بهائیت وشیخیه
بنابر اعتقاد مذهب حقهی شیعه «توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت»، به عنوان پنج اصل دین و مذهب به شمار میآیند. این در حالیست که پیروان شیخیه، در تعداد اصول دین دچار اختلاف شدهاند. همچنان که رهبران شیخیهی کرمان، اصول دین را چهار دانسته و پیروان شیخیهی آذربایجان بر آنها تاخته و نظر شیخ احسایی را در رابطه با اصول دین، پنج میدانند.
شیخ احمد احسایی در آثار خود، مطالب غلوآمیزی در خصوص جایگاه معصومین (علیهم السلام) ذکر کرد و صراحتاً وجود موجودات را صادر از وجود ائمه (علیهم السلام) میداند. این در حالیست که نه تنها هیچکدام از معصومین (علیهم السلام) برای خود چنین مقامی قائل نشده؛ بلکه با کسانی که اینگونه صفات را به ایشان میدادند، به شدت برخورد مینمودند.
کاظم رشتی مدعی است که اهلبیت (علیهم السلام) حامل ربوبیت الهی هستند. این در حالیست که صفات ذاتی خداوند، عین ذات اوست و نمیتوان آنها را به غیر نسبت داد. بعلاوه، ربوبیت و الوهیت ملازم هم هستند و هرکه ربّ باشد، إله و پرستیدنی است. بنابراین ادعای ربوبیت برای غیرخدا ممکن نیست. همچنین، این اعتقاد، چه تفاوتی با قول به تثلیث در مسیحیت دارد؟!
شیخ احمد احسایی در شرح زیارت جامعهی کبیره خود، گناه شیعیان را حقیقتاً بر عهدهی معصومین (علیهم السلام) دانسته و به توجیه آیهی قرآن در رد ادعای خود پرداخته است. این در حالیست که: 1. لازمهی این حرف، نسبت دادن گناه به اهلبیت (علیهم السلام) است 2. گناه، حاصل عمل اختیاری هر انسان است و جز خود گناهکار کسی مقصّر نیست.
پیشوای شیخیه کرمان در خصوص ویژگی جسمی پیامبر اسلام، مدعیست جسم حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله) از جنس نور بوده و قابلیت عبور نور را داشته است. این در حالیست که: 1. در این خصوص تنها دو روایت وجود دارد که از جهت سند ضعیفاند و قابل اعتماد نیستند 2. اگر پیامبر موجودی متمایز از انسانها بود، نمیتوانست الگویی برای دیگران باشد.
پیشوایان شیخیه معتقدند که پیامبر، جسمی غیرقابل دیدن داشته و همچون روحی منجمد بوده است. این درحالیست که: 1. اگر چشمها نمیتوانستند پیامبر را ببینند، پس مردم چه میدیدند؟ 2. اگر قرار میبود جسم پیامبر اینگونه باشد، پس بهتر نبود ملائکه به جای ایشان فرستاده شوند؟ 3. قرآن صراحتاً پیامبر را در مسائل بشری مانند دیگر انسانها معرفی میکند.
سید کاظم رشتی دومین پیشوای مسلک شیخیه، بر خلاف اصل تولی و تبری، ارتباط حسنهای با مخالفین و دشمنان شیعه داشته و در عوض، علمای شیعه را مورد هتاکیها و دشنامهای خود قرار میداده است. از اینرو مخالفین و دشمنان مذهب شیعه، از آلوسی گرفته تا پیروان فرقهی ضالّهی بهائیت، در آثار خود، به نیکی از سید کاظم رشتی یاد کردهاند.
حاج کریم خان کرمانی معتقد است که شیخ احمد در 37 علم از جمله موسیقی، هیأت، جفر و... صاحب تألیف و نظر بوده است. نگارش شروحی بر کتابهای فلسفی ملاصدرا، شیخیان را بر آن داشت که شیخ احمد را صاحب قلم در علم فلسفه نیز بدانند. این در حالیست که به گفتهی مرحوم آشتیانی شیخ احمد، حتی یک قاعده از قواعد فلسفه و عرفان را درک ننموده است.
پیشوای مسلک شیخیه علومی فرای علوم اکتسابی متداول برای خود قائل بوده و همچنان که خود را در علومی نظیر کیمیا ماهر میدانست، مدعی میشد که علومش را از ائمه اطهار (علیهم السلام) کسب کرده است. این در حالیست که احسایی به هنگام عمل، برای اثبات مدعیات خود، به بهانههایی پوچ از زیر اثبات مدعیاتش شانه خالی کرده است.
پیشوایان مسلک شیخیه بر خلاف آموزههای اصیل اسلامی، پیروان خود را به سمت کُرنش در برابر ظلم و ظالم سوق میدهند! این در حالیست که آیات بسیاری از قرآن، مسلمانان را از ظلم پذیری بازداشته و تفکر جبرگرایی را در پذیرش ظلم رد کرده است. بعلاوه، اینگونه موضعگیری پیشوای شیخی، بیشباهت به اندیشهی جبرگرایی علمای حکومت بنیامیه نیست!
در راستای ادعای مقامات علمی شیخ احمد احسایی (پیشوای مسلک شیخیه)، بزرگان این مسلک در رابطه با شخصیت وی، توصیفات مبالغهآمیزی به کار بردهاند. این در حالیست که بزرگان برخی علوم، نسبت به ثبوت این ادعاها اشکالات فراوانی مطرح کرده و در نتیجه نظردهی شیخ احسایی در علومی که در آنها سررشته نداشته، موجبات رسوایی وی را فراهم ساخته است.
پیامبرخواندهی بهائیان برای مشروع جلوه دادن ادعای قائمیت باب، روایتی را به کتاب شریف بحارالأنوار منتسب میکند که در آن چهار نشانه از انبیای پیشین، برای امام زمان نام برده شده است. این در حالیست که چنین روایتی در کتُب روایی وجود ندارد و مضامین روایتِ مشابهی که در کتاب بحارالأنوار وجود دارد، با ادعای حسینعلی نوری تفاوت دارد.
عدهای همچون سرکردگان بهائیت، سعی بر آن دارند تا حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، فرزند امام حسن عسکری (علیه السلام) را به عنوان اسطورهای خیالی معرفی کنند؛ اما حقیقت آنست که وجود محمّد بن الحسن العسکری (علیه السلام)، حقیقتی غیرقابل انکار است که دلایلی واضح بر وجود ایشان حکایت دارد.
نمایندهی بهائیت در راستای تصویب سیامین قطعنامهی ضدایرانی در سازمان ملل گفت: «ما از این قطعنامه و اینکه نقض مداوم حقوق بشر توسط ایران را به شدت محکوم میکند، استقبال میکنیم». این در حالیست که تشکیلات بهائیت بر خلاف دستور پیشوایان خود و ژست ایراندوستیاش، در راستای محکومیت کشور ایران گام برمیدارد.