افزودن نظر جدید

پاسخ به ناشناس: گفتی مکالمه را از خودمون درآوردیم! در حالیکه این مکالمه در شاهنامه هست و با یک سرچ ساده میتونستی پیدا کنی. گفتم مکالمه در شاهنامه هست و اون هم اینه: بسرخه نگه كرد پس پيل تن، يكى سرو آزاده بد بر چمن‏. برش چون بر شير و رخ چون بهار، ز مشك سيه كرده بر گل نگار. بفرمود پس تا برندش بدشت، ابا خنجر و روزبانان و تشت‏. ببندند دستش بخم كمند، بخوابند بر خاك چون گوسفند. بسان سياوش سرش را ز تن، ببرّند و كرگس بپوشد كفن‏. چو بشنيد طوس سپهبد برفت، بخون ريختن روى بنهاد تفت‏. بدو سرخه گفت اى سرافراز شاه، چه ريزى همى خون من بى‏گناه‏. سياوش مرا بود هم سال و دوست، روانم پر از درد و اندوه اوست‏ . مرا ديده پر آب بد روز و شب، هميشه بنفرين گشاده دو لب‏. بران كس كه آن تشت و خنجر گرفت، بران كس كه آن شاه را سر گرفت‏. دل طوس بخشايش آورد سخت، بران نامبردار برگشته بخت‏. بر رستم آمد بگفت اين سخن، كه پور سپهدار افگند بن.‏ چنين گفت رستم كه گر شهريار، چنان خسته دل شايد و سوگوار. هميشه دل و جان افراسياب، پر از درد باد و دو ديده پر آب‏. همان تشت و خنجر زواره ببرد، بدان روزبانان لشكر سپرد. سرش را بخنجر ببرّيد زار، زمانى خروشيد و برگشت كار. بريده سر و تنش بر دار كرد، دو پايش زبر سر نگونسار كرد.
CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.