یک بام و دو هوا برای برساختن الوهیت مسیح!
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ مقدمه: دیوید بست آنگونه که در مقدمهی کتاب ایراداتی به مسیحیت آمده است، «خادم کلیسای اصلاح شده» در آمریکا، رئیس و مسئول پخش «ندای امید»، رادیوی بینالمللی است که به بیش از 40 زبان در سراسر دنیا از جمله زبان فارسی برنامه پخش میکند. وی کتابی به نام «ایراداتی به مسیحیت، پاسخ کتاب مقدس به هشت ایراد بر ایمان مسیحی» دارد. در مقدمهی این کتاب آمده: «این کتاب کوششی ناچیز اما جدی برای پاسخ به سوالاتی است که مردمان اهل فکر و نظر در برخورد با تعالیم ایمان مسیحی مطرح میکنند»[1].
اولین ایراد، که آقای دیوید بست مطرح کرده و به آن پاسخ داده است: «ایراد: عیسی مسیح فقط یک معلم مذهبی مثل بقیه معلمان دیگر بود. پس به چه دلیل او را چنان برجسته و منحصر به فرد کردهاید که سزاوار پرستش باشد»[2]. آقای بست در کتابِ مذکور، در جواب به این ایراد، در آغاز چنین مینویسد: «کسی که سعی دارد او را به عنوان انسانی صرف با هر شخصیت و ارزشی بنگرد (و میدانیم که چنین توصیفی معمولا با اولویتهای مذهبی، سیاسی یا اجتماعی شخص ناظر مطابقت دارد) باید بسیاری از گفتههای اناجیل درباره شخص عیسی را نادیده بگیرد یا آنها را طور دیگری تفسیر کند»[3].
همانطور که میبینید در همان آغاز کار و در پاسخ به ایراد وارد شده، وی به سراغ پیش فرضها و مسالهی هرمونتیک رفته و پیشاپیش ایراد وارد کنندگان را به دخالت دادن پیش فرضهایشان در این ایراد متهم میکند. خوب! اشکال اول به آقای بست این که آیا خودِ وی، در برداشت و خوانشش مبنی بر الوهیت عیسی مسیح اولویتی مذهبی و ... نداشته است؟! آیا او بدون هیچ پیشفرض، انتظار و علاقهای به فهمِ یک دست سره و مطابق با واقع دست یافته است؟! دومین اشکال، اشکال روشی است. روش وی در پاسخ به ایرادات، مبتنی بر تعالیمِ کتاب مقدس -به عنوان کتاب توجه شود- است. اشکال این است که: اگر کسی به الوهیت (خدایی) عیسیِ مسیحیت تبشیری باور ندارد آیا به تقدس و اعتبار کتاب مقدس باور دارد؟! آیا این شیوهی بحث (درون دینی) برای احتجاج بر منکران و ایراد کنندگان مسلمان و در کل غیر مسیحی، منطقاً صحیح است؟
از این اشکال جدی بگذریم؛ اما بر فرض تسالم بر اعتبار و حجیت کتاب مقدس در نزد شنونده، ببینیم که آقای بست چگونه استدلال میکند و تا چه حد پذیرفتنی است. در کتاب مقدس آمده: «توئی مسیح، پسر خدا»[4]. اولین پاسخ نویسنده به ایراد، همین نقل قول است. این نقل قول که گویندهاش، پطرس است زمانی عنوان شده که حضرت عیسی (علیهالسلام) حسب گزارش کتاب مقدس از شاگردانش در مورد خود میپرسد: «شما چه؟ شما مرا که میدانید؟ شمعون پطرس جواب داد: توئی مسیح، پسر خدای زنده»[5]. آقای بست استدلال میکند که این اعتراف پطرس (پسر خدای زنده) حاکی از باور او به الوهیت عیسی مسیح، است[6]!
آقای بست در وجه اعتراف پطرس به چنین امری (الوهیت مسیح) میگوید: «پطرس در عیسی شاهد دو چیز بود که نشان میداد او شخصیتی بسیار فراتر از یک انسانِ صرف، است»[7]. اولین نشانه از نگاه بست، بیاناتی از حضرت عیسی است که «به هیچ وجه اخلاقی» نیست؛ به طور مثال: ادعای حضرت عیسی مبنی بر تواناییاش در بخشش گناهان، ادعای تساوی با خدا، هم شأنی با خدا و حتی هم ذاتی با او از نگاه نویسندهی کتاب شواهد و نشانههای خدایی عیسی است! آقای بست برای تکمیل استناد و تحلیلش به باب 10 انجیل یوحنا، آیهی 30 که در آن از قول حضرت عیسی آمده: «من و پدر یک هستیم» هم استناد میکند.
به نظر شما در امر تا این حد مهم و حیاتی اینگونه استدلال کردن -که بیشتر به استضلال میماند!- صحیح است؟! آیا در باب گزارهای که تفاوت بین درست تا نادرست بودنش، تفاوت بین انسان بودن تا خدا بودن است میتوان چنین ساده انگارانه و بی مبالات سخن راند و ادعایی برساخت؟! ادعایی که به تعبیر قرآن کریم در سورهی مبارکهی مریم، آیهی 90: «تَکَادُ السَّمَاوَاتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنشَقُّ الْأَرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدًّا». نزدیک است آسمانها از این [ادّعا] پاره پاره شوند و زمین بشکافد و کوهها [در هم شکسته و] فرو ریزند.
ما حتی اگر صحت و اعتبار کامل کتاب مقدس را فرض کنیم و همین آیات مورد اشارهی بست را هم مد نظر قرار دهیم، نتیجه دقیقا عکس استدلال آقای بست، خواهد بود. بیایید برای وضوح بیشتر به همان صفحه از انجیل یوحنا و تنها چند آیه قبلتر و بعدتر، دقت کنیم. در آیات 26- 24 چنین آمده است: «پس یهودیان دور او را گرفته، بدو گفتند: تا کی ما را متردد داری؟ اگر تو مسیح هستی، آشکارا به ما بگو. عیسی بدیشان جواب داد: من به شما گفتم و ایمان نیاوردید. اعمالی که به اسم پدر خود بجا میآورم، آنها برای من شهادت میدهد.»
همانگونه که معلوم است حضرت عیسی (علیه السلام) کارهایی میکرده و سخنانی بر زبان جاری میساخته است که در فضای منتظر و آمادهی آن روز معنای خاصی داشته است و یهود هم آن را میفهمیدند؛ اما باز همانگونه که از متن به وضوح مشخص است، الوهیت (خدایی) نبوده؛ چرا که شبههی مسیح (منجی) بودن و نه خدا بودن! در اذهان یهود نقش بسته بوده است. این از یک سوی و از سوی دیگر، این اعمال ویژه را حضرت به صراحت و اقرار خودشان به اسم پدر (باذن الله) و نه به صورت مستقل انجام میدادهاند. براستی وقتی با چنین وضوحی، متن کتاب مقدسشان اعمال حضرت عیسی را به بیان خود حضرت، متکی و مستند به پدر میداند و هیچ استقلالی ادعا نمیشود چگونه اینان چشم بسته و کتمان میکنند؟ بیدرنگ به یاد این فرمایش قرآنی میافتیم که: «جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلما و علوا»[8].
بیایید در همان صفحهی انجیل یوحنا که آقای بست نشانی داده و استناد نموده چند آیهی دیگر را مرور کنیم. در آیات 31 به بعد (درست آیهی بعد از استناد دیوید بست) ماجرای نزاع یهودیان با حضرت عیسی مطرح شده است: «سنگها برداشتند تا او را سنگسار کنند ... بلکه به سبب کفر، زیرا تو انسان هستی و خود را خدا میخوانی [در این فراز هم به خوبی روشن است که به گزارش کتاب مقدس، یهود چیز ویژهای دال بر الوهیت در حضرت نمیدیده که انسانش میخوانده است.] ، عیسی در جواب ایشان گفت: آیا در تورات شما نوشته نشده است که من گفتم شما خدایان هستید؟ پس اگر آنانی را که کلام خدا بدیشان نازل شد، خدایان خواند و ممکن نیست که کتاب محو گردد، آیا کسی را که پدر تقدیس کرده، به جهان فرستاد، بدو میگویید کفر میگویی، از آن سبب که گفتم پسر خدا هستم»[9]؟
باز در اینجا مشاهده میشود که حضرت عیسی (علیهالسلام) به صراحت از استعمال مجازیِ واژهی خدا در کتاب مقدس پرده بر میدارد؛ همانگونه که آقای استوارت اولیوت هم در کتاب «راز تثلیث» بدان تصریح کرده و مواردی بیان میکند[10]. حال سؤال این است که: چه شده است که به یکباره واژهی خدا که در کتاب مقدس کاربرد دو گانه (حقیقت و مجاز) دارد و خود حضرت هم به صراحت و روشنی در اینجا بدان اشاره میکند به یکباره در مورد عیسی مسیح، در حقیقت بهکار رفته است؟ اگر صرف استعمال این واژه از سوی پطرس و یا خود حضرت، دلیل تلقی گردد که منطقی نیست؛ زیرا در غیر این آیات در مورد دیگران هم تعبیر «پسر خدا» بهکار رفته که با فرض پذیرش این مبنا بایستی قائلین این سخن، آنها را نیز خدا بدانند که به طور حتم و یقین، نمیدانند. اگر به جهت اَعمال حضرت هم باشد که باز به صراحتِ ایشان به نام پدر (باذن الله) انجام یافته و این چیز غریبی نیست که اتفاقاً قریب و شناخته شده هم هست. وقتی اذن و قدرت خدا، محور و اساس باشد، حتماً انسان بما هو انسان میتواند کارهای خارق عادت انجام دهد.
در نتیجه، ایراد وارد بر مسیحیت مبنی بر استحالهی امکانِ همترازی انسان به خدای بزرگ حتی با پاسخ درون دینیِ آقای بست هم، رفع نگردید که عمیقتر هم شد؛ چرا که نه تعبیر «پسر خدا» تنها در مورد حضرت عیسی (علیهالسلام) بهکار رفته و نه اعمال ایشان به جهت عدم استقلال از خدا، دال بر الوهیت ایشان است.
----------------------------------------------------------------------------
پاورقیها:
[1]- بست، دیوید، ایراداتی به مسیحیت (پاسخ کتاب مقدس به هشت ایراد بر ایمان مسیحی)، ترجمهی ابراهیم احمدی نیا، نور جهان، 2003 م، چاپ دوم، (نسخهی الکترونیکی)، ص 5.
[2]- همان، ص 7.
[3]- همان، ص 12.
[4]- همان، 13.
[5]- همان.
[6]- همان.
[7]- همان،15.
[8]- نمل: 14.
[9]- یوحنا 11:37-31.
افزودن نظر جدید