اقرار عمر به بزرگی و شرافت امام حسین
در گزارشهای تاریخی از کتب روایی اهلسنّت، شواهدی موجود است که امام حسن و امام حسین (علیهماالسّلام) از همان دوران کودکی میانهی خوبی با عمر و ابوبکر نداشته و با زبان کودکی خود، اعتراضهایی را به آندو به خاطر غصب جایگاه خلافت پدر بزرگوارشان از خود، نشان میدادهاند، که نمونه زیر را بسیاری از متون روایی و تاریخی اهلسنت مورد قبول وهّابیت با سند صحیح روایت کردهاند: «حسین بن علی (علیهماالسّلام) برایم روایت نمود: در حالیکه عمر بن خطاب بالای منبر مشغول خطبه بود، وارد مسجد شده و چون عمر را بر فراز منبر مشاهده کرد، از منبر بالا رفت و به او فرمود: از منبر پدرم فرود آی و به منبر پدر خودت برو! عمر با شنیدن این سخن از منبر پایین آمد، امام حسین (علیهالسّلام) را گرفت، سنگریزههایی که در دست داشت را گرفت و گفت: پدر من منبری ندارد! سپس پرسید: این سخنان را چه کسی به تو آموخته؟! حضرت فرمود: به خدا سوگند کسی به من نیاموخته است... .»[1]
شمس الدین ذهبی و ابن حجر عسقلانی دو تن از بزرگترین علمای رجالی اهلسنت، سند این روایت را صحیح دانستهاند.[2] ابن عساکر وقوع همین ماجرا را دربارهی امام حسین (علیه السّلام) در مواجهه با ابوبکر روایت نموده است.[3]
در ادامه روایتی که در بالا آمد، مطلبی از زبان عمر بن خطّاب آمد که گویا اعتراف بزرگی از زبان اوست: «... عمر به امام حسین (علیهالسّلام) عرض کرد: آنچه بالای سر ما وجود دارد (و ما زیر سایه عزتّش هستیم) نخست از آن خداست، سپس به برکت وجود شما خاندان رسول خداست.»[4]
به راستی اگر این سخن («نخست خدا، سپس اهلبیت (علیهمالسّلام)») بر زبان یکی از شیعیان و یا یکی از کتابهای علمای شیعه بیان شود، وهّابیها چه میکنند؟ آیا آسمان را بر سر شیعیان خراب، آنان را متهم به غلوّ، شرک و خروج از دین و پس از آن، حکم قتل آنان را صادر نمیکنند؟!
پینوشت:
[1]. «حدّثنی الحسین بن علیّ قال أتیت عمر و هو یخطب علی المنبر فصعدت إلیه فقلت إنزل عن منبر أبی واذهب إلی منبر أبیک... .» معرفة الثقات، أبوالحسن أحمد بن عبدالله بن صالح العجلی الکوفی، مکتبة الدار، عربستان، ج 1، ص 301.
[2]. سیر أعلام النبلاء، ذهبی، مؤسسة الرسالة، بیروت، ج 3، ص 285.
[3]. «... عن عروة أنّ أبابکر خطب یوما فجاء الحسن فصعد إلیه المنبر فقال: إنزل عن منبر أبی.» تاریخ مدینة دمشق، إبن عساکر، دارالفکر، بیروت، ج 30، ص 307.
[4]. «قال: ... أتیت عمر بن الخطّاب و هو علی المنبر... فقال عمر: إنّما أنبت فی رؤسنا ما تری،... .» تاریخ واسط، أسلم بن سهل الرزاز الواسطی، عالم الکتب، بیروت، ج 1، ص 203.
افزودن نظر جدید