نگاهی تازه به معنای صوفی، از منظر بزرگان تصوف
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ دربارهی معنای صوفی و صوف، سخنها رفته و لغتنامهها، فرهنگها و معاجم و صاحب نظران هر یک به فراخور درک و فهم خود از لغت یا آداب یا شاخصههای متصوفه، تعریفی از صوفی ارائه دادهاند که در کتابها و مقالات و مجلات و محافل علمی و ادبی فراوان گفته و شنیده شده است.
گروهی که ریشهی این کلمه را عربی میدانند، ایشان را پشمینهپوش خوانده[1] و گروهی دیگر آن را مشتق از کلمه یونانی صوفیا یا سوفیا به معنی حکمت و سوفس دانستهاند که به معنی حکیم دانشمند آمده و با کلمات فیلسوف به معنی دوستدار حکمت همخوانی دارند[2] که این نظریه را به برخی از بزرگان نسبت دادهاند و برخی دیگر شدیداً آن را نفی میکنند و نادرست میدانند.
بعضی از محققین لفظ صوفی را اشاره به اصحاب صفه که جمعی از فقرا و زهاد و صحابه بوده و پیوسته در مسجد رسول اکرم صلی الله علیه وآله جا و مکان داشتهاند، دانسته[3] و برخی دیگر با عنایت به خلق و مرام اهل آن، لفظ صوفی را وامدار صفا به معنای روشنی و پاکیزگی میدانند. بسیاری از نظرات دیگر نیز توسط افراد و اشخاص در رابطه با معنای صوفی نقل شده که بیشتر تلقی گمانهزنی از آن میرود و مبنای دقیق علمی نداشته و قابل اعتنا نیستند.
در این میان آنچه دارای اهمیت و ارزش است، تعاریف بزرگان و سردمداران تصوف از صوفی است که از چند جهت قابل توجه و اعتناست. اولین ارزش آن این است که دیدگاه پیشکسوتان و آنهایی که به منشاء صدور نزدیکتر بودهاند، در هر زمینهای دارای اهمیت بالایی است. زیرا فهم ایشان از ادلهی شکلگیری آن پدیده، روشنتر و بازتر است نسبت به متأخرینی که میخواهند با گمانهزنی و دلایل خاکستری تاریخی، دلیل پیدایش را حدث زده و مطرح کنند.
دوم اینکه، سخن متقدّمین صوفی دربارهی تعریف تصوف حجت است بر افعال و کردار مدعیان متأخر و امروزی که خود را صوفی مینامند و به این وسیله میتوان رفتار ایشان را با تعاریف سردمداران تصوف سنجید و در ترازوی نقد و بررسی گذاشت.
بنابر این با رجوع به کتابها و آثار خود متصوفه که تعریفی از واژهی صوفی ارائه دادهاند، چند نمونه از آن را نقل کرده و قضاوت بین تعارف ایشان و اعمال و کردار صوفیان امروزی را به عهدهی مخاطبِ فهیم میگذاریم.
ابوالقاسم عبدالکریم بن هوازن قشیری، از اعلام صوفیه در قرن چهار و پنج هجری قمری و معاصر با ابوسعید ابوالخیر بوده که مهمترین اثر به جامانده از وی، کتاب رسالهی قشیریه است. او در باب چهل و دوم از این کتاب به بررسی و نقد گمانهها در مورد معنای صوفی پرداخته و در آخر از بیش از سی نفر از اعلام متصوفه در اینباره نقل قول میکند و گردآوری نسبتاً خوبی را انجام دادهاست.
او پس از نگارش نظرات بعضی از صاحب نامان، از ابوحمزهی بغدادی نقل قول میکند که گفت: علامت صوفی صادق آن است که پس از توانگری، درویش شود و پس از آنکه عزیز بوَد، خوار شود و پس از آنکه مشهور بوَد، پوشیده گردد و علامت صوفی کاذب آن است که، توانگر گردد، پس از درویشی و عزیز گردد، پس از خواری و معروف گردد، پس از آنکه مجهول بوَد![4]
وی نظر جنید بغدادی را اینگونه نقل میکند که گفت: تصوف جنگی بوَد که اندرو هیچ صلح نه! و باز از جنید میگوید که گفت: صوفی را که بینی که به ظاهر مشغول باشد، بدان که باطن وی خراب است![5] از ابوعلی رودباری مینویسد که گفت: تصوف دستی بوَد تهی و دلی خوش؛ و از شبلی روایت میکند که صوفیان را طفلانِ در کنار حق تعالی دانسته! و ایشان را از خلق بریده و به حق نرسیده معرفی میکند![6] ابوسهل صُعلوکی (متوفی 369)، نشان صوفی را اعراض کردن از اعتراض دانسته و ذوالنون، تصوف را قومی معرفی میکند که خدا را بر همهی چیزها برگزیدهاند.[7]
با این تعاریف که از کتب خود صوفیان و به نقل از بزرگان و صاحب نظران صوفی بیان شد، سوالی مطرح میشود و آن هم اینست که تا چه اندازه میتوان صوفیان مدعی امروزی را با این تعاریف تطبیق داد!؟
منابع:
1- اکثر فرهنگها مانند، دهخدا، معین و عمید
2- ظاهراً این با نظر ابوریحان بیرونی موافق است، به نقل از: «مبانی عرفان و تصوف»/ فغفوری، محمد
3- محمد علی موذن خراسانی مولف کتاب تحفه عباسی
4- شرح رسالهی قشیریه ص 505
5- همان ص 506
6- همان ص 507
7- همان ص 508 و 509
دیدگاهها
ناشناس
1393/01/31 - 18:24
لینک ثابت
این توضیحات هیچ ارتباطی با
افزودن نظر جدید