فرآگاهی
گفتید اشو اشخاصی را به حقیقت رسانده است؛ ما رسیدن شخص به چیزی را از اساس نفی نمیکنیم؛ بلکه سوال ما این است که چه چیزی کشف شده؟ آیا واقعا حقیقت است یا جهل مرکب؟ وقتی که خود اشو میگوید: «هزارو يك بار خودم را نقض مي كنم» یعنی که به حقیقت نرسیده است آنوقت چطور ممکن است مکتب کسی که خودش به حقیقت نرسیده یا شک دارد رسیده یا نرسیده اشخاصی را به حقیقت برساند؟