تفاوت مسخ بنی اسرائیل با فرضیه تکامل

  • 1401/04/20 - 13:03
برخی تصور کردند میان مسخ و تبدل بنی اسرائیل به بوزینه و فرضیه تکامل ارتباطی هست. حال آنکه مسخ، با فرضیه تکامل تفاوت دارد. تکامل، مربوط به کسانی است که در مسیر تکامل هستند، اما مسخ، مربوط به کسانی است که با نافرمانی خدا از مسیر تکامل انحراف یافته و به فرمان الهی مسخ به میمون شده اند.
تفاوت مسخ بنی اسرائیل با فرضیه تکامل

مسخ و تبدل بنی اسرائیل به بوزینه نه مصداقی از فرضیه تکامل و نه بر خلاف آن است.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب _ بعضی اشکال کردند که مسلمانان، فرگشت(تکامل) انسان از میمون را سخت و غیر قابل پذیرش می ‌دانند اما مسخ و تغییر ناگهانی یهودیان به میمون را بر اساس آیات قرآن قبول می ‌کنند.[1]

به نظر می رسد این اشکال کنندگان، تصور کردند میان مسخ و تبدل بنی اسرائیل به بوزینه که در قرآن بیان شد[2] و فرضیه تکامل ارتباطی هست. از این رو معتقدند اگر مسلمانان یکی از این دو را پذیرفتند، بایستی دیگری را هم بپذیرند. اما سوال این است که این دو چه ربطی به هم دارند؟

مسخ و تبدل بنی اسرائیل به بوزینه نه مصداقی از فرضیه تکامل و نه بر خلاف فرضیه تکامل است. مسخ موجب بازگشت و عقب گرد در خلقت هم نیست. فرضیه تکامل مربوط به کسانی است که در مسیر تکاملند، نه آنها که از مسیر انحراف یافته و از محیط شرائط تکامل به کنار رفته‌اند. برای مثال، یک انسان سالم در سنین طفولیت، مرتب رشد و نمو می ‌کند اما اگر نواقصی در وجود او پیدا شود، ممکن است نه تنها رشد و نموش متوقف گردد بلکه رو به عقب بر می گردد و نمو فکری و جسمانی خود را تدریجاً از دست می دهد.

باید به این نکته توجه داشت که مسخ و دگرگونی جسمانی بنی اسرائیل، متناسب با اعمالی است که انجام داده ‌اند، یعنی چون عده‌ای از جمعیت‌ گنهکار بر اثر انگیزه هواپرستی و شهوت رانی دست به طغیان و نافرمانی خدا می ‌زدند و جمعی با تقلید کورکورانه کردن از آنها، آلوده به گناه شدند، لذا به هنگام مسخ، هر گروه به شکلی که متناسب با کیفیت اعمال او بوده، ظاهر می‌ شده است.[3]

تفاوت دیگر تکامل و مسخ در این است که تکامل، تدریجی است اما از ظاهر آیات قرآن برمی آید که مسخ دفعی و به فرمان الهی رخ داده است.

از این رو قرآن کریم با اینکه مسخ بنی اسرائیل را مطرح می کند اما نگرش تکامل را نمی پذیرد. البته مسأله چگونگى خلقت انسان جزء ضروریات دین اسلام نیست كه اگر كسى برای مثال فرضیه تکامل در انسان را پذیرفت، کافر و از دین خارج باشد.[4]

با این وجود، این نگرش تکاملی که بین خاك و آدم، نخست موجودی تك‌ یاخته به وجود آمد و بعد از طریق تطور، انواع آن موجود كامل ‌تر شد تا به حیوانی كامل مثل میمون ‌های عالی رسید و بعد به نیمه ‌انسان و سپس انسان نئاندرتال رسید كه تنها راست ‌قامت بوده، اما عقل نداشته و سپس كامل ‌تر شده كه نخستین نمونه‌ اش حضرت آدم بوده است، به دلایلی که در ادامه می‌ آید با سیاق آیات قرآن سازگار نیست:

دلیل اول:

 در برخی آیات قرآن، قرائنی وجود دارد كه این نگرش را دفع می ‌كند. روشن‌ترین این آیات، این آیه است: «إِنَّ مَثَلَ عِیسى‏ عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ؛ مثل عیسی نزد خداوند، همچون آدم است كه او را از خاك آفرید(آل‌ عمران، 59)» مسیحیان احتجاج مى ‏‌كردند به اینكه عیسی بدون پدرى از جنس انسانى، به دنیا آمده و حال آنكه هر كس به دنیا بیاید از پدرى متولد مى ‌‏شود، پس پدر عیسى باید خدا باشد.

این آیه در پاسخ آنان اینگونه استدلال می‌ کند که خداوند عیسى(علیه‌السلام)را همانند آدم از خاك زمین خلق كرد، بدون اینكه پدرى داشته باشد تا از نطفه او متولد شود. پس چرا مسیحیان نمى ‏گویند آدم پسر خدا است؟. اگر فرض كنیم حضرت آدم از نسل میانگینی بین خاك و خود نظیر انسان‌ هایی كه عقل نداشته ‌اند، به وجود آمده است، این استدلال خداوند نمی‌تواند استدلال تامّی باشد؛ زیرا مسیحیان می ‌توانستند بگویند حضرت آدم از نطفه حیوانی به وجود آمده است. به عبارت دیگر اگر مراد از خلقت آدم از خاك، منتهى شدن خلقت آدم به خاك باشد، همانطور كه همه جانداران متولد از نطفه نیز خلقتشان به زمین منتهى مى ‌‏شود، در این صورت معناى آیه چنین مى‏‌شود كه: صفت عیسای بدون پدر، همانند صفت آدم است كه خلقتش به خاك منتهى مى‌‏شود. همانگونه که همه مردم و حتی تمامى حیوانات، خلقتشان به گل و خاك منتهى مى‌‏شود. بدیهی است كه در این صورت دیگر حضرت آدم خصوصیتى ندارد، تا به خاطر آن عیساى بدون پدر را با وى مقایسه كنند و در نتیجه آیه بى ‌معنا مى ‌‏شود. بنابراین اگر ما استدلال در آیه را تمام بدانیم، كه مسلماً هست، به ناچار باید بپذیریم كه حضرت آدم بدون پدر و مادر بوده و مستقیماً و بدون گذشت زمان از خاك آفریده شده است و از نسل هیچ موجود دیگری به وجود نیامده است.[5]

دلیل دوم:

 اگر آدم و حوا نیز همانند دیگر انسان‌ ها از نسل موجودات دیگر باشند، تفکیک میان آدم و دیگر انسان ‌ها در خلقت بی ‌معناست. حال آنکه قرآن کریم میان آفرینش آدم و نسل ‌های بعد در نحوه خلقت تفكیك قائل شده است. خداوند فرمود، «وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِینٍ‏ . ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِینٍ‏ (سجده/ 7- 8) و خلقت‏ انسان را از گلى آغاز كرد، سپس خلقت نسل او را از چكیده ‏‌اى از آب پست قرار داد». تفصیلى كه این آیه بین آفرینش انسان نخستین و نسل ‏هاى بعد قائل شده است، به‏ روشنى دلالت دارد بر این كه نحوه آفرینش آنان با هم متفاوت است. اگر همه انسان‏ ها از «ماء مهین» خلق شده بودند كه در این صورت حضرت آدم هم جزء آنها محسوب می ‌شد، این تفصیل در آیه وجهى نداشت.[6]

پی نوشت:
[1]. https://t.me/AndisheKonim/44092 
[2]. بقره، 65؛ اعراف، 166؛ مائده، 60
[3]. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، تهران‏: دار الكتب الإسلامیة، 1374 ش، ج ۶، ص 426
[4]. سیدمحمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القران، ‏چاپ پنجم، ‏قم‏: جامعة مدرسین‏، ‏1417 ق، ج 16، ص 255.
[5]. همان، ج ‏16، ص 257؛ محمدتقی مصباح یزدی، انسان ‌شناسی در قرآن، تنظیم و تدوین محمود فتحعلی، قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله، چاپ سوم، بهار 1390، ص 43
[6]. محمدتقی مصباح یزدی، انسان ‌شناسی در قرآن، ص 44

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.