عوامل بی خدایی غرب در نظر شهید مطهری(قسمت دوم)
.
پایگاه جامع فرق، ادیان ومذاهب_ در ادامه مباحث علل گرایش غرب به بی خدایی از نظر شهید مطهری، ایشان خشونت های سردمداران مسیحیت نسبت به مخالفین را دلیل دیگری برای دوری از خدا می دانند. كليسا نقش مهمی در سوق دادن مردم به ضدّ خدايی داشت كه تحميل عقايد و نظريات خاص مذهبی و علمی كليسا به صورت اجبار و سلب هرگونه آزادی عقيده است.
كليسا علاوه بر عقايد خاص مذهبی، يك سلسله اصول علمی مربوط به جهان و انسان را كه غالباً ريشه های فلسفی يونانی و غير يونانی داشت و تدريجاً مورد قبول علمای بزرگ مذهب مسيح قرار گرفته بود را در رديف اصول عقايد مذهبی قرار داد و مخالفت با آن علوم رسمی را جايز نمی شمرد، بلكه به شدّت با مخالفان آن عقايد مبارزه می كرد.(1)
ايشان در ادامه به وجود دادگاه های تفتيش عقايد اشاره می كنند «ديگر اينكه حاضر نبود صرفاً به ظهور ارتداد اكتفا كند و هر كس كه ثابت و محقّق شد مرتد است، او را از جامعه مسيحيت طرد كند، بلكه با نوعی رژيم پليسی خشن در جستجوی عقايد و ما في الضّمير افراد بود و با لطائف الحيل كوشش می كرد كوچكترين نشانه ای از مخالفت با عقايد مذهبی در فرد و يا جمعی پيدا كند و با خشونتی وصف ناشدنی آن فرد يا جمع را مورد آزار قرار دهد. اين بود كه دانشمندان و محقّقان جرأت نداشتند بر خلاف آنچه كليسا آن را علم می داند بينديشند. يعني مجبور بودند آن چنان بينديشند كه كليسا می انديشد. اين فشار شديد بر انديشه ها كه از قرن 12 تا 19 در كشورهای فرانسه، انگلستان، آلمان، هلند، پرتغال، لهستان و اسپانيا معمول بود، بالطّبع عكس العمل بسيار بدی نسبت به دين و مذهب به طور كلی ايجاد كرد. كليسا محاكمی به نام انگيزيسيون يا تفتيش عقايد به وجود آورد كه نام اين محاكم از وظيفه ای كه به عهده آنها گذاشته شده بود، حكايت می كند.»(2) سپس ايشان به تحقيقات دانشمندان در باره جنايات غير انسانی و شكنجه ها در اين محكمه ها می پردازد و اثرات زيانبار آن را بر جوامع بازگو می كند.
افراط در آزادی عقيده نتيجه ديگری از خشونت كليسايی: استاد شهيد مطهری در جای ديگر، يكی از پيامدهای اين محاكمه ها را افراط در آزادی عقيده و تكثرگرايی در مذهب در اروپای فعلی می دانند. «اين آزادی عقيده به اين حد افراط كه شما امروز در دنيای اروپا می بينيد، بخشی از آن عكس العمل يك جريان بسيار شديد و سختی است كه در دنيای اروپا بوده و آن محكمه تفتيش عقايد است. اينها قرن ها در چنگال تفتيش عقايد بودند. كليسا می آمد تجسس و جست و جو می كرد، ببيند آيا كسی در مسائلی كه كليسا در باره آن اظهار نظر كرده است ـ ولو راجع به فلكيّات باشد ـ اعتقادی برخلاف نظر كليسا دارد يا نه؟! آيا اگر كليسا اظهار نظر كرده است كه عناصر چهارتاست يا خورشيد به دور زمين می چرخد، در اين مسائل كسی فكری بر خلاف اين دارد؟ و لو فكر او فكر علمی و فلسفی و منطقی بود. تا می ديدند فكری پيدا شده بر خلاف آنچه كليسا عرضه داشته است، فوراً آن را به عنوان يك جرم بزرگ تلقی می كردند، آن شخص را به محكمه می كشاندند و شديدترين مجازات ها از نوع سوختن زنده زنده را در مورد او اعمال می كردند... قهراً عكس العمل آن تشديدها اين خواهد بود كه بگويند هر جا پای مذهب در كار بيايد، هر جا كه نام دين و مذهب باشد، مردم آزادند هر عقيده ای را می خواهند داشته باشند و لو بخواهند گاو را پرستش كنند.»(3)
ايمان محدوده ممنوعه عقل: شهيد مطهری در مقايسه مسيحيت امروز كه عقل را حقيقتی ضد دين و مزاحم ايمان معرفی می كند با اسلام كه اثبات اصول دين را به واسطه عقل می داند، اين را از امتيازات اسلام بر می شمارد و آزادی تفكر در اسلام را روشن می نمايد. «از نظر اسلام نه تنها فكر كردن در اصول دين جايز و آزاد است، يعنی مانعی ندارد، بلكه اصلا فكر كردن در اصول دين در حدود معينی كه لااقل بفهمی خدايی داری و آن خدا يكی است، پيغمبرانی داری، قرآن از جانب خدا نازل شده است، پيغمبر از جانب خداست، عقلًا بر تو واجب است. اگر فكر نكرده اينها را بگويی من از تو نمی پذيرم.
از همين جا تفاوت اسلام و مسيحيت بالخصوص و حتی ساير اديان روشن می شود. در مسيحيت، درست مطلب برعكس است، يعنی اصول دين مسيحی، ماورای عقل و فكر شناخته شده است. اصطلاحی هم خودشان وضع كردند كه «اينجا قلمرو ايمان است نه قلمرو عقل» يعنی برای ايمان يك منطقه قائل شدند و برای عقل و فكر منطقه ديگری. گفتند: حساب عقل و فكر كردن يك حساب است، حساب ايمان و تسليم شدن حساب ديگری است. تو می خواهی فكر كنی، در قلمرو ايمان حق فكر كردن نداری، قلمرو ايمان فقط قلمرو تسليم است، در اين جا حق فكر كردن نيست. ببينيد تفاوت راه از كجاست تا به كجا؟ يكی اصول دين خودش را منطقه ممنوعه برای عقل و فكر اعلام می كند و ديگری نه تنها منطقه ممنوعه اعلام نمی كند، بلكه منطقه لازم الورود اعلام می كند كه عقل بايد در اين منطقه وارد شود، اگر وارد نشود من چيزی را نمی پذيرم. اين، معنی آزادی تفكر است».(4)
پی نوشت:
(1).مطهری، مرتضی، مجموعه آثار ج1، ص487.
(2). همان.
(3). همان، ج24، ص377.
(4). همان، ص370.
افزودن نظر جدید