خطبه پیامبر دربارهی ابوبکر، مخالف صریح آیات قرآن
در روایات فریقین از پیامبر و امامان معصوم(علیهم السلام) دربارهی صحت احادیثشان وارد شده است که سخنان ما را به قرآن عرضه کنید اگر صحیح بود آن را اخذ کنید و اگر نبود آن را ردّ کنید، لذا بعد از رحلت پیامبر چه بسیار روایاتی که جعل نشد و چه فضائل و غلوهایی که به برخی از صحابه داده نشد، در حالی که خودشان هم میدانستند که نه لیاقت آن را داشته و نه استحقاقش را. از جمله روایات عجیبی که نقل کردند از پیامبر این روایات است که فرمود: «سدّوا الابواب الاّ باب ابی بکر[1] همه درها را ببندید مگر درب خانهی ابوبکر را» که بخاری آن را در کتاب خود در باب مناقب نقل کرده است. و همچنین در با هجرت از طریق ابوسعید خدری نقل میکند که: رسول خدا برای مردم خطبه خواند و فرمود: همانا خدا بندهای را بین دنیا و بین آنچه نزد خود است مخیّر کرد، و آن بنده آنچه نزد خدا بود را برگزید. پس ابوبکر گریه کرد، و ما از این که او به خاطر خبر دادن رسول خدا از بندهمخیر شده، گریه کرد تعجب کردیم، و رسول خدا همان بندهای بود که مخیر شده بود، و ابوبکر داناترین ما بود. پس رسول خدا فرمود: «انّ امنّ الناس علیّ فی صحبته و ما له ابوبکر، و لو کنت متخذاً خلیلاً غیر ربّی لاتخذت ابابکر، ولکن اخوّه الاسلام و مودّته، لایبقین فی المسجد باب الاّ باب ابیبکر[2] کسی که بیشترین منّت را در همراهی کردن و انفاق مال بر من دارد، ابوبکر است و اگر کسی غیر از پروردگارم را خلیل قرار میدادم، همانا ابوبکر را قرار میدادم، لکن برادری و مودّت اسلامی، در مسجد دری نمیماند مگر این که بسته میشود، جز در خانه ابوبکر».
این گونه احادیث از احادیثی دروغ و جعلی است که بزرگان فریقین آن را ردّ میکنند و از طرف دیگر مخالف صریح با برخی از آیات قرآن است از جمله اشکالات این گونه روایات این است که: اولاً: این علم مخصوص ابوبکر نبوده و بودند کسانی که در حجهّ الوداع از پیامبر عبارت –انّی یوشک ان ادعی فاجیب[3] نزدیک است فرا خوانده شوم و بپذیرم» را شنیده بودند و به آن علم و آگاهی داشتند. ثانیاً: ابوبکر چه منّتی در همراهی کردن آن حضرت و انفاق مال خود در راه دعوت او دارد؟ چرا که خداوند در قرآن میفرماید: «مَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاءَ فَعَلَيْهَا[فصلت/46] کسی که صالحی انجام دهد، سودش برای خود اوست و هر کس بدی کند به خویشتن بدی کرده است». ثالثاً: رسول خدا به خاطر دعوت و هدایت مردم بر تمام انسانها منّت دارد و اگر هم کسی او را همراهی کرد و یاری نمود برای خودش کرده و متوجه خودش بوده، چرا که خداوند میفرماید: «يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُل لَّا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلَامَكُم بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَدَاكُمْ لِلْإِيمَانِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ[حجرات/ 17] آنها بر تو منّت مینهند که اسلام آوردهاند، بگو اسلام آوردن خود را بر من منّت نگذارید، بلکه خدا بر شما منّت مینهد که شما را به سوی ایمان هدایت کرده است اگر راستگو باشید». رابعاً: علاوه بر این که منّت انفاق مال برای ابوبکر، (سالبه له انتفاء موضوع است) و او مالی انفاق نکرده است و طبق کتب علمای اهل سنت مانند طبقات ابن سعد، سیره حلبیه، سیره نبویّه و... ابوبکر فقیر از آن بود که بخواهد چیزی را انفاق کند چرا که لباسهایی را برای فروش به بازار میبرد تا با فروش آن عیال و خانوادهاش را ارتزاق کند... خامساً: چرا انفاق او از دید صحابه و تابعین و مورخان مخفی ماند و در صفحات تاریخ که متذکر آن شدیم نوشته نشده و در فضائل خلیفه یاد آوری نشده. سادساً: در تاریخ وارد شده آیهداریم که ابوبکر انقاق کرد و آن آیه این است: «الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِیَةً...[بقره/274] آنها اموال خود را شب و روز، پنهان و آشکار انفاق میکنند...» دربارهی ابوبکر نازل شده است که در جواب میگوییم ابوبکر هنگام هجرت به مدینه 4-5هزار درهم داشت که همهی اموال او بود، او کجا 40هزار دینار داشته تا انفاق یا صدقه بدهد در حالی که این روایت مرسل است و سیوطی آن را نقل کرده و گفته روایتی پیدا نکردم که این روایت دربارهی ابوبکر نازل شده باشد[4] سابعاً: اگر بپذیریم این آیه را که دربارهی عثمان و عبدالرحمن بن عوف نازل شده که به لشگر سختی –جیش العسرهّ- در روز غزوه تبوک انفاق کردند.[5] باز قبول نمیکنیم چرا که مفسران اهلسنت میگویند این اولین سورهای بود که در مدینه نازل شد[6] و غزوه تبوک چندین سال بعد اتفاق افتاد و دربارهی این دو صحابه هم نیست. لذا دربارهی ابوبکر هم نبوده بلکه طبق آنچه بزرگان اهل سنت گفتهاند شان نزول آن دربارهی حضرت علی(علیه السلام) وارد شده است.
پینوشت:
[1]. صحیح بخاری، بخاری، مطبعه الهندی، دمشق، سوریه، ج3 ص1337 حدیث3454.
[2]. همان، ج3 ص1417 حدیث3691.
[3]. مجمع الزوائد، هیثمی، دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ج9 ص106.
[4]. در المنثور، سیوطی، دارالفکر، بیروت، لبنان، ج2 ص101.
[5]. فقتح الباری، عسقلانی، دارالمعرفه، بیروت، لبنان، ج8 ص84.
[6]. تفسیر قرطبی، قرطبی، دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ج1 ص107.
افزودن نظر جدید