ارامنه ايران در گفتوگو با اسقف اعظم سبوه سركيسيان
اسقف اعظم سبوه سركيسيان در سال 1946 در سوريه ديده به جهان گشود و پس از پايان تحصيلات ابتدايى، در سال 1961 وارد مدرسه علوم دينى حوزه عاليه سيليسى شد و پس از اتمام دوره اين مدرسه، به كسوت روحانيت در آمد.
جناب اسقف تحصيلات عالى خويش را در رشته ادبيات عرب و فلسفه اسلامى در دانشگاه سن ژوزف پى گرفته و از دانشگاه بيرمنگهام انگليس، درجه كارشناسى ارشد در رشته اسلام شناسى و روابط اسلام و مسيحيت دريافت داشته است.
ايشان در سال 1997 مفتخر به دريافت مقام اسقفى از سوى جاثليق آرام اول، رهبر دينى ارامنه جهان در حوزه عاليه سيليسى، گرديد.
اسقف سركيسيان مدت هجده سال عضو كميته اجرايى و چند كميسيون ديگر شوراى كليساهاى خاورميانه بوده و اخيراً از جانب جاثليق آرام اول، رئيس شوراى جهانى كليساها، به عضويت كميته گفتوگوى بين اديان اين شورا منصوب گرديده است. ايشان همچنين به نمايندگى از جانب حوزه عاليه سيليسى، در كنفرانس هاى متعدد و از جمله، گفتوگوهاى اسلام و مسيحيت در سطح منطقه اى و بين المللى شركت نموده است.
ايشان به زبان هاى عربى و انگليسى تسلط داشته، تنها اسلام شناس حوزه عاليه سيليسى محسوب مى گردد.
اسقف سركيسيان در كنار مناصب و مسئوليت هاى روحانى خويش به مدت بيست سال، مديريت مدرسه آموزه هاى دينى را بر عهده داشته و در امر تعليم و تربيت دينى نوجوانان و جوانان بسيار فعّال بوده است. از ايشان كتب و مقالات متعددى به زبان هاى ارمنى، عربى و انگليسى در زمينه مفاهيم دينى و تاريخچه كليساى حوارى ملى ارمنى به چاپ رسيده است.
پس از رحلت اسقف اعظم آرداك مانوكيان، با تصويب مجمع عمومى خليفه گرى ارامنه تهران و با تأييد جاثليق آرام اول رهبر دينى ارامنه جهان در حوزه عاليه سيليسى، اسقف سبوه سركيسيان از دسامبر 1999 مقام خليفه ارامنه تهران را به عهده گرفته است.
اسقف اعظم سركيسيان تا قبل از تصدى اين مقام، از سال 1992، خليفه ارامنه سوريه و از سال 1998 خليفه ارامنه كويت و حوزه خليج فارس بوده است.
بحث را با پرسشى درباره زندگى علمى و فعاليت هاى فرهنگى و اجرايى حضرت عالى آغاز مى كنيم.
oبراى آنكه فرصت را از دست ندهيم در مورد زندگى نامه ام شما را به متنى كه در همين رابطه به انگليسى فراهم آمده است ارجاع مى دهم.[1] در اينجا فقط مايلم تأكيد كنم كه همه آنچه تاكنون انجام داده ام و در حال انجام آن هستم همه فقط براى مجد و عظمت خداوند متعال و فزونى محبت و صميميّت ميان برادرانمان، بى توجه به نوع وابستگى دينى آنها بوده و مى باشد. اين احساس من از دوران كودكى است و همچنان اين رسالت را در زندگى و در كارهايم ادامه مى دهم.
درميان ايرانيان ذهنيت مثبت واحترام آميزى نسبت به شخص جناب عالى وجود دارد.
o اين از لطف ايشان است.
مايليم از روابط شما با محافل اسلامى در لبنان بشنويم; به ويژه در مورد مناسبات شما با امام موسى صدر.
o هرگاه در لبنان نشست هاى دينى برگزار مى شد; به ويژه ميان كاتوليكوس ارمنى و جماعات اسلامى، امام موسى صدر از برجسته ترين شخصيّت هايى بود كه در اين زمينه به صحنه مى آمد و من در آن زمان منشى و دبير پاترياك مرحوم خورن اول بودم و به عنوان منشى ايشان با شخصيت هايى چون امام صدر ملاقات داشتم. از مسيحيان، گريگورى حدّاد در اين عرصه فعّال بود. من هم به عنوان منشى در نشست ها شركت مى كردم و از بحث ها لذت مى بردم; به ويژه از سخنان امام صدر. به واقع امام صدر بافضيلت ترين شخصيّتِ اهل گفتوگويى است كه من تاكنون شناخته ام. من در سخنرانى هايى كه ايشان مثلا در كليساى كبوشين داشتند حضور نداشتم، امّا آثار و سخنرانى هاى ايشان را پيگيرى مى كردم و در كتابخانه ام مجموعه اى از آنها وجود دارد.
انشعابات و تقسيم بندى هاى مسيحيّت چگونه شكل گرفت و ارامنه در كجاى اين تقسيمات مى گنجند؟
o در زبان عربى ميان واژه هاى خلاف و اختلاف فرق مى گذارند. در مسيحيّت انشعاب به معناى اختلاف و انشقاق وجود نداشته است، به نظر من، بنا به تلقى افراد از تعاليم مسيح كه گاهى سوءفهم بوده، انقساماتى در مسيحيّت شكل گرفته است. اين امر در ديگر اديان نيز اتفاق افتاده است، و اين تا حدى طبيعى است. سخنى كه من در اينجا با شما حاضران در ميان مى گذارم يا گفته شخصى كه از بيرون مى آيد و ما را مخاطب قرار مى دهد، براى هركدام از ما بنا به درك و تلقى اش به گونه اى خاص درك و فهم مى شود. بنا به فهم هاى متفاوت، تعابير نيز چندگونه مى شوند. با اين همه، تقسيم بندى هاى جوهرى و اصولىِ مسيحيت در قرن دوم صورت گرفت. كسانى پيدا شدند كه كتاب مقدس را بد فهميدند. از اين رو كليسا به عنوان يك نهاد ــ مقصودم كليساهاى خاص و منطقه اى نيست ــ در اورشليم، اسكندريّه، انطاكيّه، كاپاتوكيه و ديگر مراكز كليسايى گردهم آمدند و كوشيدند بر اين بدعت ها غالب آيند.
انشعاب رسمى و ناراحت كننده اى كه در كليساى يكپارچه صورت گرفت در قرن پنجم ميلادى در سال 451 بود. در كالسدونى كه يكى از مناطق پيرامونىِ استانبول فعلى بود، شورايى تشكيل شد كه به دليل بدفهمى ها منشأ تقسيم رسمى كليسا شد. محور اصلى بحث در مجمع خليقيدونيه (كالسدونى) ماهيّت و سرشت حضرت مسيح بود، بحثى كه تاكنون نيز در برخى كليساها ادامه دارد.
دومين تقسيم بندى بزرگ در سال 1054 رخ داد كه به شكل گيرى كليساى كاتوليك و كليساى ارتدكس شرقى انجاميد. عنوان كاتوليك بعدها بر اين كليسا (كليساى غربى) اطلاق شد.
سومين تقسيم بندى در اوايل قرن شانزدهم حدود 1512 رخ داد و سردمدارانِ آن لوتر و بعدها كالون بودند. در اين تقسيم بندى ها متأسفانه امور سياسى نيز اثرگذار بوده اند. زمانى كه سياست در دين دخالت مى كند، به دين آسيب مى رساند. مطامع انسانى گاهى به نتايج نامطلوب در كليسا و نيز در زندگى عمومى انسان ها مى انجامد.
در كليساى مسيحى چهار خانواده بزرگ وجود دارد: 1. ارتدكس شرقىِ غيركالسدونى; 2. ارتدكس شرقىِ بيزانسى كه شامل كليساهاى قبرس، يونان، روسيه و غير از آنها مى شود كه داراى شعائر و مناسك بيزانس هستند; 3. كاتوليك; 4. پروتستان.
فرق اصلىِ كليساى ارمنى با ديگر كليساها در انفتاح و گشودگىِ آن است. كليساى ارمنى هيچ اشكالى در نزديكى، هم زيستى، صميميّت ميان كليساها و حتى با ديگر ملّت ها و از جمله مسلمانان نمى بيند. اين مطلب نسبت به مسلمانان به صورت مؤكّد وجود دارد; اما كليساى ارمنى ازدواج ارمنيان را با پيروان اديان ديگر منع مى كند، و به طور كلى نسبت به ازدواج با پيروان كليساهاى ديگر نيز تشويق به عمل نمى آيد، يعنى ازدواج مختلط به طور كلى تشويق نمى شود. روابط ما با مسلمانان به قرن هفتم ميلادى (سال 656) برمى گردد، زمانى كه اوليّن پيمان ميان ارامنه و سپاه معاويه منعقد شد. پيش از اين در سال 640 ميلادى اولين سپاهيان مسلمان از ايران به ارمنستان وارد شدند. از آن روز تا به امروز روابط خوبى وجود داشته است. هرچند گاه مناسبات ناخوشايندى برقرار بوده، اما در مجموع روابط دوستانه اى وجود داشته است. منشأ اين وضعيت به نظر من اين است كه كليساى ارمنى و پيروان آن از انفتاح برخوردارند و داراى تعصب نيستند. اين ويژگى شاخص ارامنه است كه ما بدان افتخار مى كنيم.
ارامنه نسبت به ديدگاه مونوفيزيزم يا تك جوهرى بودنِ مسيح چه موضعى دارند؟
o در مورد مفهوم مونوفيزيزم و تئوفيزيوم يا تك جوهرى و دوجوهرى بودن نوعى بدفهمى وجود دارد. برخى از كليساهاى غربى و يونانى ما را ــ يعنى كليساى ارمنى، قبطى و سريانى را ــ كليساهاى قائل به تك جوهرى قلمداد كرده اند، ولى ما مونوفيزيست نيستيم، يعنى به يك طبيعت و جوهر واحد در مورد حضرت مسيح قائل نيستيم. ما برآنيم كه خداوند در حضرت مسيح تجسد يافت و مسيح هم زمان هم خدا بود هم انسان. ما به دو جوهرِ جدا از هم معتقد نيستيم.
در حال حاضر با توجه به تحولات تاريخىِ صورت گرفته، كليّت كليسا به نتيجه اى نائل آمده كه همان تلقى و برداشتِ ماست. ما مى گوييم آنچه شما مى گوييد همان تلقى ماست، امّا با تعابير متفاوت.
ربط و نسبت ارامنه ايران با كليّت ارامنه چيست؟
o ارامنه ايران بخشى جدايى ناپذير از كليّت كليسا هستند. ديدگاه ما همان نظرگاه كليساى ارمنى است. نمى توانيم بگوييم كه ارامنه ايران به فلان قضيه خاص از منظرى متفاوت با ديگر ارامنه مى نگرند. ايرانيان ارمنى همچون ديگر ارامنه تابع كليساى ارتدكس شرقىِ غير كالسدونى هستند.
مركزيت ارامنه در كجا قرار دارد؟
o ما به مركزيت معتقد نيستيم. ما داراى دو مركز معنوى و روحانى هستيم: ايچميادزين و سيليسى.[2] كليسا به عنوان يك نهاد كه در رأس آن حضرت مسيح قرار دارد فراگيرنده همه مسيحيان است و همه روحانيان خادمان حضرت مسيح هستند. اختلاف اساسى كليساهاى ارتدكس و پروتستان با كاتوليك (كليساى پاپى) اين است كه كاتوليك ها پاپ را جانشين حضرت مسيح و برخوردار از عصمت در احكام اعتقادى و اخلاقى مى دانند. ما با اين ديدگاه موافق نيستيم; زيرا حضرت مسيح هيچ كدام از رسولان و حواريون خود را به عنوان جانشين خود تعيين نكرد، بلكه گفت هركه خدمتگزار شماست او برترين شماست. بزرگى و شوكت در خدمتگزارى است و پست و منصب منشأ بزرگى و رياست واقعى نيست.
كاتوليك ها برآنند كه پاپ هنگامى كه در امور اعتقادى و اخلاقى سخن مى گويد هيچ گاه خطا نمى كند و اين مفاد مصّوب اولين شوراى جهانى واتيكان است. در دومين شوراى واتيكان نيز اين مفهوم چندان تغيير نكرد; البته در ميان توده كاتوليك ها اين مفهوم تغيير اساسى كرده است. اين تلقى در ميان ديگر كليساها وجود ندارد. ما به جمعى و جهانى بودن كليسا معتقديم و هيچ كس حتى هيچ رئيس كليسايى حق ندارد كه به تنهايى تصميمى را بگيرد و چيزى را در انحصار خود قرار دهد.
برداشتِ رايج اين است كه كليساى ارمنى كليسايى قومى است. ارزيابى شما از اين برداشت چيست؟
o اين برداشت با واقعيت منطبق است و هم در خصوص ما درست و بجاست و اين از ويژگى هاى كليساى ارمنى است. امّا قومى بودن آن به اين معناست كه اين كليسا فقط به ارامنه اختصاص دارد و هيچ كسى نمى تواند به واسطه كليساى ارمنى به دين مسيحيت بگرود، زيرا ما فقط اتباع ارمنى را تعميد مى دهيم، زيرا ما برآنيم كه اين كليسا در سرزمين ارمنستان بنيان گذاشته شده است و در همين سرزمين با همه خصوصياتش رشد كرده است. پيروان كليساى ارمنى بايد ريشه و تبار ارمنى داشته باشند و اين از مقوله تعصب نيست، بلكه تنها براى حفظ كيان و موجوديت قومى و دينىِ ماست. چندى پيش يكى از بانوان مؤمن مسيحى از اتريش از من پرسيد كه يكى از اسقف هاى «وين» زنى مسلمان را تعميد داد و او را به نكاح مردى ارمنى درآورد; اين چنين كارى درست است؟ به وى گفتم كه هرگز درست نيست.
ما در هركجا باشيم، در ايران يا در اروپا يا در خاورميانه، غير ارامنه را نه تعميد مى دهيم و نه به مسيحيت دعوت مى كنيم. ترويج بشارت هاى انجيل و زندگى حضرت مسيح از وظايف ماست، اما ما اين وظيفه را در ميان ارامنه انجام مى دهيم. چگونه كسانى را كه به دين خود پايبندند و عقايد خود را دارند به دينى ديگر دعوت كنيم؟ اين كار به معناى حرمت ننهادن به شخصيت انسان ها و باورهاى دينى آنهاست. البته اين برداشتِ ماست و برخى از كليساها با آن موافق نيستند.
از اين رو برادران ايرانىِ ما كاملا باور و اطمينان دارند كه كليساى ارمنى در اينجا هيچ هدف و برنامه تبشيرى اى ندارد. درِ كليساى ما به روى همگان باز است، اما هيچ گاه كسى را حتى اگر اظهار علاقه به مسيحيت بكند به مسيحى شدن تشويق نمى كنيم و برعكس، به آنها مى گوييم كه شما دينِ خود را داريد و بايد به دين خود حرمت گذاشته، بدان پايبند باشيد. اگر شما به دين خود احترام نگذاريد، چگونه مى توانيد به دين ديگران احترام بگذاريد.
آيا در ميان ارامنه كليساهاى ديگر نيز وجود دارد; يعنى آيا مثلا ارمنىِ كاتوليك نيز وجود دارد؟
o بله، ارامنه وابسته به كليساهاى ديگر هم وجود دارند.
كليساى ارمنى چگونه شكل گرفت؟
o كليساى ارمنى از ديرپاترين كليساهاست و ارامنه از نخستين اقوام و مللى هستند كه به مسيحيت به عنوان دين رسمى كشورشان گردن نهادند. در قرن اول ميلادى دو تن از حواريون حضرت مسيح، يعنى تادئوس و بارتولوميوس به ارمنستان آمدند و مردم را به مسيحيت فراخواندند و ارمنى ها اين دين را پذيرا شدند. آن دو حوارى به شهادت رسيدند. تادئوس در منطقه اى تاريخى كه در حوالى شهر خوى قرار دارد دفن شده است. نام مزار وى «قره كليسه» است. اين كليسا از مقدس ترين اماكن ارامنه به شمار مى آيد و ارامنه از نقاط مختلف جهان براى زيارت مزار وى به آن منطقه مى روند. قديس بارتولوميوس نيز در ارمنستان به شهادت رسيد. از اين رو كليساى ارمنى را كليساى رسولى (منسوب به حواريون) مى نامند، زيرا بنا به تعاليم حضرت مسيح و به صورت مستقيم زيرنظر حواريون آن حضرت تأسيس شده است. اين كليسا مفتخر است كه همچنان آن ايمانِ رسولى را پاس داشته كه همان اعتقادات ناب و اصيل مسيحى است. اين كليسا را علاوه بر اين كليساى ارتدكس نيز مى نامند، زيرا در همان راه مستقيم قرار دارد و ارتدكسى نيز به معناى راست كيش بودن است، ولى با اين همه ما نام كليساى رسولى را ترجيح مى دهيم.
آيا تادئوس و بارتولوميوس از حواريون نخستين و دوازده گانه بودند؟
o بله.
مؤلفه هاى اصلىِ اعتقادات ارامنه كدام اند؟ و اينان بيشتر در چه كشورهايى سكونت دارند؟
o در حال حاضر تعداد ارامنه حدود 9 ميليون نفر مى باشد. مايه تأسف اين است كه اكثر ارامنه در داخل ارمنستان زندگى نمى كنند. يك و نيم ميليون نفر از اينان با كمال تأسف از ارمنستان و خاورميانه و حتى ايران به آمريكا مهاجرت كرده اند. ارامنه دومين اقليت دينى بزرگ در روسيه هستند. همچنين در هركدام از كشورهاى عضو شوروى سابق مثل اوكراين، قره باغ، تركمنستان، قرقيزستان ده ها هزار ارمنى زندگى مى كنند. در خاورميانه و آفريقا نيز ارامنه سكونت دارند و بزرگ ترين تجمّع آنها در خاورميانه در ايران است (حدود 200 هزار نفر). اكثريت ارامنه ايران تابع كليساى ارتدكس ارمنى اند و تعدادى محدود نيز پيرو آيين هاى كاتوليك و پروتستان هستند.
اعتقادنامه ارامنه چيست؟
o ما به خداى يگانه و به تثليث مقدس كه در حقيقت سه شخص نيست، بلكه همان خداى يگانه است و نيز به كليساى يگانه ايمان داريم. در مورد سرشت حضرت مسيح برداشت هاى مختلفى در كليساهاى گوناگون وجود دارد، ولى ما به دو ماهيّت در يك شخص يگانه، يعنى به خداى تجسديافته در يك انسان ايمان داريم. الوهيّت و انسانيّت يكجا جمع شده اند. آن كه از حضرت مريم تولد يافته، انسانى است كه به واسطه روح القدس زاده شده و خدا در او تجسد يافته است. حضرت مريم از شخصيت هاى برجسته كتاب مقدس است كه در آموزه هاى كليسا جايگاه والايى دارد. او را مادر خدا مى ناميم، زيرا او وسيله زاده شدن مسيح و تجسّد خدا به واسطه روح القدس بوده است. ما همواره بهترين درودها را نثار حضرت مريم مى كنيم.
كليساى ارمنى را كليسايى مردمى مى دانند. در اين كليسا سازوكار انتخاب اسقفان چيست؟
o كليساى ارمنى را كليساى دموكراتيك و مردم سالار مى ناميم. اسقفان از سوى ابرشيّه ها (خليفه گرى ها)ى مختلف در شهرهاى مختلف مثلا اصفهان و تهران انتخاب مى شوند. نمايندگانِ مردم اسقف را برمى گزينند. تك تك ارامنه چهل نفر را برمى گزينند. اين برگزيدگان اسقف را انتخاب مى كنند. اين نمايندگان سالى چندبار تشكيل جلسه مى دهند و براساس رهنمودهاى اسقف اعظم در زمينه امور دينى و ديگر امور زندگى براى منطقه خودشان قانونگذارى مى كنند. انتخاب پاترياك اعظم، مثلا كاتوليكوس آرام (پاترياك كنونى) به واسطه نمايندگان خليفه گرى هاى مختلف صورت مى گيرد.
شبيه سينودس كاتوليك ها يا سنهدرين يهوديان؟
o در مركزيت ارامنه سينودس وجود دارد; كميته اى عمومى وجود دارد كه دو كميته اجرايى را از ميان روحانيون و ديگران برمى گزيند و اين كميته ها را آنگاه كه گردهم مى آيند سينودس مى ناميم. رياست اين سينودس برعهده كاتوليكوس (جاثليق) است، همان طور كه رياست شوراهاى خليفه گرى برعهده اسقف اعظم است.
موضع دينىِ ارامنه نسبت به ديگر مذاهب و اديان چيست؟
o من به ياد مى آورم كه از سيدمحمدحسين فضل اللّه پرسيدند كه نظر شما در مورد ازدواج پيروان يك دين با پيروان ديگر اديان چيست؟ ايشان پاسخ داد من از اين پرسش تعجب مى كنم; زيرا هرجامعه و دينى براى خود حريمى دارد. اگر كسى به دين خود پايبند است بايد با هم كيش خود ازدواج كند. اگر با اين همه كسى اصرار داشته باشد كه با غيرهم كيش خود ازدواج كند ما چه به او توصيه بكنيم، چه توصيه نكنيم فرقى نمى كند، زيرا وى به دين خود پايبند نيست. اين از باب تعصب نيست.
اما نسبت به ديگر مناسبات، ارامنه براى نزديك شدن به اقوامى كه در كنارشان زندگى مى كنند و پيرو دين ديگرى هستند هيچ منعى ندارند. در همه جا و حتى در ارمنستان چنين فضايى حاكم است. من خودم به عنوان يك روحانى مسيحى بهترين و عزيزترين دوستانم از مسلمانان هستند و هيچ گاه به مخيله ام خطور نكرده است كه براى آنها دوست مخلصى نيستم يا آنها دوستان وفادار من نيستند. از اين رو ارامنه هيچ حائلى را ميان خود و ديگران نمى بينند. با اين همه، ارامنه براى حفظ قوميّت و ديانت خود حريم هايى را قائل شده اند.
آيا مفهومى شبيه ارتداد در كيش ارامنه وجود دارد؟ اگر يك ارمنى از دين يا كليساى خاص خود روبگرداند چه حكمى دارد؟
o ما نيز جنگ هايى عليه مرتدان (مثل جنگ هاى «ردّه» در اسلام) داشته ايم. در آغازِ نفوذ كليساى كاتوليك و پروتستان در ميان ارامنه اين برخوردها وجود داشته است. حتى كليساى ارامنه اينان را از همه برخوردارى ها محروم كرد و سرانجام اين نظر غالب آمد كه يك ارمنى در صورت ترك ديانت خود، ديگر ارمنى به شمار نمى آيد، يعنى حتى از لحاظ قومى نيز ارمنى محسوب نمى شود.
اين انديشه در قرون هجدهم و نوزدهم شكل گرفت و دليل اين سخت گيرى اين بود كه كسانى كه از كيش مسيحى دست مى كشيدند رفتارى خصومت آميز و توأم با نفى و انكار نسبت به همه ارزش هاى ارامنه پيدا مى كردند. متأسفانه هنوز برخى از برادران كاتوليك ما هستند كه مى گويند كليساى ارمنى در قرن چهارم شكل گرفته است، يعنى تأسيس اين كليسا را در قرن نخست ميلادى و به دست حواريون منكر مى شوند.
چه نسبتى ميان قوميت و ديانت ارمنى برقرار است؟
o اين دو يكى هستند. اعتقادات مسيحى براى ما مثل رنگ براى پوست بدن است كه هيچ گاه از آن قابل تفكيك نيست.
نقش نهاد كليسا در كشور ارمنستان چيست؟ نسبت دين و سياست در ارمنستان چگونه است؟
o درگذشته آميختگى و تعامل زيادى ميان كليسا و حكومت بوده است و در قرون وسطا اسقف اعظم كليسا را حكومت برمى گزيده است. زمانى كه ارمنستان در اشغال ايرانيان يا عثمانى ها بود، حكومت هيچ نقش و تأثير رسمى اى در اوضاع كليسا نداشت و معمولا حكومت ها به صورت غيررسمى يا غيرعلنى اسقف اعظم را برمى گزيدند. با اشغال ارمنستان از سوى تزارهاى روسيه، اين تزارها بودند كه اسقف اعظم را انتخاب مى كردند; مجمع نمايندگان دو نفر را پيشنهاد مى كردند و تزار يكى از آن دو را تعيين مى كرد. در دوران اتحاد جماهير شوروى همه نهادهاى دينى سركوب شدند و كليساى ارامنه به مؤمنان در ايچميادزين محدود شد، زيرا حكومت شوروى هم با كليسا و هم با موجوديت قومى ارامنه در ستيز بود.
در حال حاضر و پس از استقلال ارمنستان، حكومت به شيوه هاى غيرمستقيم و گاهى نيز به صورت مستقيم در پى اعمال نفوذ و تحكيم سلطه خود بر كليسا برمى آيد (به ويژه در روند انتخاب اسقف اعظم); مثلا هنگام انتخاب كاتوليكوس گارگين دوم در 1999، روبرت كوچاريان و مرحوم سركيسيان اين شخص را تعيين كردند. اسقفان با اين تصميم مخالفت، و آن را دخالت ناموجه قلمداد كردند. روبرت كوچاريان اعلام كرد كه در طول تاريخ همواره حاكمان بيگانه اين انتخاب را صورت مى داده اند; چطور يك حكومت ارمنى نتواند به چنين انتخابى دست بزند؟ اين بدان معناست كه حكومت در اين فرآيند اثرگذار است، ولى مخالفت شديدى نيز در ارمنستان و در خارج از آن نسبت به دخالت دولت در امور كليسا ابراز مى شود. در حال حاضر هرچه زمان مى گذرد، نفوذ كليسا در ميان مردم بيشتر مى شود و زمينه دخالت دولت كمتر مى گردد.
ارامنه به ويژه جوانان تا چه اندازه نسبت به دينشان تعّلق خاطر دارند؟
o مقررات اساسى اى هست كه هر ارمنى بايد بدانها پايبند باشد و اگر اين قوانين را نپذيرد، جزء كليساى ارمنى محسوب نمى شود. ولى علاوه بر آن مبانى اصلى، تعاليم فرعى و جزئى و مناسكى نيز وجود دارد كه از لحاظ اهميت در رده بعدى قرار دارند. اصولى در كار هستند كه به هيچوجه تخطّى از آنها ممكن و مجاز نيست، ولى در مناسك و فروع آزادى هاى فردى وجود دارد. البته كليسا در اين زمينه ها هم حساسيت دارد، امّا اجبار و الزامى در كار نيست.
مناسبات مسيحيت ارمنى با اسلام را چگونه ارزيابى مى كنيد؟ آيا ارامنه اسلام را به عنوان يك دين الاهى به رسميت مى شناسند؟ و اساساً وجوه مشترك اين دو آيين كدام اند؟
o ارامنه به گفتوگو به جدّ اعتقاد دارند و هم زيستى مسالمت آميز از آرمان هاى اصلى آنهاست. ارامنه از آغاز پيدايى شان با ديگر اقوام و ملل آميخته بوده اند. كليساى ارمنى هيچ گاه در انديشه پذيرش يا عدم پذيرش اسلام نبوده است، زيرا مبناى ما واقعيت موجود است. اينكه من اسلام را پذيرا شوم يا نپذيرم چه تأثيرى در واقعيت خارجى خواهد داشت؟ اين حقيقتى غيرقابل انكار است كه در آغاز قرن هفتم ميلادى دين اسلام ظهور كرده وگسترش يافته است و امروزه حدود يك ميليارد نفر به آن معتقد و پايبند هستند. اينكه مثلا شوراى جهانى واتيكان اسلام را به رسميت مى شناسد كار بى معنايى است. آيا تا پيش از اين، اسلام موجوديت و رسميتى نداشته است كه اينك نيازمندِ تأييد واتيكان باشد؟!
برماست كه واقع گرا باشيم، نه اينكه حقيقت را آن گونه كه مى خواهيم ببينيم. بنا به اين نگرش، روابط ارامنه با مسلمانان از آغاز كاملا دوستانه و توأم با احترام متقابل بوده است. در مصر برادران مسلمان ما كتاب هايى را نوشته و متعرض روابط ارامنه و مسلمانان، يا روابط عرب ها و ارامنه شده اند و همگى از مناسباتىِ دوستانه سخن گفته اند. البته طبعاً هميشه چنين فضايى حاكم نبوده است; زمانى كه ارتشى به اشغال كشور ديگر دست مى زند در برابر آن مقاومت صورت مى گيرد و البته هيچ ارتشى نشانه تمام عيار دين متبوع خود نيست.
ما هم اكنون نيز در پى بسط گفتوگو ميان ارامنه و مسلمانان هستيم، چون به باورِ ما موجوديت اسلام امرى غيرقابل اغماض است.
اين گفتوگو بيشتر ناظر به هم زيستى مسالمت آميزِ پيروان اديان است يا مى تواند در مسير دست يابىِ هرچه بيشتر به حقايق و ارزش هاى دينى باشد؟ البته مقصود تغيير كيش نيست، بلكه هدف تعمق بيشتر در باورهاى دينى است.
o گفتوگوى اسلام و مسيحيت از تاريخ ريشه دارى برخوردار است. امروزه همه به اين نتيجه رسيده اند كه هدف گفتوگو نمى تواند تغيير كند. هدف اين بوده است كه ما بتوانيم در كنار همديگر زندگى بهترى داشته باشيم، از نعمت هاى الاهى به شيوه اى نيكوتر بهره ببريم و بشريت را به زندگى والاترى رهنمون شويم. ما در برابر چالش هايى قرار گرفته ايم كه هيچ گاه در گذشته كسى را ياراى تصور آنها نبوده است. اين چالش ها سرنوشت سازند و پيروان همه اديان را تهديد مى كنند. رسالت ما به عنوان مسلمان و مسيحى اين است كه وجوه مشترك دو دين را شناسايى كنيم كه به نظر من بسيار فراوان هستند; سپس همه با هم بكوشيم تا مردم به ويژه جوانان از پديده هاى غيراخلاقى بپرهيزند. متأسفانه ما در همه جوامع با افول اخلاق روبه رو هستيم. از اين رو گفتوگو به يك امر حياتى و اجتناب ناپذير تبديل شده است و همه بايد به آن پايبندى نشان دهند.
در آيين ارتدكس با ميراث عرفانى و معنوى عظيمى روبه رو هستيم، مثلا مجموعه فيلوكاليا يا آثار پدران روحانى از عمق معنوى زيادى برخوردار است; به نظر شما ميان اين ميراث و ميراث اخلاقى و معنوى اسلام چه ربط و نسبتى برقرار است؟
o به نظر من در ادبيات اسلامى ـ عربى، و ادبيات اسلامى ـ ايرانى دريايى از اخلاقيات و معنويات موج مى زند و به ويژه روادارى در برابر ديگران در آن مشهود است. اين پديده آشكارى است در اسلام كه در مسيحيت نيز كاملا ملموس است، ولى مايلم بر اين نكته تأكيد كنم كه در دنياى اسلام و مسيحيت مؤلفه ها و آداب اخلاقىِ والايى وجود دارند كه متأسفانه پيروان هر دو دين چندان با آنها آشنا نيستند. گفتوگوى اين دو دين علاوه بر اينكه محبت زاست مى تواند به آشنايىِ هرچه بيشترِ مؤمنان با ميراث اخلاقى و معنوى شان بينجامد. محبت نگرش ما را متعالى مى سازد. هنگامى كه از بالا مى نگريم فقط انديشه هاى والا و پاك را خواهيم ديد و از تنگ نظرى ها و بدبينى ها و كينه ها رهايى خواهيم يافت. جبران خليل جبران در اين زمينه سخن نغزى دارد: «هرگاه محبت شما را مخاطب قرار داد او را تأييد كنيد و به او پاسخ مثبت بدهيد، زيرا محبت شما را اوج مى دهد و ناهنجارى هاى شما را از ميان مى برد و شما را به نان مقدسى تبديل مى كند كه بر سر سفره همگان مى درخشد.»
محبت نمى تواند از وراى كوه ها و درياها بيايد. محبت از اعماق وجود ما و از زندگى روزانه ما برمى خيزد و چون در پى شناخت همديگر برمى آييم اين جنبه زاده مى شود و احترام نسبت به باورهاى همديگر شكل مى گيرد و بدين سان يك جامعه دينى ــ با چشم پوشى از نوع ديانت آن ــ پا مى گيرد.
منابع:
[1] . گزيده اى از اين زندگى نامه (البته با استناد به فصلنامه پيمان، شماره 11 و 12) در سرآغاز گفتوگو آمده است.
[2]. حوزه عاليه سيليسى (كيليكه) يكى از دو حوزه مذهبى «كليساى ارمنى» است. حوزه ديگر در اچميادزين ارمنستان مستقر است. به لحاظ شرايط ويژه تاريخى و جغرافيايى اين دو حوزه از گذشته هاى دور داراى عملكرد مستقل بوده اند. اكثريت ارمنيان جهان، پيروان «كليساى ارمنى» هستند. در ايران «كليساى ارمنى» داراى سه حوزه خليفه گرى است (تهران، اصفهان و تبريز) كه تابع حوزه عاليه سيليسى مى باشند.
منبع: فصلنامه هفت آسمان، شماره 19
دیدگاهها
همتیان
1394/08/24 - 21:45
لینک ثابت
به نظرم همه ما دین ها را
افزودن نظر جدید