بزرگان تصوف در ایران، گبر یا مسلمان!

  • 1392/05/09 - 19:57
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ بسیاری از بزرگان تصوف و اقطاب مدعی آن از آغاز شکل گیری این انحراف، افرادی ایرانی هستند که اکثراً بدون اینکه ازمعارف اسلامی آگاهی کامل داشته باشند دم از عرفان اسلامی زده اند
بزرگان تصوف در ایران، گبر یا مسلمان!

با نگاهی عمیق و نقادانه می بینیم که بسیاری از بزرگان تصوف و اقطاب مدعی آن از آغاز شکل گیری این انحراف، افرادی ایرانی هستند که اکثراً بدون اینکه از معارف اسلامی آگاهی کامل داشته باشند دم از عرفان اسلامی زده اند و در اندک زمانی به مقامات بالا و حتی به قطبیت رسیده و خود را خدا نیز پنداشته اند. از این رو ایشان متهم اند که مسلک تصوف ایشان در واقع پیگیری و دنباله روی از عقاید ایرانیان قبل از اسلام و آداب و آیین زدتشت است و با مواجهه با هر گروهی، خود را همرنگ جماعت کرده و به ترویج عقاید باطل خویش می پرداختند. برای مثال مولوی می سراید:[1]
من آن گبرم كه ايمان زايـد از من
من آن كفرم ولي امـن و امانم
در شرح احوالات فلوتین، مؤسس نوافلاطونی و در واقع عرفان و تصوف در مسیحیت، آورده اند که: «فلوتين شخصی مرتاض و عارف بوده كه به ايران وهند نيز سفر كرده است و شايد بسياري از عقائد عرفانی خويش را از ايران و هند اخذ كرده باشد» [2] به نظر می رسد، بافت فرهنگی و مردمی ایران و تازه مسلمان بودن ایشان زمینه ی بسیار مساعدی برای نشر و ترویج افکار و عقاید مختلف در ایران بوده باشد و صوفیه نیز با استفاده از این فرصت و با رویکرد به آداب قبلی ایرانیان شروع به گستراندن تصوف در ایران کردند.
مشاهده می کنیم که یکی از بنیان گذاران تصوف در جوامع تازه مسلمان، حسین بن منصور معروف به منصور حلاج است که متولد سنه ی 309 ه.ق از توابع شیراز کنونی بوده است. او پس از مدت زمان اندکی به جنجالی ترین چهره در تصوف تبدیل شد و فتح بابی دوباره، در گفتن شطحیات کرد و ادعای خدایی نیز داشت که به همین دلیل به ارتداد متهم شد[3] وی همواره بادسیسه های مختلف سعی داشت خود را نائب الامام معرفی کند، که از جانب حضرت حجت علیه السلام مورد لعن قرار گرفت. او با این کار می خواست آراء و عقاید اجداد گبر خویش را در مذهب امامیه پیاده کند. وی هیچ آشنایی نسبت به قرآن و علوم اهل بیت علیهم السلام نداشت.[4]
بایزید بسطامی یکی دیگر از این مهره هاست که سال مرگش را 261 ه.ق ذكر کرده اند كه مشخص می شود با آقا امام حسن عسكری (عليه السّلام) هم عصر بوده است. او نيزاهل بسطام بوده و تا سن 70 سالگی آئين زرتشت را پیروی می کرده و خود را با آیین گبریان پیر نموده است.[5] اکنون می بینیم که وی پس از عمری مجوس بودن به اسلام گرویده و به مقام قطبیت رسیده است. باید از صوفیان پرسید که بایزید چه زمانی را صرف یادگیری زبان عربی و پس از آن فراگیری علوم و معارف قرآنی و اسلامی اهل سنت کرده، که در این اندک زمان توانسته به مقام قطبیت برسد و پس از آن نیز ادعای خدایی کند؟!
ذره ای دقت در زندگی بایزید لازم است تا متوجه شویم ادعای خدایی وی نمی تواند براساس معارف اسلامی، حتی بر طبق اعتقادات اهل سنت (که البته ما آن را معارف اسلامی قبول نداریم) باشد. بایزید بسطامی با سوء استفاده از نام اسلام، مردم را به معارف و آموزه های اجدادش سوق می داد! این نکته قابل توجه است که با وجود کهولت سن و دوری بلادش از مناطق عرب نشین و تبعاً عدم آگاهی وی با زبان عربی و آموزه های اسلامی مقام او به زعم متصوفه به جایی می رسد که مولوی در وصفش می سراید:[6]
بايزيد اندر مزيدش راه ديد
نام قطب العارفين از حقّ شنيد
ارزش مقام قطب در نزد صوفیان بسیار بالاست به گونه ای که ابن عربی امام صوفیان می نویسد: « و از رجال و شخصيت‌هاي الهي قطب‌ها هستند كه جامع جميع احوال و مقامات مي‌باشند، بگونه‌اي مستقل و يا از طريق نيابت، همانگونه كه بيان شد. اينان توان بسيار دارند و هر كه را مقامي از مقامات مربوطه بدست آيد، « قطب » ناميده مي‌شود. قطب همواره يك نفر در هر زمان مي‌باشد كه ممتاز از سايرين است، و به او « غوث » نيز گفته مي‌شود. پس قطب از مقرّبين و نزديكان خداوندي و بزرگ جامعه در زمان خود مي‌باشد، كه بعضي از آنان خلافت ظاهري نيز بدست مي‌آورند همانگونه كه واجد حكومت باطني از نظر مقام مي‌باشند چون: ابوبكر، عمر، عثمان، علي، حسن، معاويه بن يزيد، عمر بن عبدالعزيز و متوكل. و از اين اقطاب كساني هستند كه فقط خلافت باطني را دارند و حكومت ظاهري براي آنان نيست... مانند بايزيد بسطامي، و اكثر قطب‌ها حكومت ظاهري براي آنان نيست»[7]
این نظر ابن عربی نشان می دهد با وجود سابقه ی بایزید، وی اصلاً در شأن قطبیت نبوده است. همچنین با اسم بردن از برخی افراد سنی مذهب، معلوم می گردد که صوفیانی که ادعای شیعه گری دارند و به ابن عربی ها و بایزیدها و... فخر می کنند، بیهوده در باتلاق جهالت دست و پا می زنند. کدام عقل سلیمی می پذیرد که دشمنان قسم خورده ی اهل بیت علیهم السلام به مقامات عرفانی برسند و یا به زعم صوفیان مدعی تشیع، به مقام قطبیت نائل آیند؟!
دیگر از بزرگان تصوف که ایرانی بوده و با نام اسلام مردم را به مسلک قبل از اسلام دعوت می کردند، جنید بغدادی از اهالی نهاوند[8] بوده و محمد غزالی است که او نیز ایرانی و در خراسان مدفون است. او خاندان بنی امیه و اهل بیت علیهم السلام را از لحاظ ارزش یکی می داند و می نویسد: « آنچه را كه بين معاويه و علي – رضاي خداوندي بر هر دوي آنان باد – جريان داشت، بر اساس اجتهاد طرفين بوده و منظور و هدف معاويه از اين درگيري موضوع امامت نبود... و يزرگان علماء مي گويند: هر مجتهدي درست كردار است »[9] این درحالی است که مولا امیرالمومنین علیه السلام در نامه ای خطاب به زیادبن ابیه، معاویه را شیطان خطاب می کنند و می فرمایند:« آگاه شدم كه معاويه به سوي تو نامه‌اي نوشته است تا موجب لغزش فكري و عقلي تو گردد، پس از او بر حذر باش. زيرا او فقط شيطاني است كه از تمام جوانب و اطراف به سراغ آدمي مي‌آيد تا او را در حال غفلت و بي‌خبري غافلگير نموده و عقل او را بربايد. » [10] معاویه در چشم امیرالمومنین علیه السام شیطان و از منظر غزالی مجتهد است!
باید دانست که متصوفه در شیعه هم اگر گاهی از اهل بیت علیهم السلام دم می زنند بخاطر اقتضای زمان است و الا کتب و نوشته ها و سخنرانی های ایشان مملو از تجلیل و احترام نسبت به بزرگان مذهب اهل سنت و عامّه است و همواره استناد به صوفیان سنی مسلک مایه ی فخر ایشان و زینت بخش مجالس ایشان است.
بنابراین فرقه ی صوفیه با سابقه ی بزرگان ایرانی آن، ویروسی است که ایمان و اعتقادات مذهبی مردم ولایت مدار وشیعه نشین ایران را مورد حمله قرار داده است.

منابع:
[1]. جلال الدين رومي در ديوان شمس تبريزي
[2]. اصول فلسفه و روش رئاليسم، جلد 1، صفحه 40
[3]. آشنائي با علوم اسلامي، صفحه 103
[4]. سفينة البحار، جلد 1، صفحه 296
[5]. تذكرة الاولياء، صفحه 165
[6]. مثنوي مولوي، صفحه 244
[7]. فتوحات مكيّه، جلد 2، صفحه 6
[8]. آشنایی با علوم اسلامي، صفحه 102، بخش عرفان
[9]. احياء العلوم، جلد 1، صفحه 114
[10]. نهج البلاغه، ترجمه فيض الاسلام صفحه 536

دیدگاه‌ها

خوبه که ولی امر فعلی مسلمین ایرانیه و نفر قبلی و اییده پردازشم ایرانی بوده و خودشونو ظل الله میدونن وجانشین پیامبر. کاش لا اقل کمی معقول تر و منطقی تر انشا می نوشتید

باسلام موضوع فقط ایرانی بودن نیست. موضوع اینه که بخوای آیین های منسوخ شده رو ترویج کنی! مثه کاری که بزرگان تصوف انجام دادن. حرفی هم که زدید جوابش واضح تر از اونیه که بخوام توضیح بدم. رهبران انقلاب اسلامی و مراجع بزرگ شیعه هیچ کدوم ادعای قطبیت و نیابت خاصه ندارند و صد البته هر چی هم که از دین بیان می کنند با استناد به آیات و روایاته نه اینکه مانند اقطاب صوفیه ابداعات و اختراعات و بدعت ها رو با چله نشینی های مرتاضانه به دست آورده باشند و بخواهند وارد دین کنند. پس سفارش ما به شما اینه که دست از تعصب بردارید و ذره ای معقول تر اندیشه کنید.

سلام علیکم با این جملات: "همچنین با اسم بردن از برخی افراد سنی مذهب، معلوم می گردد که صوفیانی که ادعای شیعه گری دارند و به ابن عربی ها و بایزیدها و... فخر می کنند، بیهوده در باتلاق جهالت دست و پا می زنند." "...حتی بر طبق اعتقادات اهل سنت (که البته ما آن را معارف اسلامی قبول نداریم) باشد." "...کدام عقل سلیمی می پذیرد که دشمنان قسم خورده ی اهل بیت علیهم السلام به مقامات عرفانی برسند." "باید دانست که متصوفه در شیعه هم اگر گاهی از اهل بیت علیهم السلام دم می زنند بخاطر اقتضای زمان است و الا کتب و نوشته ها و سخنرانی های ایشان مملو از تجلیل و احترام نسبت به بزرگان مذهب اهل سنت و عامّه است." چرا مذهب اهل سنت را دون مایه تر از اهل تشیع می دانید؟

دوست عزیز لطفا قبل از اینکه مطلبی رو انتشار دهید یه مقدار مطالعات و تحقیقاتتون رو بیشتر کنید. ایا آنان که مرده اند زنده نبودند؟ آیا آنان که زنده اند نخواهند مرد؟ قطعا این جمله براتون آشناست پس قبل از انتشار مطلبی سعی کنید از صدقش مطمئن شید چون قطعا همه روزی میمیریم و باید جوابگو باشیم .بترسید از روزی که بخواین جواب تهمت ها و بی عدالتیاتون رو بدید و بدتر از رون بترسید از مرگ جاهلیت. مولانا ، حلاج،غزالی خیلی بزرگ تر از این چیزا هستند که بشه به این راحتی ملحد و زندیقشان بخوانید.توصیه میکنم شعله طور زرین کوب ، تفسیر مثنوی از زبان دکتر الهی قمشه ای رو حتما مطالعه و گوش بدید . با احترام

امام علی علیه السلام می فرمایند راه رسیدن به خدا به عدد انفاس خلایق است پس بیاییم به عقاید دیگران نیز احترام بگذاریم و به بزرگانی مثل مولوی ، بایزید ، عطار و غیره که در جهان خیلی ها به آنها ارادت دارند جسارت نکنیم و گرنه به فرموده حضرت علی علیه السلام مخالفت بعضی ها نشانه جهل آنان است،...

سلام.لطف کنید منابع احادیثی رو که نسبت دادید به امیر المومنین رو بیارید.تا ببینیم واقیت داره یا همینطوری از یه جای شنیدین.متشکرم

اجرت با امام زمان ع.دوست عزیز واقعا زحمت کشیدین.معلومه که محقق هستید.خیلی عالی بود.بازم از این مطالب بزارید.ممنون

شما از کجا فهمیدین حلاج رو امام زمان مورد لعن فرار دادن؟؟؟!!!!! امام زمان یه شما گفت؟

حب الدنيارأس کل خطيئه... افسوس براصحاب دنيا...ادعاى پيروى ازائمه معصومين.ع قولابدون عمل از اعمال اهل ظاهراست.که همين آقايانى که درراس امورهسنندمصداق بارزآن ميباشند..اما برخلاف اين اهل عرفان وباطن عملا سيره ائمه معصومين.ع تا نبى مکرم اسلام.ص.رابه جان ودل خريداروپيروان واقعى آنان ميباشند..ماشاخه درختيم پراز ميوه توحيد,هررهگذرى سنگ زندباک نداريم...طريق.بايداندر طريقت نه دم,که سودى ندارد دم بى قدم...(قل ان کنتم تحبون الله فأتبعونى يحببکم الله. والسلام علئ من التبع الهدئ

لطفا شما که قادر به درک احوالات آنها نيستید و در مقام آنها قرار نگرفته و نخواهید گرفت اينطور از روی ناآگاهی جهنم رو برای خود آباد نکنید ( از قدیم گفته اند عیسی به دینش موسی هم به دینش ) ما چکاره ایم که در عقاید و ادیان قوم و قبیله ها دخالت بیجا کنیم خدا خودش میدونه که با هرکس چه جوری رفتار کنه هیج فردی و مکتبی حق دخالت در عقاید دینی و اعتقادی دیگران رو نداره و اینکار یه خودخواهی بیش نیست. بزرگانی چون منصور حلاج ، مولانا ، شمس تبريزی ، سهروردی ، عطار نيشابوری و .. جايگاه خاصی در طريقت و عرفان دارند که هیچکس قادر به اظهار نظر در احوالات آنها نخواهد بود.

واقعا که افرادی که اینگونه بی پروا و با اطمینان می نویسند نشانه از جهلشان میدهد .....و این افراد مرده اند و قدرت دفاع از خود ندارند و بی چاره ترین افراد کسانی هستند که پشت مرده حرف میزنند

شما نویسنده اول که مسلمان نیستی دوم که ایرانی نیستی ایرانی ها را می کوبی عرب هستی

سلام خوش اومدین!

باسلام من با فرقه ی تصوف هیچ آشنایی ندارم یه جایی درموردش شنیدم و تصمیم گرفتم در موردش تحقیق کنم الان با مطالعه این مقاله متوجه شدم تصوف موضوع بسیار مهم و زیبا و مقدسیه چون نگارنده این متن از همان جمله ی اول بسیار جاهلانه و ناشیانه شمشیر از رو بسته و با چهره تخریب وارد گردیده.

کل حرفهات شد قال فلانی علیه السلام،یک جای دیگه هم دیدم نوشتی که ابوسعید نصف شب بیدار میشده میرفته از چاه آویزون میشده،این در حالیه که هیجکدوم از پیامبران از این کارها نکردن. در جوابت باید بگم تو مگه بودی؟ دیدی حضرت محمد تو غار حرا چیکار میکرده؟؟؟تو مگه میدونی عیسی پیش یحیی چیکار میکرده؟؟یا میدونی موسی 6/7سال چیکار کرد پیش شعیب که به پیامبری رسید؟؟؟ تو میدونی نوح چجوری تونست پنگوئن بیاره از قطب سوار کشتی کنه؟؟تو میدونی اصلا ابراهیم چرا هیچی ازش تو تاریخ نیست؟؟؟؟سکوت اختیار کن

اینکه نقل قول کردیم و سند آوردیم یعنی مثل متصوفه از جیب مبارک حرف نزدیم! و از جیب مبارک هم دفاع نکردیم!! همینکه شما افرادی مثل ابوسعید رو با پیامبران مقایسه کردید نشون از سطح کم و کوتاه معرفتی شما میده، ما از رفتار پیامبران همان‌ اندازه مطلعیم که در کتب تاریخی به مارسیده و در مورد چیزی که نمی دانیم سکوت اختیار کردیم! اشکال شما به نویسندگان صوفی مآب وارد هست که از روی دل هر چه خواسته اند برای عوام متهجر درویش نگاشته اند.

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.