سوء استفاده بهائیت از مکتب شیخیه

  • 1394/10/20 - 00:27
بهائیان برای اینکه به اهداف شوم خود دست یابند، در ابتدا جایگاه والایی را برای احسایی قایل شدند که او می‌تواند از غیب و آینده خبردار باشد؛ در حالی که احسایی فاقد چنین شایستگی بوده است و حتی علمای شیعه او را تکفیر کردند. رفتارهای ناشایست وی در طول حیاتش گویای این مطلب است و از طرفی شیخیه اصلاً علی محمد باب را قبول نداشته و ندارند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ فرقه‌ی شیخیه در اوایل قرن سیزدهم ه.ق. به سرکردگی شیخ احمد احسایی شکل گرفت و در مدت کوتاهی آثار شوم خود را در جوامع اسلامی به منصه‌ی ظهور رساند. نهال تفرقه‌ای را که احسایی در زمین اسلام غرس نمود، موجب شد که بعدها میوه‌ی خبیث خود را، یعنی بابیت و بهائیت را، به بار نشاند. بهائیت که پیدایش و هویت خود را به نوعی مدیون شیخیه است، برای اینکه برای خود جایگاهی درست کند، به سوء استفاده از مکتب شیخیه پرداخته است. در این مقاله به خواست خداوند متعال به این موضوع خواهیم پرداخت.
بهائیت اعتقاد دارد آخرین دین آسمانی است که بعد از پیدایش اسلام، ظهور کرده است و بهاءالله به عنوان آخرین پیامبر آسمانی مبعوث شده است تا انسان‌ها را از گمراهی نجات بخشد؛ حال آن‌که آنها آن‌قدر عاجز و ناتوان بودند و هستند که حتی قادر نیستند خود را از ورطه‌ی هلاکت نجات دهند.
بهائیت برای اینکه خود را الهی و آسمانی جلوه دهند، به سوء استفاده از مکتب شیخیه پرداختند و جایگاه والایی را برای شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی قائل شدند. آنها به دروغ در آثار خود مدعی شدند که احسایی در جاهای متعددی به ظهور باب و بهاء (به ترتیب به عنوان مهدی موعود و آخرین پیامبر الهی) بشارت داده است، حال آنکه هر کس اندک آشنایی با مکتب گمراه شیخیه داشته باشد، می‌یابد که احسایی، که علمای شیعه او را تکفیر کردند، حتی از آینده‌ی خودش هم خبر نداشته است، چه رسد به اینکه از آینده‌ی ادیان آسمانی خبر دهد.
به نقل از تاریخ نبیل زرندی [1] شیخ احمد احسایی وقتی وارد ایران می‌شود، در جاهای متعدد و به مناسبت‌های مختلف، بشارت ظهور باب و بهاء را به مردم داده است. ما به گوشه‌هایی از این موارد دروغ اشاره می‌کنیم:
۱ – احسایی وقتی وارد شیراز می‌شود، آنجا را سرزمینی می‌داند که گنج الهی [یعنی موعود منتظر] در آن مخفی شده است و قرار است در آینده، ندای الهی از این شهر بلند شود و مردم را به امر جدیدی دعوت کند. وی آن زمان که وارد «مسجد جمعه» در این شهر می‌شود، به مردم می‌گوید: «بعضی از شما آن روز را خواهيد ديد و به لقای دوره‌ای که انبيای قبل، آرزوی آن ‌را داشتند و به مقصود نرسيدند، مشرّف خواهيد شد». [۲]
۲ – شیخ احمد وقتی وارد یزد شد، به تربیت نفوس پرداخت و بارزترین شاگرد وی «حاجی عبدالوهاب» نام داشت که جلسات خصوصی با او برقرار می‌کرد و اسراری را [یعنی اسرار ظهور موعود را] با او در میان می‌گذاشت. بعد از اینکه شیخ از یزد هجرت کرد، عبدالوهاب از مردم کناره گرفت و تنها با «حاجی حسن نامی» به طور خصوصی معاشرت می‌کرد و اسراری را که از شیخ آموخته بود، در اختیار او می‌گذاشت. بعد از وفات عبدالوهاب، حاجی حسن نامی، آن اسرار را با مردم در میان گذاشت و هر فرد مستعدی را که می‌دید، به قرب ظهور موعود بشارت می‌داد. [۳]
۳ – صاحب مطالع الأنوار در خصوص ملاقات رشتی با شیخ احمد احسایی این‌گونه آورده است: «سید کاظم... اقوام و خويشان خود را ترک گفته، از گيلان عازم محضر شيخ احسایی، که مردم را بقرب ظهور الهی مژده مي‌داد، گرديد.[۴]
۴ – وقتی شیخ وارد شهر مشهد می‌شود، به تربیت مردم روی می‌آورد و به آنها بشارت ظهور می‌دهد: «بشارت ظهور را به مردم می‌داد و چون می‌دانست روز ولادت موعود عظيم نزديک است و چيزی نمانده که مفاد احاديث مرويّه راجع به ظهور موعود تحقّق يابد و نور الهی از نور مازندران بر عالم پرتو افکن شود». [۵]
۵ – وقتی شیخ به تهران رفت، خبردار شد که بهاء الله در این شهر به دنیا آمده است و تصمیم داشت آنجا برای همیشه بماند، اما نتوانست: «حضرت بهاءالله در فجر روز دوّم محرّم سال ١٢٣٣هجری متولّد شدند... تنها شيخ احمد از اين رمز بزرگ باخبر بود و مي‌خواست بقيّه‌ی عمر خود را در تهران، که موطن اين موعود الهی است، بگذراند؛ لکن مجبور شد که امر الهی را تسليم شود و شهر محبوب خويش را وداع گوید... قبل از خروج از تهران بدرگاه ايزد منّان مناجات کرد تا حقّ منيع آن مولود جديد را محافظت فرمايد و آن گنج الهی را متبارک سازد. هموطنانش را در ساحت جلالش خاضع کند و به عظمتش معترف سازد، تا به خدمت امرش پردازند». [۶]
۶ – وقتی شیخ وارد کرمانشاه شد، به شاگردان خود تأکید می‌کرد خود را برای ظهور آماده کنید. نویسنده آورده است: «شيخ اغلب اسم حسين را بر زبان مي‌راند و نام علی را نيز مکرّر می‌فرمود. مقصودش از حسين، حسين شهيد نبود، بلکه مولود جديد بود [یعنی بهاءالله] و مقصودش از علی، مبشّر آن ظهور فريد [یعنی علی محمد شیرازی]». [۷]
۷ – شیخ احمد در پاسخ به کسانی که در سوگ فرزندش، که در روز تولد علی محمد باب از دنیا رفته بود، اینگونه گفته بود: «از فوت پسر من محزون نشويد؛ زيرا من او را در راه علی، که همه‌ی شما منتظر ظهور او هستيد، فداء ساختم. من فرزندم را برای همين مقصود پرورش دادم». [۸]
۸ – نویسنده در خصوص زیارت شیخ احمد در کربلا آورده است: «شيخ در کربلا هر چند دور ضريح حضرت سيّد الشّهداء امام حسين (عليه السّلام) طواف مي‌کرد، ولی معنیً طائف حول حسين حقيقی موعود [یعنی بهاءالله] بود که در هنگام مناجات و دعا، قلب و فؤادش را به آن بزرگوار متوجّه مي‌نمود». [۹]
۹ – شیخ هنگام سفر به مکه، سید کاظم را جانشین خود قرار داد و به او گفت: «شب و روز کوشش کن تا پرده‌هائی که جلو چشم مردم را گرفته است از بين برداری. براستی می‌گويم ساعت نزديک است، همان ساعتی که من از خدا درخواست کردم که در آن وقت نباشم، عنقريب خواهد رسيد». [۱۰]
۱۰ – بعد از اینکه سید کاظم از احسایی خواست تا زمان ظهور موعود را برای او معین کند، در جوابش این آیه را نوشت: «وَ لَتَعلَمُنَّ نَبَأَه بعدَ حينٍ [ص/۸۸] هر آینه خبر آن را بعد از مدتی می‌شنوی». [۱۱]
همانگونه که ملاحظه کردید بهائیان برای اینکه به اهداف شوم خود دست یابند، در ابتدا جایگاه والایی را برای احسایی قایل شدند که او می‌تواند از غیب و آینده خبردار باشد؛ در حالی که احسایی فاقد چنین شایستگی بوده است و حتی علمای شیعه او را تکفیر کردند. [12] رفتارهای ناشایست وی در طول حیاتش گویای این مطلب است  و از طرفی شیخیه اصلاً علی محمد باب را قبول نداشتند و علمای شیخیه حکم اعدام او را در تبریز صادر کردند. حال چگونه شیخیه فردی را که خود، حکم اعدام او را امضا کرده‌اند، به عنوان مهدی موعود قبول دارند!؟[13] از طرف دیگر باب و بهاء دو شخصیتی بودند که اصلاً لیاقت اداره‌‌ی خود را هم نداشتند، چه رسد به اینکه دارای چنین جایگاه والایی باشند. تاریخ بابیت و بهائیت بزرگترین دلیل بر این مطلب است.

پی‌نوشت:
[۱]. کتاب مطالع الأنوار، که به قلم عبدالحمید اشراق خاوری نوشته شده است، یکی از منابع دسته اول بهائیت به شمار می‌رود و بعدها به فارسی تحت عنوان «تاریخ نبیل زرندی» ترجمه شد.
[۲]. عبدالحمید اشراق خاوری، تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص ۳.
[۳]. همان، ص ۶-۴.
[۴]. همان، ص ۸.
[۵]. همان، ص ۹.
[۶]. همان، ص ۱۱-۱۰.
[۷]. همان، ص ۱۱.
[۸]. همان، ص ۱۲.
[۹]. همان، ص ۱۳.
[۱۰]. همان، ص ۱۴.
[۱۱]. همان، ص ۱۵.
[12]. جهت مطالعه‌ی بیشتر بنگرید به مقاله‌ی: حکایت تکفیر شیخ احمد احسایی در قزوین
[13]. ابوالقاسم ابراهیمی، فهرست، ج 1، ص 173.

تولیدی

دیدگاه‌ها

پیشگویی اشتباه بهاییان درباره بهایی شدن تمام یهودیان ایران: http://www.bahaibahai.com/index.php?id=151

شما لطفا کتاب صاعقه که در رد بابیت و بهاییت نوشته حاج محمد کریم خان کرمانی را مطالعه کنید و اینقدر به شیخیه تهمت و افترا نبندید و در ضمن شیخیه اگر که بهاییت را قبول داشت در رد این فرقه ضاله کتاب نمی نوشت و شیخیه در تمامی کتبشان بهاییت و بهاییان را لعنت کردند و برای بهالله ملعون و علی محمد باب ملعون لعنت فرستادند و آنان را کافر و مشرک شمردند

با سلام شما تمام این مطالب رو نوشتید اما امید به آن روزی که رسوا شوید که تمام این حرف ها تهمت و غیبتی بیش نیست اللهم عجل لولیک الفرج انشاالله آقا صاحب الزمان حضور میکنند و حق از باطل تشخیص داده میشه یاعلی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.