جمالِ نورای پیغمبری در خواب شاهنشاه زرتشتی
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ «ابومحمد، الیاس بن یوسف» مشهور به «نظامی گنجوی» از بزرگترین گنجینههای ادبی در تاریخ ایران است. او در قرن 6 هجری میزیست و آثاری چند از خود بر جای گذاشت. در پنجگنج (اثر گرانبهای نظامی)، بخشی است مشهور به منظومه "خسرو و شیرین" که در آن به حکایت زندگی خسرو پرویز و معشوقهاش شیرین میپردازد. در این میان، حکایتی نقل میکند که خسرو پرویز شبی در خواب، پیغمبر را دید...
چنین گفت آن سخن پرداز شبخیز، کزان آمد خلل در کار پرویز؛ که از شبها شبی روشن چو مهتاب، جمال مصطفی را دید در خواب...
پس خسرو پرویز در عالم خواب دید که محمد (ص) او را به اسلام دعوت کرده است. اما خسرو پرویز نپذیرفت. همان زمان (و در عالم خواب) یک سوار، تازیانهای بر خسرو پرویز زد. این سبب شد که خسروپرویز از خواب بیدار و از روی خشم و ترس، مدتی بیمار شود. چند وقتی که گذشت، خسرو به شیرین گفت که سوی گنجینه شاهی (جایی که گنجهای خاندان سلطنتی در آن نگهداری میشد) برویم. پس وارد خزانه شدند که پر از جواهرات و گنجینههای تلنبار شده بود... در آنجا صندوقی را دیدند که بسیار عجیب بود و نسل به نسل از پدران، به خسرو پرویز به ارث رسیده بود. خسرو دستور داد تا این صندوق را باز کنند... به هر زحمت، صندوق را شکافتند و دیدند که در آن لوحی عجیب با خطوط طلایی وجود دارد. خسروپرویز دستور داد حکیمی را احضار کنند تا متنِ روی این لوح را بخواند. پس خواندند و محتوای آن چنین بود: این لوح مربوط به اردشیر بابکان است... سرسلسله شاهنشاهی ساسانی. اردشیر که از اسرار ستارگان و افلاک آگاه است، از گردش ستارگان اینگونه به دست آورد که پس از چند قرن، از میان اقلیم عرب، پیامبری پا به عرصه میگذارد که خاتم همه انبیاء است. راستگفتار و راستکردار است. دلیر است و از کسی باکی ندارد. پس انسان دانا باید پیرو شریعت او شود.
... گزارنده چنین کردش گزارش، که شاهی کاردشیر بابکان بود، بچُستی پیشوای چابکان بود؛ ز راز اَنجُم و گردون خبر داشت، در احکام فلک نیکو نظر داشت؛ ز هفت اختر چنین آورد بیرون، که در چندین سده از دور گردون، بدین پیکر پدید آید نشانی، در اقلیم عرب صاحبقَرانی؛ سخن گوی و دلیر و خوب کردار، امین و راست عهد و راست گفتار؛ به معجز گوش مالد اختران را، بدین خاتم بود پیغمبران را... بدو باید که دانا بگرود زود...
پس خسروپرویز با شنیدن این گزارش، دلگیر و خشمگین شد. دستور داد بگردند و این پیامبر را پیدا کنند. گشتند و خبر دادند که این پیامبر، محمد نام دارد. پس این خبر مایه اندوه خسروپرویز شد (از این بابت که حکومتِ خود را رو به پایان میدید). اما شیرین به خسرو گفت که آنچه در این لوح آمده بیجهت و بیحجت نیست و از او خواست که به مضمونِ لوح توجه و عمل کند. قلب خسرو نسبت به سخن شیرین و محتوای لوح نرم میشود. اما سریعاً پشیمان شده و با خود میگوید که اگر دست از دین زرتشتی بردارم، بدنام خواهم شد...[1] پس از سر تکبر، سرباز زد و سرنوشت او همان شد که شد...
پینوشت:
[1]. نظامی گنجوی، پنج گنج، منظومه خسرو و شیرین، بخش 116 (در خواب دیدن خسرو، پیغمبر اکرم را)
دیدگاهها
saman
1397/10/03 - 10:03
لینک ثابت
کانال نقد و بررسی زرتشت و
افزودن نظر جدید