نقد نظریه قرآن محوری فرقه قرآنیون
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ فرقه قرآنیون بر این عقیده هستند که قرآن به خودی خود قابل فهم است و در آن کاستی وجود ندارد. آنچه را که خداوند به عنوان دین لازم دانسته، همه در قرآن آمده است و اگر بیش از این، مورد نظر حق تعالی بود، باید در قرآن میآمد.
این استدلال که در دفاع از نظریه قرآن محوری است، افراطی بوده و سنت را به عنوان فرعی تلقی میکند که نیاز به آن جدی نیست و معتقدند اگر سنت، مخالف قرآن است باید کنار زده شود و اگر موافق قرآن است که همان مضمون قرآنی اخذ میشود؛ در نتیجه نیازی به سنت نیست.
آنچه فرقه "قرآنیون" به عنوان دلیل عقلی برای قرآن بسندگی مطرح میکنند این است که اگر کتاب الهی برای هدایت بشر آمده است، شرط بدیهی و عقلی برای حصول این هدف، آن است که بشر بتواند مطالب آن را دریابد و راه هدایت را از طریق آن کشف کنند. اگر این کتاب الهی قابل فهم و درک نباشد، نقض غرض میشود؛ خصوصاً اگر دلیل حقانیت رسول هم، همین کتاب باشد. یعنی مردم باید اول کتاب را بفهمند تا به حقانیت رسول هم پی ببرند. حال اگر بشر قرآن را نفهمند، امری خلاف حکمت صورت گرفته است.
شریعت سنگلجی، یوسف شعار و مصطفی حسینی طباطبائی از افراد شاخص قائل به نظریه "روشن و قابل فهم بودن همه آیات قرآن و عدم نیاز به مبیّن الهی حتی در برخی از آیات" هستند.
یوسف شعار، در تفسیر آیات متشابه و مجمل میگوید: «دلیلی ندارد که ما از فهم معانی آیات عاجز باشیم، مگر قرآن به زبان عربی ساده و آشکار نازل نشده؟ اگر آیههای قرآن که برای هدایت بشر است، قابل فهم نباشد، دلیل بر ساختگی بودنش خواهد بود. زیرا کتابی که مردم از فهمش عاجز باشند، نمیتواند راهنمای آنان باشد و مسلّماً چنین کتابی از جانب خدا نیست.»[1]
نقد:
عقل و سیره عقلا بر این امر حکم میکند که در فهم سخن گوینده، از سخنان دیگر وی برای رفع اجمال و ابهام میتوان کمک گرفت، به ویژه اگر صاحب سخن، مطالب مربوط به یک سخن را متفرّق و در زمانهای مختلف بیان کرده باشد؛ حتی اگر در سخن وی ابهام و اجمالی نباشد و احتمال داده شود که در سخنان دیگر او قرینه، قیدی، مخصصّی یا مبینی باشد که به فهم بهتر قرآن کریم کمک کند. لذا بررسی سایر سخنان او لازم میگردد.[2] خداوند در سوره ابراهیم میفرماید: « وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیبَینَ لَهُمْ فَیضِلُّ اللَّهُ مَنْ یشَاءُ وَیهْدِی مَنْ یشَاءُ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَكِیمُ [ابراهیم/4] و ما هیچ رسولی در میان قومی نفرستادیم مگر به زبان آن قوم، تا بر آنها (معارف و احکام الهی را) بیان کند؛ آنگاه خدا هر که را خواهد به ضلالت وا میگذارد و هر که را خواهد به مقام هدایت میرساند و او خدای مقتدر داناست.»
استقلال قرآن در تفسیر به معنای قرآن بسندگی از سنت نیست، لذا امام علی (علیهالسلام) زمانی که عبدالله بن عباس را برای مناظره با خوارج فرستاد، به وی اینگونه دستور داد: «لا تخاصمهم بالقرآن! فإنّ القرآن حمّال ذو وجوه. تقول و یقولون! و لكن حاججهم بالسّنّة فإنّهم لم یجدوا عنها محیصا.[3] بحث و نزاع تو با ایشان در احتجاج و استدلالت، به قرآن نباشد! زیرا قرآن قابل حمل بر معانى و حاوى احتمالات مختلف است و مىتوان به آن از وجوه و راههاى متفاوتى وارد شد و استدلال كرد. در این صورت تو به طریقى سخن مىگویى و ایشان به طریق دیگر سخن مىگویند و از قرآن شاهد و دلیل مىآورند! احتجاج و استدلال تو علیه ایشان با سنّت و حدیث رسول الله باشد؛ كه در این صورت براى آنان گریزگاهى نمىماند و ناچار به قبول و پذیرش آن مىشوند.»
پینوشت:
[1]. شعار یوسف، تفسیر آیات مشکله، تهران، ص115_116.
[2]. جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، قم، انتشارات اسراء، ج1، ص73.
[3]. محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج33، ص376.
[4]. کتاب المیزان فی تفسیر القرآن، ج10، ص351.
افزودن نظر جدید