مشاجره‌ی دو برادر بر سر ارکان اسلام

  • 1397/01/29 - 20:11
محمد بن عبدالوهاب با عقاید انحرافی و مسمومش و با نشر آن در میان مسلمانان باعث جنگ و خونریزی و قتل و عام در مناطق مسلمان نشین شد. اطرافیان او از جمله اساتید و علمای هم مذهب او افکار و عقاید او را مخالف با مبانی دین اسلام می‌دانستند و او را از این عقاید افراطی و باطل نهی می‌کردند.

.

زمانی که محمد بن عبدالوهاب با حمایت آل سعود و استعمار انگلیس مذهب نوظهور و باطل خود یعنی فرقه وهابیت را پایه‌ریزی کرد و عقاید مسموم و منحرف خود را در آن زمان و در جامعه مسلمانان نشر و گسترش داد، علما و بزرگان مذاهب اسلامی از در خیرخواهی و نصیحت متذکر افکار انحرافی او به خود او شدند و حتی کار به زد و خورد در میان طرفداران او که خود را مسلمان می‌خواندند و مسلمانان دیگر که مخالف عقاید و افکار او بودند شد، تا این‌که آرام آرام با قدرت گرفتن او و پیروانش بر بسیاری از مناطق شبه جزیره عربستان سیطره یافتند و بعد از آن به بلادهای دیگر اسلامی مثل عراق و یمن و... حمله‌ور شدند و شروع به قتل و عام مسلمین اعم از شیعه و سنّی کرده و همگان را از دم تیغ جهل و حماقتشان گذرانیدند و این در حالی بود که او تحت هیچ شرایطی توجه به خیرخواهی اطرافیان و علماء زمان خود نکرد و حتی آنان را مرتد و مشرک و کافر خواند.
از طرف دیگر او با اطرافیان نزدیک خود هم بر سر عقاید و افکار باطل خود دچار اختلاف گردید و با آن‌ها هم به مشاجره و بحث و جدل پرداخت. از جمله با برادرش سلیمان بن عبدالوهاب که این طور وارد شده است: «قال له أخوه سلیمان یوماً کم ارکان الاسلام یا محمد بن عبدالوهاب فقال خمسه، قثال أنت جعلتها سته السادس من لم یتبعک فلیس بمسلم هذا عندک رکن سادس للاسلام.[1] روزی سلیمان به او –محمد بن عبدالوهاب- گفت: ارکان اسلام چندتا است؟ محمد جواب داد، پنج تا؛ سلیمان در جواب گفت: تو آن را شش رکن قرار دادی، رکن ششم از نظر شما این است که هر کس از شما پیروی نکند مسلمان نیست و از دیدگاه شما این رکن ششم اسلام است.»
و در جای دیگری به او می‌گوید: «فانکم الان تکفرون من شهد أن –لا اله الاّ الله وحده و أنّ محمد عبده و رسوله...[2] شما کسانی را تکفیر می‌کنید که شهادت به وحدانیت خداوند و نبوّت رسول خدا می‌دهند... اما تو همه را کافر خوانده و شهرهای آن‌ها را شهر جنگی اعلام کرده‌ای.»
در نتیجه می‌بینیم که حتی نزدیکان او هم با عقاید و افکار خشک و خشن و باطل او دچار مشکل بودند و با او علاوه بر این که همراه نبودند، او را نهی می‌کردند و نصیحت و تذکر می‌دادند و این‌جاست که خداوند چه زیبا می‌فرماید: «فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا.[بقره/10] در قلب و دلهای ایشان مرض است و خداوند مرضشان را زیاد می‌کند.»

پی‌نوشت:

[1]. الدرر السنیه فی الردّ علی الوهابیه، زینی دحلان، مکتبه الاحباب، دمشق، سوریه، (1422ق)، ص39.
[2]. الصواعق الالهیه فی الردّ علی الوهابیه، سلیمان بن عبدالوهاب، دار ذوالفقار، بیروت، لبنان، ص41-42.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.