مبانی اعتقادی فرقه اهل حق از نگاه حضرت علی(ع)
.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ فرقه اهل حق که خود را شیفته حضرت علی(علیهالسلام)میدانند، دارای عقاید متمایز از سایر مسلمانان و شیعیان هستند. عقاید و آموزه های فرقه اهل حق بر دو اعتقاد «حلول» و «دونادون» استوار است و میتوان گفت که این دو، عصاره آئین این فرقه محسوب می شوند.[1] اکنون آیین اهل حق با این عقاید و باورها را با اندیشه ها و کلام نورانی حضرت علی (علیهالسلام) مطابقت می دهیم و از آینه اندیشه علوی این عقاید را مورد بررسی قرار می دهیم؛ چراکه سیره عملی و گفتاری آن حضرت بهترین شاخص و معیار برای شناخت حقیقت است؛ همانگونه که پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) آن حضرت را همواره همراه حق و حق را همواره با علی(علیهالسلام) معرفی کرده است و در این باره فرمودند: «عَلِی مَعَ الحَقِّ وَالحَقُّ مَعَ عَلِی، یدورُ مَعَهُ حَیثُما دارَ؛[2] على با حق است و حق با على. حق بر مدار او مىگردد».
عقیده دونادون و بازگشت ارواح به زندگی دنیوی در بدن دیگری پس از مرگ، که از باورهای بنیادین اهل حق است، در کلام حضرت به این عقیده اشاره نشده و در مقابل، معاد و زندگی جاویدان به عنوان نگرش صحیح به زندگی پس از مرگ در کلام حضرت تبیین شده است؛ آن حضرت زندگی پس از مرگ را چنین توصیف و ترسیم نموده و مرگ را سفری بی بازگشت میداند و در احولات کسی که مرگ را درک کرده، میفرماید:« حَمَلُوهُ إِلَى مَخَطٍّ فِي الْأَرْضِ، فَأَسْلَمُوهُ فِيهِ إِلَى عَمَلِهِ وَ انْقَطَعُوا عَنْ زَوْرَتِهِ؛[3] سرانجام او را(شخص مرده را) به سوى گودالى در درون زمين حمل مىكنند؛ او را به دست عملش مىسپارند و براى هميشه از ديدارش چشم مىپوشند!» این در حالیست که در متون آیینی اهل حق چنین آمده است که از مرگ نهراسید؛ زیرا مرگ، آدمی، شبیه به پنهان شدن مرغابی زیر آب است که در جایی پنهان میشود و در جای دیگر سر بر میدارد.[4]
برخی از پیروان فرقه اهل حق معتقد به حلول ذات الهی در جشم بشر از جمله در جسم حضرت علی (علیهالسلام) هستند. این در حالیست که در کلام آن امام همام، توحید، مفهومی خاص دارد و مغایر با توحید در نگاه اهل حق دارد. آن حضرت، ساحت قدس الهی را از هرگونه شرک در ذات و صفات و افعال خداوند تبارک و تعالی دور دانسته است. همچنین ذات او را منزه از جسمیت و ترکیب و حلول در اجسام و افراد توصیف کرده است، آن چنان که می فرماید: «أَوَّلُ اَلدِّينِ مَعْرِفَتُهُ وَ كَمَالُ مَعْرِفَتِهِ اَلتَّصْدِيقُ بِهِ وَ كَمَالُ اَلتَّصْدِيقِ بِهِ تَوْحِيدُهُ وَ كَمَالُ تَوْحِيدِهِ اَلْإِخْلاَصُ لَهُ وَ كَمَالُ اَلْإِخْلاَصِ لَهُ نَفْيُ اَلصِّفَاتِ عَنْهُ لِشَهَادَةِ كُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَيْرُ اَلْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَةِ كُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَيْرُ اَلصِّفَةِ فَمَنْ وَصَفَ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ وَ مَنْ جَهِلَهُ فَقَدْ أَشَارَ إِلَيْهِ وَ مَنْ أَشَارَ إِلَيْهِ فَقَدْ حَدَّهُ وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ وَ مَنْ قَالَ فِيمَ فَقَدْ ضَمَّنَهُ وَ مَنْ قَالَ عَلاَ مَ فَقَدْ أَخْلَى مِنْهُ؛[5] سرآغاز دین، خداشناسى است و كمال شناخت خدا، باور داشتن، او، و كمال باور داشتن خدا، شهادت به یگانگى اوست و كمال توحید (شهادت بر یگانگى خدا) اخلاص و كمال اخلاص، خدا را از صفات مخلوقات جدا كردن است، زیرا هر صفتى نشان مىدهد كه غیر از موصوف، و هر موصوفى گواهى مى دهد كه غیر از صفت است، پس كسى كه خدا را با صفت مخلوقات تعریف كند او را به چیزى نزدیك كرده و با نزدیك كردن خدا به چیزى، دو خدا مطرح شده و با مطرح شدن دو خدا، اجزایى براى او تصوّر نموده و با تصّور اجزا براى خدا، او را نشناخته است و كسى كه خدا را نشناسد به سوى او اشاره مىكند و هر كس به سوى خدا اشاره كند، او را محدود كرده، به شمارش آورده».
چه خوب است که بزرگان فرقه اهل حق در این عقیده که از نگاه توحیدی حضرت علی(علیهالسلام) مطرود و مردود است تجدیدنظر نموده و پیروان خود را در راه روشن علوی و بینش توحیدی آن حضرت قرار دهند و توجه به کلام ایشان که فرمود:«هَلَكَ فِيَّ رَجُلانِ:مُحِبٌّ غالٍ، و مُبغِضٌ قالٍ؛[6] در باب من دو نفر به هلاكت افتادند: دوست افراطى و دشمن كينه ورز» خالی از لطف نیست تا مصداق این دو قرار نگیریم و به جهت افراط در محبت، آن حضرت را مظهر ذات الهی ندانیم.
پی نوشت:
[1]. خواجه الدین، سید محمدعلی، سرسپردگان، خورشید، ص12
[2]. طبرسی، ابومنصور، الاحتجاج، ج ۱، ص ۳۶۴، ح ۶۱
[3]. نهج البلاغه، خطبه109
[4]. القاصی، مجید، مجموعه آیین و اندرز و رمزیاری،انتشارات طهوری، تهران، 1358، ص46
[5]. نهج البلاغه،خطبه1
[6]. نهج البلاغة، حکمت 469
افزودن نظر جدید