اقرار عمر به بزرگی و شرافت امام حسین

  • 1397/01/03 - 20:54
در روایتی، مطلبی از زبان عمر بن خطّاب آمده که گویای اعتراف به بزرگی امام حسین می‌باشد در آن روایت آمده: «... عمر به امام حسین عرض کرد: آنچه بالای سر ما وجود دارد (و ما زیر سایه عزتّش هستیم) نخست از آن خداست، سپس به برکت وجود شما خاندان رسول خداست.» که به راستی اگر این سخن بر زبان یکی از شیعیان بیان شود وهّابی‌ها چه می‌کنند؟

در گزارش‌های تاریخی از کتب روایی اهل‌سنّت، شواهدی موجود است که امام حسن و امام حسین (علیهماالسّلام) از همان دوران کودکی میانه‌ی خوبی با عمر و ابوبکر نداشته و با زبان کودکی خود، اعتراض‌هایی را به آن‌دو به خاطر غصب جایگاه خلافت پدر بزرگوارشان از خود، نشان می‌داده‌اند، که نمونه زیر را بسیاری از متون روایی و تاریخی اهل‌سنت مورد قبول وهّابیت با سند صحیح روایت کرده‌اند: «حسین بن علی (علیهماالسّلام) برایم روایت نمود: در حالی‌که عمر بن خطاب بالای منبر مشغول خطبه بود، وارد مسجد شده و چون عمر را بر فراز منبر مشاهده کرد، از منبر بالا رفت و به او فرمود: از منبر پدرم فرود آی و به منبر پدر خودت برو! عمر با شنیدن این سخن از منبر پایین آمد، امام حسین (علیه‌السّلام) را گرفت، سنگ‌ریزه‌هایی که در دست داشت را گرفت و گفت: پدر من منبری ندارد! سپس پرسید: این سخنان را چه کسی به تو آموخته؟! حضرت فرمود: به خدا سوگند کسی به من نیاموخته است... .»[1]
شمس‌ الدین ذهبی و ابن حجر عسقلانی دو تن از بزرگ‌ترین علمای رجالی اهل‌سنت، سند این روایت را صحیح دانسته‌اند.[2] ابن عساکر وقوع همین ماجرا را درباره‌ی امام حسین (علیه السّلام) در مواجهه با ابوبکر روایت نموده است.[3]

در ادامه روایتی که در بالا آمد، مطلبی از زبان عمر بن خطّاب آمد که گویا اعتراف بزرگی از زبان اوست: «... عمر به امام حسین (علیه‌السّلام) عرض کرد: آن‌چه بالای سر ما وجود دارد (و ما زیر سایه عزتّش هستیم) نخست از آن خداست، سپس به برکت وجود شما خاندان رسول خداست.»[4]
به راستی اگر این سخن («نخست خدا، سپس اهل‌بیت (علیهم‌السّلام)») بر زبان یکی از شیعیان و یا یکی از کتاب‌های علمای شیعه بیان شود، وهّابی‌ها چه می‌کنند؟ آیا آسمان را بر سر شیعیان خراب، آنان را متهم به غلوّ، شرک و خروج از دین و پس از آن، حکم قتل آنان را صادر نمی‌کنند؟!

پی‌نوشت:

[1]. «حدّثنی الحسین بن علیّ قال أتیت عمر و هو یخطب علی المنبر فصعدت إلیه فقلت إنزل عن منبر أبی واذهب إلی منبر أبیک... .» معرفة الثقات، أبوالحسن أحمد بن عبدالله بن صالح العجلی الکوفی، مکتبة الدار، عربستان، ج 1، ص 301.
[2]. سیر أعلام النبلاء، ذهبی، مؤسسة الرسالة، بیروت، ج 3، ص 285.
[3]. «... عن عروة أنّ أبابکر خطب یوما فجاء الحسن فصعد إلیه المنبر فقال: إنزل عن منبر أبی.» تاریخ مدینة دمشق، إبن عساکر، دارالفکر، بیروت، ج 30، ص 307.
[4]. «قال: ... أتیت عمر بن الخطّاب و هو علی المنبر... فقال عمر: إنّما أنبت فی رؤسنا ما تری،... .» تاریخ واسط، أسلم بن سهل الرزاز الواسطی، عالم الکتب، بیروت، ج 1، ص 203.

برچسب‌ها: 
تنظیم و تدوین

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.