخ اعتقاد کند که بر شریعت خدای تعالی است و هر چه شیخ می‌کند به قدرت و قوت پروردگار و الهام و امر او می‌کند! و حال شیخ را به میزان خود نسنجد که وقت باشد که از شیخ فعلی صادر گردد که صورت آن فعل در ظاهر مذموم باشد و در باطن محمود. پس واجب کند که آن را تسلیم کنی. چنان‌که مثلاً مرد باشد که کاسه خمر به دست گیرد و خدای تعالی آن را در دهان او عسل گرداند و بیننده خمر پندارد و آن عسل باشد.[3]

تناقض و تضاد در نوشته‌های باخرزی به خوبی نمایش‌گر تعصبی جاهلانه درباره‌ی مقام قطب است که وی را به نوعی معصوم از خطا معرفی می‌کند و حق اعتراض در برای تجری قطب در گناه را برای هیچ کس ثابت نمی‌داند. این در حالی است که باخرزی در هین کتاب مقام عصمت را از انبیاء الهی ساقط می‌داند و می‌نویسد: حق تعالی در حق آدم می‌فرماید: وَ عَصى‏ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى[4] پس در حق فرزند آدم اعتقاد عصمت چگونه شاید کردن؟ از شیخ سوأل کردند که عارف عصیان کند؟ فرمود: وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَرًا مَّقْدُورًا[5] اگر تقدیر رفته باشد، کند![6]

از این عقیده برداشت جبر نیز می‌توان کرد که همین امر زمینه را برای فساد در سطوح بالای تصوف و همین‌طور ساکت کردن صوفیان شریعت‌مدار نسبت به رفتار اقطاب و مشایخ را فراهم نموده است.

منابع:

1- اذیت و آزار
2- فصوص الآداب باخرزی، چاپ دانشگاه تهران، ص 108
3- همان ص 87
4- طه، ۱۲۱ (آدم پروردگارش را نافرمانى كرد، و از پاداش او محروم شد)
5- احزاب، ۳۸
6- اورادالاحباب، یحیی باخرزی، چاپ دانشگاه تهران ص ۹۱

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.