حضور مردم در صحنه و نجات ایران در عصر کیقباد
شاهنامه روایت میکند در پایان حکومت پیشدادیان، ایران گرفتار قحطی شد و از سویی به اشغال دشمنان درآمد. در آن زمان پهلوانان ایران، کِیقباد (نخستین حاکم سلسله کیانیان) را بر تخت نشاندند و مردم نیز به صحنه آمدند. پس ایرانیان بر دشمنان پیروز شده و ایران نجات یافت.
.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ حکیم ابوالقاسم فردوسی (متوفی 403 هجری خورشیدی) در شاهنامه روایت میکند:
در پایان عصر حاکمیت پیشدادیان، ایران گرفتار قحطی و خشکسالی و همچنین هجمه دشمنان خارجی شد. نوذر، زو و گرشاسب، یکی پس از دیگری زمام امور را به دست گرفتند، اما کاری از پیش نرفت. یکی پس از دیگری از دنیا رفتند و مُلک ایران، بدون حکومت و در حقیقت بیپدر ماند.
در این زمان، بخش زیادی از خاک ایران به دست بیگانه (تورانیان) اشغال شد و اوضاع به سختی بر مردم میگذشت. اما نه پهلوانان و نه مردم، تاب و توان آن را نداشتند که ایران را نجات دهند. پس بزرگان و خردمندان گرد هم آمدند و بر آن شدند که حکمرانی نو برای ایران برگزینند. پس دریافتند که یک نجیبزادهی لایق و شریف به نام کیقباد در البرز کوه حضور دارد.
پس زال (پهلوان و سردار لشکر ایران)، پسرش رستم را به البرزکوه فرستاده؛ به او دو هفته فرصت داد تا کِیقُباد را با خود بیاورد. رستم، کیقباد را یافت و با خود آورد و بر تخت حکومت ایران نشاند. پس از چندی نبرد میان ایرانیان و تورانیان اشغالگر آغاز شد. مردم از هر سوی، به لشکر ایران پیوستند. به عبارتی همان مردم که پیشتر تاب و توان نداشتند، اکنون به صحنه آمدند. در نتیجه، جنگ به سود ایران به پایان رسید. افراسیاب تورانی که چنین دید، از معرکه گریخت و از سر شرمساری، سر به بیابان گذاشت.
پس از آن ایرانیان به اردوگاه متجاوزین تورانی تاختند و غنایم بسیار به چنگ آوردند. افراسیاب تورانی به نزد پدرش (پشنگ) رفت و به او گفت: جنگیدن با ایرانیان، سودی ندارد. پس چاره آن است که با ایشان صلح کنیم. پشنگ نیز فرستادهای به سوی قباد راونه کرد و درخواست صلح کرد. کِیقباد نیز در پاسخ پذیرفت و رود جیحون به عنوان مرزِ ایران و توران معیّن شد.[1] اما نکته مهم و قابل تأمل، حضور بِجا، گسترده و سازنده مردم در صحنه بود. حضور مردم در صحنه، پشتیبانی برای حکومت شد تا از تمامیت ارضی ایران و از جان و مال و ناموس مردم ایران پاسداری شود. اکنون نیز این قاعده حکمفرماست.
عدم حضور مردم در صحنه، ویرانگر و آسیبزا است. حضور در جای نادرست نیز ویرانگر است. اما حضور صحیح و منطقی مردم، سازنده و نجاتبخش است. این همان سخنی است که از شاهنامه به دست میآید. چنان که در این حکایت میبینیم حضور مردم در صحنه، موجب پیروزی جبهه نور بر سیاهی شد. این حضور در صحنه، گاهی در جبهه جنگ است، گاهی حضور در کف خیابان و امروز میتواند حضور در انتخابات باشد که پیامی آشکار به لشکر دیوهای صهیونیست انساننما داشته باشد. همان دیوهایی که شعار انسانیت، آزادی و حقوق بشر سر میدهند، اما آشکارا، از هر دیو و از هر حیوان درندهای پَستتر و رذلتر و درندهتر هستند.
پینوشت:
[1]. ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه، تصحیح جلال خالقی مطلق،نیویورک، 1366، ج 1، ص 339-358.
افزودن نظر جدید