تاریخچه
«رشید شهمردان» و برخی دیگر از نویسندگان بر زرتشتی بودن اهل حق، تأکید دارند و برای مدعای خود به وجود برخی از اندیشههای باستانی در میان پیروان فرقه اهل حق وعدم پایبندی آنان به آدابورسوم اسلامی استناد میکنند و حالآنکه اهل حق علیرغم عدم پایبندی به برخی از اندیشههای اسلامی منکر اصل آنان نیستند و توجه به آدابورسوم ایرانی نمیتواند زرتشتی بودن اهل حق را اثبات کند.
مهمترین شخصیت در فرقه اهل حق سلطان اسحاق برزنجهای است که در میان سرسپردگان به این فرقه در تاریخ تولد و وفات سلطان اسحاق اختلافنظر وجود دارد. سلطان اسحاق که در خانوادهای پیرو مذهب اهل سنت با گرایش به تصوف به دنیا آمده بود بعد از مرگ پدر از کردستان عراق به کردستان ایران مهاجرت نمود و قوانینی را در اهل حق وضع نموده است که تا امروز اهل حق به آن پایبند هستند.
گروهی نوظهور در فرقه اهل حق موسوم به "یارسانیزم" یا "یارسانیها" معتقد هستند که اهل حق دینی مستقل از سایر ادیان مخصوصاً دین مبین اسلام است. درحالیکه احیاگر و مُقنن این فرقه "سلطان اسحاق برزنجهای" پیرو مذهب اهل سنت و فقه شافعی و تحت تأثیر گروهی از غلات نُصیری بوده است.
اهل حق بنا بر دفاتر و آثار آیینی خود، معتقد هستند که مجموعه عقاید اهل حق توسط حضرت علی (ع) به یارانش آموختهشده و سپس سینهبهسینه تا امروز نقلشده است و این عقیده، خط بطلانی است بر کسانی که معتقد هستند، اهل حق دینی مستقل از اسلام است.
شیخ صفیالدین اردبیلی جد پادشاهان صفوی در اهل حق جایگاه خاصی دارد.آنان معتقد هستند که شیخ صفیالدین ملقب به "صفیله"، بعدازاینکه دوازده سال شاگردی شیخ زاهد گیلانی را نمود، به دستور استاد خود، بهرسم طریقت برای بستن کمر، در سال 687 هجری قمری به "پِردیور" مسافرت نمود و به سلطان اسحاق پیوست.
در اهل حق چهار اصل از خلاقی "راستی، پاکی، نیستی و ردا" وجود دارد. اغلب کلام دانان اهل حق این چهار رکن را برگرفته نیاز شعار"گفتار نیک، کردار نیک و پندار نیک" در دین زرتشت تلقی میکنند و وجود این آموزهها را دستاویز ارتباط تنگبین اهل حق و زرتشت قرار دادهاند و حالآنکه این اصول در آمار و مفاهیم بین این دو مسلک متفاوت است.
سلطان اسحاق برزنجهای که مُقنن و مجدد مسلک اهل حق است اقداماتی در این فرقه ایجاد کرد که منجر به تشکیلاتی شدن این مسلک شد. آنچه از قرائن و شواهد پیداست اقدامات سلطان اسحاق محصول تفکر و اندیشه خود او بوده است نه اینکه متأثر از ادیان پیش از اسلام باشد.
فرقه اهل حق اهمیت بسیار زیادی برای کلامهای خود قائل هستند و مهمترین بخش از این کلامها را "سرانجام" نامیدهاند که توسط سلطان اسحاق، یاران و مقامات روحانی بیانشده است اما جریان یارسانیزم این کلامها را تحریفشده میدانند.
جریان نوظهور "یارسانیزم" که در سالهای اخیر با القای دین مستقل اهل حق، در میان پیروان آیین یارسان مخصوصاٌ نسل جوان این فرقه، فعالیت مینماید، جامعه اهل حق را متهم به عدم آگاهی و واقعبینی کرده و سادات این فرقه را سرمنشأ ایجاد اختلاف در فرقه اهل حق معرفی مینماید و در پی ایجاد مقام و موقعیت برای خود است.
خاندان "آتش بیگی" در فرقه اهل حق یکی از بزرگترین و بانفوذترین خاندانهای اهل حق است. این خاندان برخلاف اکثریت خاندانهای اهل حق اهل شریعت بوده و پایبند به نماز و روزه هستند. اما جریان یارسانیزم ضمن حمله شدید به این خاندان آنان را به دلیل مرتبط دانستن اهل حق به اسلام و تشیع مورد نکوهش قرار میدهد.
زندگانی و پیشینه اعتقادی افراد صاحب ذات در فرقه اهل حق نشان میدهد که ایشان پیرو دین اسلام بودهاند. پیشینه اعتقادی سلطان اسحاق و پدر او نیز حاکی از مسلمان بودن آنها دارد و تلاش "یارسانیزم" برای مستقل جلوه دادن اهل حق از اسلام، امری باطل بهحساب میآید.
زیرساختهای اعتقادی آیین یارسان، اهل حق را با شیعه اثناعشری فاصله داده و آنها را به غلات شیعه نزدیک میکند. در عقاید غلات نیز، عقاید و باورهایی وجود داشته است که پارهای از آنها با عقاید آیین یارسان مطابقت دارد.
خاندان شاه ابراهیمی، یکی از با نفوذترین خاندانهای اهل حق است که در ایران و عراق سرسپردگانی دارد. جریان نوظهور "یارسانیزم" با توجه به اینکه در برخی از کلامهای اهل حق خبر از اختلاف بابا یادگار و شاه ابراهیم میدهند، خاندان شاه ابراهیمی را متهم به انحصارطلبی و اعمال قدرت، در جامعه اهل حق کرده است.
برخی از نویسندگان اهل حق سعی دارند با توجه به اشتراکاتی که بین اهل حق و آیین مهرپرستی که یکی از ادیان باستان ایران است، اهل حق را ادامه مهرپرستی معرفی کنند اما مطالعه تطبیقی بین این دو آیین نشان میدهد که وجه اختلاف بین اهل حق و مهرپرستی در مسائل بنیادی بسیار زیاد است.