حکایت صبحی از وابستگی بهائیان به استعمار روستزار
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ دومین پیشوای بهائیت به تبعیت از پدر خود و به خیال پشتیبانی دائمی روسها از فرقهی ساختگیشان، سرسپردگی عجیبی به استعمار روستزار داشت و لذا پیوسته بهائیان را به ثناگویی و چاپلوسی برای این استعمار ترغیب میکرد: «جمع دوستان، به دعای دوام عمر و دولت و ازدیاد حشمت و شوکت اعلیحضرت امپراتور اعظم، الکساندر سوم و اولیای دولت قوی شوکتش اشتغال ورزند»[1]
از اینرو فضل الله صبحی که از نزدیک، مشرق الاذکار عشق آباد را به عنوان نماد نوکری بهائیان برای روسها دیده، دربارهی وابستگی بهائیان و به خصوص عبدالبهاء نسبت به روسها میگوید: «در بالای تالار مشرق الاذکار، لوحی از عباس افندی (عبدالبهاء) وجود داشت که به تزار روس آفرین گفته و از خدا خواسته بود که پرچمش را برفرازد و سایهاش را بر خاور و باختر بگستراند و هر بامداد، مبلّغ بهائی آن لوح را با آوازی خوش برای شاگردان بهائی که به آنجا میآمدند میخواند و میگفت از ته دل بر تزار آفرین گویند و از خدا بخواهند که در سایهاش بیارمند».[2]
اما وابستگی و اعتماد کامل سران بهائیت به روسها برای حمایت دائمی از این فرقه، آنچنان مشهود بوده که حتی عبدالحسین آیتی در زمان بهائی بودنش و آن هنگام که قدم در عشق آباد و مشرق الاذکارش میگذارد، متوجه این مسئله میشود: «در ایامی که در عشق آباد بودم، کاملاً حس کردم که روسهای تزاری باطناً به اهل بهاء به نظر حقارت مینگرند ولی ظاهراً آنها را نگاهداری میکنند و بهائیان هم آنقدر به روسها اطمینان دارند که تصور میکنند امپراطور روس، إلی الأبد (: برای همیشه) بر اقتدار خود باقی است و سیاست روسیه هم تغییرناپذیر است و ایشان به قوّهِ اقتدارِ خود روس (و جمعی هم در طهران میگفتند به قوّه اقتدار انگلیس) مسلک بهائی را به نام مذهب بر ایران تحمیل خواهند کرد، ولی بیخبرانشان همه را حمل بر معنویت کرده و قدم فراتر نهاده میگفتند، همه سلاطین دنیا این مذهب را در مملکت ترویج نموده به قوهِ جبریه (: با زور) تنفیذ (: تثبیت) خواهند نمود».[3]
سرانجام مشرق الاذکار عشق آباد به عنوان مدال نوکری بهائیان برای روستزار، پس از دو دهه فعالیت رو به خاموشی نهاد و حکومت کمونیستی شوروی این مکان را مصادره کرد. در سال 1928 م نیز آن را به بهائیان اجاره داد تا اینکه سرانجام پس از مذهبزدایی دولت شوروی، در سال 1938 م، این مکان به کلّی از بهائیان گرفته شد و به موزه هنر مبدّل گشت. در سال 1948 م نیز ساختمان مذکور از یک زلزله شدید آسیب دید و بعد از سالها در اثر باران سنگین و سایر عوامل محیطی ویران شد و در سال 1963 م، تبدیل به یک پارک عمومی گردید.
آری؛ اینست حال و حکایت پیشوایان مسلک ساختگی بهائیت که بر خلاف ادیان الهی و به جای تکیه بر آحاد مردم، حفظ حیات و پیشرفت خود را در گرو ارتباط و خدمت به استعمارگران و قدرتهای استکباری دیدند و لذا به مثابه آفتابپرست، به سمت قدرتهای برتر، مدام تغییر قبله میدادند!
پینوشت:
[1]. سلیمانی، مصابیح هدایت، بیجا: لجنهی ملّی مطبوعات امری، بیتا، ج 2، ص 282.
[2]. خاطرات صبحی دربارهی بابیگری و بهائیگری، با مقدمهِ سیدهادی خسروشاهی، ص 71 به بعد.
[3]. عبدالحسین آیتی، کشف الحیل، تهران: بینا، 1326، ج 3، ص 91.
افزودن نظر جدید