ولی امرالله در بهائیت
وقتی بهائیان برای تغییر ادعاهای پیامبرنماهای خود، دلیل (اشتباه) تدریج در بیان مقامات را طرح می کنند، چگونه می توانند به میسن ریمی بخاطر تدریجی بیان کردن ادعای ولایت امری اش ایراد گیرند و از این حیث هم او را رد کنند!
بیت العدل نسب خونی با بهاء داشتن را شرط ولی امری می داند که ریمی نداشته است. ریمی هم مدعیست که شوقی افندی او را با نسل بهاء پیوند زده است. اما چرا شوقی افندی رسالت خود را عقیم گذاشت و با انتخاب نکردن جانشین، الهی بودن بهائیت را زیر سؤال برد؟ و بیت العدل و ولی امری که بدون هم مشروعیتی ندارند، چگونه مشروعیت یکدیگر را زیر سؤال می برند؟
بیت العدل در رد ولایت امری میسن ریمی، نداشتن رابطه فرزندی با شوقی یا بهاء و تعیین نشدن در زمان حیات ولی امر سابق را مطرح کرده است. اما اگر بیت العدل با این دلایل بخواهد گردن ننهادن خود بر ولایت امری ریمی را توجیه کند که در واقع الهی بودن پیش بینی و دستورات پیشوایان بهائی را زیر سؤال برده و پیشوایان بهائی را متهم به ترک وظیفه کرده است!
عبدالبهاء، نظام رهبری بهائیت را پس از خود، بر دو پایهی مقام ولایت امر و نهاد بیتالعدل استوار دانسته است. بر اساس تصریح پیشوایان بهائی، وظایف این دو نهاد هیچگونه تزاحمی با یکدیگر نداشته و هیچکدام حق دخالت در امور دیگری را ندارد. این در حالیست که بیتالعدل، پس از مرگ شوقی افندی، تمام مسئولیتهای مقام ولایت امر را تصدی کرده است!
شوقی افندی به عنوان اولین و آخرین ولی امر بهائیان، ضمن پایین دانستن مقام خود از مفام بهاء و عبدالبهاء، قلم به نصیحت ولیامرهای پس از خود میفرساید. این اقدام شوقی افندی در حالیست که بر اساس اظهارات بیت العدل حیفا، وی شخصی را به جانشینی خود برنگزیده! حال غیبگویی پیشوایان بهائی غلط از آب درآمده یا بیتالعدل حیفا بهائیان را فریب میدهد؟!