فصلی جدید در عرصهی درویشی
از زمانی که فرقهگرایی در تصوف رایج شد، سرسپردگی محض مرید از پیر طریقت به مهمترین شرط سالک در سلوک تبدیل شد. تاریخ تصوف پر است از افرادی که به خاطر گردن نهادن به این اصل، از ثروت و مال و اموال، یا از زن و بچه و آبروی خود گذشتند تا پیر طریقت آنها را به مریدی بپذیرد. چنانچه ظهیرالدوله داماد ناصرالدینشاه برای وارد شدن در سِلک درویشی از آبروی خود گذشت و به دستور صفی علیشاه در یک روز لباس درباری خود را کنار گذاشت و با کشکول و تبرزین همچون گداها به میان مردم رفت و همگان را حیرتزده کرد و مردم نیز درون کشکول او سکه انداختند. [تاریخ صوفی و صوفیگری، ج 1، ص 461] اما همانطور که روزگار در حال تغییر است گویا اصل مراد و مریدی نیز در حال تغییر است. تجمع دراویش گنابادی در خیابان محل زندگی قطب فرقه گنابادیه علیرغم نهی او از این کار و ایجاد آشوب و مزاحمت برای عموم مردم و از همه عجیبتر تمرد کردن از دستور قطب خود مبنی بر ترک محل، را باید سبک و مدل جدیدی از درویشی و مریدی خواند که در این اتفاقات از آن رونمایی شد.
پینوشت:
عبدالله، مبلغی آبادانی، تاریخ صوفی و صوفیگری، ناشر حر، 1376، ج 1، ص 461
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از زمانی که فرقهگرایی در تصوف رایج شد یکی از مهمترین اصولی که کمک شایانی به ادامه حیات فرقهها کرد بحث سرسپردگی یا همان اطاعت محض مرید از پیر طریقت خود بود؛ تا جایی که به مهمترین شرط سالک در سلوک تبدیل شد. [1] مریدان اقطاب و مشایخ صوفیه در طول سالیان متمادی این اصل را سرلوحه زندگی خود قرار دادهاند. زیرا پیر خود را راهنما و چراغ هدایت در تاریکها میدانند که رسیدن به سرمنزل مقصود، بدون او مشکل و بلکه محال است. لذا از هرگونه سؤال یا اعتراضی به پیر اجتناب میکردند. چنانچه بهاءالدین ولد میگوید: «همچنان که شایسته نیست در کارهای خدا اعتراض کرد، مرید در حق شیخ واصل هم باید چنین باشد.» [2]
تاریخ تصوف پر است از افرادی که به خاطر گردن نهادن به این اصل، از ثروت و مال و اموال، یا از زن و بچه و یا آبروی خود گذشتند تا پیر طریقت آنها را به مریدی بپذیرد. چنانچه ظهیرالدوله داماد ناصرالدینشاه برای وارد شدن در سِلک درویشی از آبروی خود گذشت و به دستور صفی علیشاه در یک روز لباس درباری خود را کنار گذاشت و با کشکول و تبرزین همچون گداها به میان مردم رفت و همگان را حیرتزده کرد و مردم نیز درون کشکول او سکه انداختند. [3] اینچنین بود که ظهیرالدوله توانست اعتماد صفی علیشاه را به دست آورد و به درویشی نامآور تبدیل شود.
اما همانطور که روزگار در حال تغییر است گویا اصل مراد و مریدی نیز در حال تغییر است. تجمع دراویش گنابادی در خیابان محل زندگی قطب فرقه گنابادیه و ایجاد آشوب و مزاحمت برای عموم مردم و رهگذران و همچنین درگیر شدن با نیروهای امنیتی و از همه عجیبتر تمرد کردن از دستور قطب خود مبنی بر ترک محل، را باید سبک و مدل جدیدی از درویشی و مریدی خواند که در این اتفاقات از آن رونمایی شد. ایکاش شمس تبریزی که معتقد بود سؤال کردن از شیخ بدعت است. [4] یا مؤسس فرقه گنابادیه که معتقد بود تمام اعمال و حرکات مرید حتی اعتقادات قلبی او باید با اجازه قطب باشد! [5] بودند و میدیدند که چطور دراویش گنابادی بهعنوان طرفداران و ادامه دهندگان مسلک آنها پشت پا بهفرمان پیر و قطب خویش زدند و جسورانه گفتند: «او (نورعلی تابنده) متوجه نیست!!» [6] و اینچنین اَنگ نفهمی را به قطب خود نسبت دادند و با توبیخ شدید یوسف مردانی شیخالمشایخ فرقه گنابادیه مواجه شدند. این سری از دراویش را باید نسل و گونهای جدید از دراویش خواند که میتوانند با ادامه همین سبک از درویشی و مریدی، تیشه به ریشه این فرقه یا حتی اصل تصوف بزنند و این درخت آفتزا را بهمرور زمان بخشکانند.
پینوشت:
[1]. مبلغی آبادانی، عبدالله، تاریخ صوفی و صوفیگری، انتشارات حر، تهران، ۱۳۷۶، ج 1، ص 59
[2]. بهاءالدین ولد، محمد بن حسین، معارف سلطان ولد، مصحح فروزان فر، نشر طهوری، تهران، 1382، ص 65
[3]. عبدالله، مبلغی آبادانی، تاریخ صوفی و صوفیگری، ناشر حر، 1376، ج 1، ص 461
[4]. شمس تبریزی، محمد بن علی، مقالات شمس، مصحح احمد خوشنویس (عماد)، انتشارات عطائی، تهران، 1349 ه ش، ص 203
[5]. کیوان قزوینی منصور علی شاه، عباس علی، استوار رازدار، انتشارات راه نیکان، تهران، 1387، ص164-165
[6]. یوسف مردانی، 17/ 11/ 1396
افزودن نظر جدید