نقدی بر مقاله‌ی : یوزارسیف هم خاتم النبیین بود!

  • 1397/02/09 - 10:17
مبلّغان بهائی، اعتقاد به خاتمیت را به بیماری مشترکی میان پیروان ادیان تشبیه کرده که اینک، مانع از پذیرش ادعای پیامبر‌خوانده‌ی بهائیت شده است. اما این نظریه زمانی مورد پذیرش است که ادعای خاتمیت توسط پیروان ادیان آسمانی مطرح شود. حال آن‌که وقتی پیامبر اسلام بارها به ختم پیامبری تأکید فرمودند، دیگر جای هیچ شبهه‌ای باقی نمی‌ماند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ مبلّغان بهائی با انتشار مقاله‌ای، اعتقاد به خاتمیت را به بیماری مشترکی میان پیروان ادیان تشبیه کرده که اینک، مانع از پذیرش ادعای پیامبر‌خوانده‌ی بهائیت شده است. آنان در این راستا، ماجرای ادعای خاتمیت پیروان حضرت یوسف (علیه السلام) را در مواجهه با پیامبر بعدی را به عنوان دلیلی بر ادعای خود ذکر نمودند.
اما در پاسخ به این ادعای مبلّغان بهائی می‌گوییم:
اولاً: صِرف ادعاى خاتمیت پيروان یک دین آسمانى در آخرین بودن آن كفايت نمی‌كند، بلكه لازم است تا خود پيامبر و كتاب آسمانى چنين ادعايى داشته باشد. این در حالیست که حضرت یوسف (علیه السلام) چنین ادعایی نداشته‌اند؛ همچنان که در روایتی از امام صادق (علیه السلام) می‌خوانیم: «چون زمان رحلت حضرت یوسف فرارسید، آل یعقوب را که در آن وقت هشتاد نفر بودند، جمع کرد و گفت: قبطیان بر شما غالب خواهند شد و شما را اذیت می‌کنند. نجات‌تان توسط فردی از نسل لاوی است که نام او موسی و پسر عمران است».[1]
ثانیاً: سایر پیامبرانی که مبلّغان بهائی از آنان نام برده‌اند، نه تنها مدعی به پایان رسیدن وحی نبودند، بلکه در برخی عباراتشان، بشارت به ظهور پیامبری پس از ایشان دیده می‌شود. همچنان که قرآن کریم، بشارت‌های پیامبران (حتی پس از حضرت یوسف (علیه السلام)) را به ظهور حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله) متذکر شده است.[2] جالب است بدانیم، این مسئله به قدری روشن است که حتی اعتراف پیامبرخوانده‌ی بهائیت را نیز به دنبال داشته است.[3] این در حالیست که خدای تعالی به ختم پیامبری توسط حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله)، تصریح فرموده است.[4]
ثالثاً: حضرت محمّد (صلّى الله عليه وآله) براى اثبات پیامبری و ارتباط وحيانى خود با خدا، معجزات متعددى انجام داده‌اند.[5] این در حالیست که نوشته‌جات پیامبرخوانده‌ی بهائیت به عنوان تنها معجزه‌ی وی، به دلیل کثرت غلط‌هایش توسط بهائیان اصلاح شد.[6]

پی‌نوشت:
​[1]. علامه مجلسی، حیوه القلوب، ج 1 ،ص 584.
[2]. «الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ [اعراف/157]؛ همانها که از فرستاده (خدا)، پیامبر اُمّی پیروی می‌کنند؛ پیامبری که صفاتش را، در تورات و انجیلی که نزدشان است، می‌یابند».
[3]. حسینعلی نوری، اشراقات و چند لوح دیگر، تصحیح: صادق عرفانیان، ص 292.
[4]. «مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَٰكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ ۗ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا [احزاب/40]؛ محمّد (صلّی الله علیه و آله) پدر هیچ یک از مردان شما نبوده و نیست؛ ولی رسول خدا و ختم‌کننده و آخرین پیامبران است؛ و خداوند به همه چیز آگاه است».
[5]. قرآن کریم، سوره‌ی مبارکه‌ی: قمر، آیات 3-1؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 1، ص 346؛ محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، ج 3، ص 310؛ ابن کثیر، معجزات النبی، تحقیق ابراهیم امین احمد، ص 133.
[6]. ر.ک: حسینعلی نوری، (اقدس) رساله سؤال و جواب، صص 60-59.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ مبلّغان بهائی با انتشار مقاله‌ای، اعتقاد به خاتمیت را به بیماری مشترکی میان پیروان ادیان تشبیه کرده که اینک، مانع از پذیرش ادعای پیامبر‌خوانده‌ی بهائیت شده است: «تعبیری این گونه مبنی بر مبعوث نشدن مربیان جدید آسمانی، دقیقاً مانند تعبیری است که اُمّت‌های قبل در خصوص یوسف و موسی و عیسی (علیهم السلام) و سایر انبیا کرده و هنوز نیز می‌کنند. چنان که یهودیان ومسیحیان زمان ما نیز، هنوز پس از گذشت 14 قرن از ظهور اسلام، به همان دلیل حضرت محمّد را رسول نمی‌دانند و دین او را قبول ندارند. پس بجاست که گفته شود عقیده به ختمیّت نوعی بیماری مزمن در همۀ اُمّت‌ها شده است. در حقیقت وجود همین توهّم و گمان ختمیّت در اذهان مؤمنین هر دین، از علل مهم ردّ ادیان جدید بوده و هست».[1]
اما در پاسخ به این ادعای مبلّغان بهائی می‌گوییم:
اولاً: صِرف ادعاى خاتمیت پيروان یک دین آسمانى در آخرین بودن آن كفايت نمی‌كند، بلكه لازم است تا خود پيامبر و كتاب آسمانى چنين ادعايى داشته باشد. این در حالیست که حضرت یوسف (علیه السلام) چنین ادعایی نداشته‌اند؛ همچنان که در روایتی از امام صادق (علیه السلام) می‌خوانیم: «چون زمان رحلت حضرت یوسف فرارسید، آل یعقوب را که در آن وقت هشتاد نفر بودند، جمع کرد و گفت: قبطیان بر شما غالب خواهند شد و شما را اذیت می‌کنند. نجات‌تان توسط فردی از نسل لاوی است که نام او موسی و پسر عمران است».[2]
ثانیاً: سایر پیامبرانی که مبلّغان بهائی از آنان نام برده‌اند، نه تنها مدعی به پایان رسیدن وحی نبودند، بلکه در برخی از عباراتشان، بشارت به ظهور پیامبری پس از ایشان دیده می‌شود. همچنان که قرآن کریم، بشارت‌های پیامبران (حتی پس از حضرت یوسف (علیه السلام)) را به ظهور حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله) متذکر شده است: «الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ [اعراف/157]؛ همانها که از فرستاده (خدا)، پیامبر اُمّی پیروی می‌کنند؛ پیامبری که صفاتش را، در تورات و انجیلی که نزدشان است، می‌یابند». بعلاوه؛ نمونه‌ای از بشارات به ظهور پیامبر بعدی را می‌توان در کلام حضرت موسی (علیه السلام) [3] و حضرت عیسی (علیه السلام) [4] مشاهده کرد.
این در حالیست که نه تنها در نصوص پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله) نشانی از بشارت به ظهور پیامبری پس از ایشان یافت نمی‌شود، بلکه بالعکس، خدای تعالی به ختم پیامبری توسط حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله)، تصریح فرموده است.[5] جالب است بدانیم، این مسئله به قدری روشن است که حتی اعتراف پیامبرخوانده‌ی بهائیت را نیز به دنبال داشته است؛ همچنان که وی، این‌گونه پیامبر اسلام را مورد خطاب قرار داده است: «الصلوةُ و السَّلام عَلی سیدِ العَالَم و مُربّی الاُمَم الّذی بِه اِنتَهَتِ الرِسالة و النبوة و علی آله و أصحابِه دائماً أبداً سَرمَدا [6]؛ سلام و درود بر آقای اهل عالم و پرورش دهنده‌ی اُمّت‌ها؛ کسی که به وسیله‌ی او نبوت و رسالت پایان یافته و بر خاندان و دوستانش سلام و درود دائمی و اَبدی و سرمدی باد».
ثالثاً: حضرت محمّد (صلّى الله عليه وآله) براى اثبات پیامبری و ارتباط وحيانى خود با خدا، معجزات متعددى (نظیر: شقّ‌القمر، ردّالشمس، جاری شدن آب از بین انگشتان ایشان، تسبیح گفتن دانه‌های سنگ در دستان حضرتش و...) انجام داده‌اند [7] كه در عمل، بطلان ادعاى پايان یافتن نزول پیامبران را آشکار ساختند. از همه مهم‌تر، وحى آن حضرت (يعنى قرآن) نیز خود معجزه‌ای جاويد است [8] که از عجز دائمى انسان‌ها و جنّيان در هماوردى آن خبر مى‌دهد: «قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَنيَأْتُواْ بِمِثْلِ هَـذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْض ظَهِيراً [نساء/88]؛ بگو اگر انس و جن گرد آيند تا نظير اين قرآن را بياورند مانند آن را نخواهند آورد، هرچند برخى از آن‌ها پشتيبان برخى (ديگر) باشند».
لذا به رغم اينكه راه براى هماوردى همواره باز بوده، تاريخ نشان نداده که كسى توان هماوردی قرآن را داشته باشد و يا سخنى بياورد كه خود معجزه باشد و يا با معجزه ديگرى اثبات كند كه آنچه آورده، وحى است. از این‌رو، پیامبرخوانده‌ی بهائیت که از ارائه‌ی معجزه‌ای برای اثبات پیامبری خود ناتوان بوده، در یک‌جا (مبلّغان بهائی) حجیت و اعتبار آن را از اساس منکر شده [9] و در جایی دیگر، نوشته‌جات سرتاپا غلط و تناقض خود را به عنوان معجزه معرفی کرده است؛ معجزاتی که به خاطر کثرت غلط‌هایش، بعدها توسط بهائیان اصلاح شد![10]

پی‌نوشت:
[1]. به نقل از کانال‌های تلگرامی تبلیغی تشکیلات بهائیت.
[2]. علامه مجلسی، حیوه القلوب، تحقیق: سیدعلی امامیان، قم: سرور، چاپ اول، 1375 ش، ج 1، ص 584.
[3]. حضرت موسى (عليه السلام)، نه تنها خود را آخرين پيامبر نخوانده است، بلكه به مردم رسانده كه خداوند پس از وى پيامبرى برخواهد انگيخت: «نبى‌اى را براى ايشان از ميان برادران ايشان مثل تو مبعوث خواهم كرد و كلام خود را در دهانش خواهم گذاشت»: تورات، سفر تثنيه، 18:18ـ19 و نيز ر.ك. سفر تثنيه، 18:15.
[4]. در انجيل آمده است: «اگر مرا دوست داريد، احكام مرا نگاه داريد و من از پدر سؤال مى‌كنم و او (فارقليطا) تسلّى دهنده ديگر به شما اعطا خواهد كرد تا هميشه با شما بماند...» (يوحنّا، 14:15ـ17). نيز در اين‌باره ر.ک: يوحنّا، 6: 14 و 15 و 14: 25ـ29 و 15: 22ـ26) انديشمندان مسلمان معتقدند: حضرت عيسى(عليه السلام) به آمدن «پارقليطا» (كه به زبان سريانى بوده و معرّب آن «فارقليط» است) بشارت داده است. نويسنده انجيل يوحنّا آن را به «periclytos» (پريكليتوس) در زبان يونانى ترجمه كرد كه به معناى بسيار ستوده و عربى آن «احمد» يا «محمّد» است كه مصداق آن يقيناً حضرت محمّد (صلّی الله عليه وآله) است، ولى در انجيل‌هاى نگارش يافته پس از اسلام، اين واژه را از ريشه «paraclytos» (پاراكليتوس) به معناى تسلّى دهنده، يعنى «روح القدس» گرفته‌اند كه پس از حضرت عيسى (عليه السلام) براى تسلّى حواريان نزد آنان آمد. معادل آن را در ترجمه هاى انگليسى، واژه «Advocate» آورده‌اند: ر.ک: موريس بوكاى، تورات، انجيل، قرآن و علم، ترجمه ذبيح اللّه دبير، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1368، ص 148.
[5]. «مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَٰكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ ۗ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا [احزاب/40]؛ محمّد (صلّی الله علیه و آله) پدر هیچ یک از مردان شما نبوده و نیست؛ ولی رسول خدا و ختم‌کننده و آخرین پیامبران است؛ و خداوند به همه چیز آگاه است».
[6]. حسینعلی نوری، اشراقات و چند لوح دیگر، تصحیح: صادق عرفانیان، بی‌جا: بی‌نا، آوریل 2005 م، ص 292.
[7]. «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ؛ وَ إِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَ يَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ؛ وَ کَذَّبُوا وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ وَ کُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ [قمر/3-1]؛ قیامت خیلی نزدیک شد و ماه از هم شکافت؛ و هرگاه نشانه و معجزه‌ای را ببینند روی گردانده ، می‌گویند: این سحری مستمر است؛ آن‌ها (آیات خدا را) تکذیب کردند و از هوای نفسشان پیروی نمودند و هر امری قرارگاهی دارد»؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، قم: چاپ اول، 1413، ج 1، ص 346؛ محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، بیروت: دار ابن کثیر، 1407، چاپ سوم، ج 3، ص 310؛ ابن کثیر، معجزات النبی، تحقیق ابراهیم امین احمد، بی‌جا: المکتبه التوفیقیه، بی‌تا، ص 133.
[8]. ر.ک: محمّدتقى مصباح، قرآن شناسى، تحقيق و نگارش محمود رجبى، قم: مؤسسه‌ی آموزشى و پژوهشى امام خمينى، 1376، ص 190-124.
[9]. ر.ک: ابوالفضل گلپایگانی، فرائد، هوفمایم آلمان: مؤسسه‌ی ملّی مطبوعات امری، 2001 م، ص 80.
[10]. ر.ک: حسینعلی نوری، (اقدس) رساله سؤال و جواب، نسخه‌ی الکترونیکی، صص 60-59.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.