حدیث غدیر و ماجرای لشکر یمن چیست؟
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ واقعه بزرگ غدیر همواره از گلوگاههای مهمی بودهاست که منکرین ولایت و امامت امام علی(علیه السلام) را به چالش کشاندهاست. از اینرو در طول تاریخ عدهای کوشیدهاند تا آن را کم رنگ کنند و برای همین منظور دست بدامان طرح شبهات مختلف حول واقعه غدیر شدهاند؛ یکی از این شبهات ربط واقعه غدیر به ماجرای لشکر یمن است. این افراد ماجرا را اینگونه نقل میکنند؛ عدهای از سپاهيان به خاطر يك مسئله از حضرت علی (عليه السلام) نزد پيامبر (صلی الله عليه و آله و سلم) شكايت میكنند و ايشان به آنان غضب كرده و از حضرت علی (عليه السلام) دفاع میكنند، ولی اين شكايت همچنان باقی میماند و دامنه پيدا میكند تا اينكه بين مسلمانها پخش میشود و پيامبر اكرم (صلی الله عليه و آله و سلم) مجبور میشوند روز غدير به صورت علنی و همگانی حديث غدير را مطرح كنند و تأكيد كنند كه محبت علی (عليه السلام) بر همگان لازم و واجب است. از مطرح کنندگان این شبهه میتوان ابن کثیر دمشقی و بیهقی نام برد. ما به نقل سخن آنان و نقد آن میپردازیم؛
ابن کثیر دمشقی مینویسد؛ «پيامبر (صلی الله عليه و آله و سلم) در مكانی بين مكه و مدينه هنگام بازگشت نزديك جحفه (كه غدير خم ناميده میشود) خطبهای ايراد كردند. كه در آن فضيلت علی بن ابی طالب (عليه السلام) را تبيين كردند و ايشان را از آن صحبتهايی كه بعضی از افرادی كه با ايشان در يمن بودند بری دانست. علت اين صحبتها عدالتی بود كه از ناحيه ايشان صادر شد و آنها گمان كردند كه ظلم و سختگيری و بخل است. و حق با علی (عليه السلام) بود. و به همين خاطر هنگامی كه پيامبر (صلی الله عليه و آله و سلم) از بيان مناسك فارغ شدند و به مدينه برگشتند، اين مطلب را در بين راه متذكر شدند پس خطبهای خواندند. خطبهای عظيم در روز هجدهم ذی الحجه روز يكشنبه و زير درختی كه آنجا بود، پس چيزهايی را در آن خطبه بيان كردند و از فضيلت علی (عليه السلام) و امانت و عدل و نزديكی او به ايشان سخن گفتند كه آن چه در قلب خيلی از مردم از ايشان بود از بين رفت.»[1]
- اینکه او میگويد: «لكن اشتهر الكلام فيه فی الحجيج [2] لكن سخن از او ميان حجاج زياد شد» برای این ادعایش مدركی ارائه ندادهاست. آن چه نقل شده اين است كه گفت و گو فقط در سپاه حضرت و توسط عدهای مخصوص صورت گرفته بود.
- اینکه او میگويد: «فلذلك والله اعلم.[3] پس به همين خاطر و خداوند داناتر است» معلوم است او در اينكه علت ايراد خطبه غدير، شكايت بعضی از افراد بوده شك دارد. و بدون تردید به صرف شک یا احتمال دادن، نمیتوان در مقابل صراحت الفاظ حديث غدير و قرائن قطعی آن كه دال بر اراده امامت و ولايت میباشد مقاومت كرد. قرآن کریم میفرماید: «ان الظنّ لا يغني عن الحق شيئاً،[نجم/28] همانا ظن و گمان انسان را به حق نمیرساند» اما به هر حال مشخص است كه ايشان متوجه اين نكته بودهاست كه نصی تاريخی برای اثبات ادعایش وجود ندارد.
- اینکه میگويد: «ليزيل ما وقر فی نفوس كثير من الناس [4] تا اينكه آنچه در قلب خيلی از مردم بود از بين برود» اين جا هم او مدرکی بر مدعای خود ارائه ندادهاست! از کجا فهمیده که مردم نسبت به حضرت علی (عليه السلام) تحت تأثير شايعات قرار گرفتهاند؟ آیا او در آن زمان زندگی کردهاست؟! یا علم غيب داشتهاست؟!
- اینکه میگويد: «فخطب خطبه عظيمه[5] پس خطبهای خواندند خطبهای عظيم و بزرگ» به راستی چرا رسول گرامی اسلام این خطبهی بزرگ را خواند و چرا شما از این خطبهی عظیم جز چند جملهی کوتاه چیزی نقل نمیکنید؟ چرا بخاری محدث بزرگ شما اصلا اين خطبه عظيم را نقل نمیكند؟! مگر شما ادعا نداريد كه اهل سنت هستيد يعنی حافظ سنت پيامبر (صلی الله عليه و آله و سلم) هستيد، چرا اين خطبه عظيم كه از جهت تعداد مستمعين بینظير است را نقل نكردهايد؟! نعوذ بالله آيا سخنان پیامبر اسلام که در جمع بيش از صد هزار نفر در آن گرمای طاقت فرسا فرمودهاند. بیفايده است و ارزش نقل ندارد؟! چه چيز در اين خطبه است كه از نقل آن بيمناك و هراسناك هستيد؟!
- میگويد: «و ذكر من فضل علی وامانته و عدله و قربه اليه.[6] و از فضيلت علی (عليه السلام) و امانت و عدل و نزديكی او به ايشان سخن گفتند» سؤال ما اين است كه آيا ابن كثير همه اين فضائل را از حديث من كنت مولاه فعلی مولاه استفاده كردهاست يا نه فرمايشات ديگری هم بودهاست؟ اگر فرض اول را قبول كند پس ثابت میشود كه همان گونه كه پيامبر امانت و عدالت و فضيلت داشته است، حضرت علی (عليه السلام) هم داشته است و شخصی كه اين قدر به پيامبر (صلی الله عليه و آله و سلم) نزديك است اولويت به خلافت را نیز هرکس دیگری بیشتر دارد و اگر فرض دوم را قبول كند پس چرا آن نصوصی را كه دلالت بر امانت و عدالت میكند را نياوردهاست؟!
- اینکه میگويد: «ما ازاح به ما كان في نفوس كثير من الناس منه[7] آنچه در قلب خيلی از مردم از ايشان بود از بين رفت.» اين عبارت يك توهين به تعداد زيادی از صحابه است؛ (همان چيزی كه شيعه را به آن متهم میكنند و خود ناآگاهانه صدها برابر اين اهانتها را نقل میكنند.) اگر مسئله شكايت از اميرالمؤمنين (عليه السلام) با توجه به نهی پيامبراكرم (صلی الله عليه و آله و سلم) اين قدر ميان صحابه دامنه و گسترش پيدا كرد، نشان میدهد كه تعداد زيادی از صحابه تحت تأثير سخنان معترضين قرار گرفتهاند و سفارشهای فراوان پيامبر اكرم (صلی الله عليه و آله و سلم) نسبت به حضرت علی (عليه السلام) و فضائل ایشان را فراموش كردهاند و همچنين كسانی كه پيامبر(صلی الله عليه و آله و سلم) آنان را از بدگويی نسبت به حضرت علی (عليه السلام) نهی كرد بايد سپاه را قانع میكردند تا اين بدگويی منتشر نشود. به هر حال با اين عبارت ابن كثير، عده زيادی از صحابه مورد اتهام قرار خواهند گرفت. گويا ابن كثير متوجه اين نكته بوده، كه اگر پيامبر بخواهد ميان بيش از صد هزار نفر خطبه ايراد كند بايد انگيزه و توجيه عقلایی داشته باشد و نمیتوان به خاطر شكايت عدهای خاص، يك سخنرانی همگانی در آن هوای سوزان با توقف طولانی به گونهای كه آنهایی كه عقب هستند برسند و آنهايی كه جلو رفتهاند برگردند، ايراد كند. ولذا اين گونه به دام متهم كردن اكثر صحابه پيامبر (صلی الله عليه و آله و سلم) افتادهاست و علت خطبه را اين طور حدس زدهاست.
بيهقی دیگر مدعی این شبهه، میگوید: «و اما حديث موالات (اگر سندش صحيح باشد) نص بر ولايت علی (عليه السلام) بعد از رسول اكرم (صلی الله عليه و آله و سلم) نمیباشد. ما در كتاب الفضائل از بعضی طرق نقل كردهايم كه مقصود پيامبر اكرم (صلی الله عليه و آله و سلم) از بيان اين حديث اين بود كه وقتی پيامبر ايشان را به يمن فرستادند شكايت كنندگان از ايشان زياد شدند و بغض ايشان را اظهار كردند پس پيامبر (صلی الله عليه و آله و سلم) خواست كه مردم را ترغيب به محبت ايشان كند و موالات و ترك دشمنی با ايشان را تأكيد كند پس فرمودند: من كنت وليّه فعلی وليّه[8]هرکس من ولی و سرپرست اویم پس علی ولی و سرپرست اوست.»
الف؛ اینکه میگويد: «ان صح اسناده اگر سند حديث صحيح باشد» بسيار جای تعجب است از اينكه حديثی را كه صد و ده نفر از صحابه و سيصد و شصت عالم اهل سنت نقل كردهاند.[9] وعده ای از آنان تصریح به تواتر آن دارند را میگويد: اگر اسنادش صحيح باشد.
ب: اینکه میگويد: «ما دل علی مقصود النبی (صلی الله عليه و آله و سلم) من ذلك...[10] مقصود پيامبر از بيان اين حديث اين بود كه..» جالب است كه ايشان از مقصود و ضمير پيامبر (صلی الله عليه و آله و سلم اطلاع داشتند كه اين خود نوعی علم غيب است كه اگر شيعه آن را قائل باشد آسمان را بر سرش خراب میكنند. نمیدانم كه ايشان از كدام لفظ در خطبه پيامبر (صلی الله عليه و آله و سلم) اين مقصود را متوجه شدهاند. ای كاش آن را ذكر میكرد یا لااقل متن خطبه را نقل میکرد تا ما خود آن را دریابیم! براستی چرا این عالمان از نقل کامل خطبه غدیر طفره میروند؟! چرا برای یکبار هم که شده متن کامل خطبه پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در غدیر را نقل نمیکنند و قضاوت در مورد مقصود پیامبر را به افکار عمومی اهل سنت واگذار نمیکنند؟!
پینوشت:
[1]. البدايه والنهاية، ابن کثیر دمشقی، بیروت، دارالفکر، ج5، ص227
[2]. البدایه و النهایه، همان
[3]. همان
[4]. همان
[5]. همان
[6]. همان
[7]. همان
[8].الاعتقاد، بیهقی، بیروت، دار الآفاق الجدیدة، ص354
[9]. الغدير، علامه امینی، تهران، ناشر؛ کتابخانه کتب اسلامی، ج1، ص14 و ص73
[10]. الاعتقاد، همان
دیدگاهها
babak
1394/07/15 - 09:08
لینک ثابت
روشن است دیگه قضاوت را به
افزودن نظر جدید