سیره بر عزاداری و سوگواری
یکی از مسائل و موضوعات اختلافی میان مسلمانان و وهابیان، مسأله «سوگواری و عزاداری» است. وهابیان هر چند با استناد به گریه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در مرگ فرزندش ابراهیم[1]، اصل گریه کردن بر اموات و اشک ریختن در غم فراق عزیزان را پذیرفتهاند؛ اما برگزاری مراسم عزاداری و سوگواری را بدعت میدانند.
این در حالی است که با مراجعه به تاریخ و مطالعه آن به سیره مسلمانان در این مسأله پی میبریم و خواهیم دید که مسلمانان در طول زمانهای گذشته از صدر اسلام تاکنون به عزاداری پرداختهاند. جهت روشن شدن سیره مسلمانان به نمونهها و مواردی از گریه و عزاداری مسلمانان در شهادت و مرگ افراد را ذکر میکنیم:
- گریه و عزاداری در مرگ خالد بن ولید و اطعام و پذیرایی از عزاداران؛ هنگامی که خالد بن ولید در زمان عمر بن خطاب از دنیا رفت، زنان قبیله بنیمغیره در مکه و مدینه هفت روز در مرگ خالد گریه کردند و لباسهای خود را پاره کردند و به سر و صورتشان میزدند. در این هفت روز با پختن غذا و پخش آن میان عزاداران، از آنان پذیرایی کردند.[2]
- آرزوی گریه و عزاداری بر احمد بن حنبل؛ هنگامی که محمد بن یحیی ذهلی از مرگ احمد بن حنبل آگاه شد، گفت: شایسته است تمامی ساکنان بغداد در منازل خود به خاطر مرگ احمد بن حنبل گریه و عزاداری کنند.[3]
- یک سال سوگواری و عزاداری در مرگ جوینی؛ ذهبی سلفی در شرح حال جوینی مینویسد: جوینی پس از مرگ، در خانهاش دفن شد؛ اما پس از چند سال به مقبرة الحسین منتقل گردید و در کنار پدرش دفن شد. مردم در مرگ جوینی منبرش را شکستند و مغازهها را بستند و کسب و کار را تعطیل کردند. شعرا در مرگ او قصیدههای فراوانی سرودند. شاگردان او که حدود 400 نفر میشدند، قلمها و قلمدانها را شکستند و یک سال در مرگ استادشان مجالس غزا بپا کردند و به عزاداری پرداختند. یک سال عمامهها را از سرهایشان برداشتند، به گونهای که هیچکس جرأت نمیکرد عمامه را بر سرش بگذارد. شاگردان او در شهر میچرخیدند و در مرگ استادشان به نوحهسرایی میپرداختند. آنان در مرگ جوینی بسیارگریه کردند و به جزع پرداختند.[4]
پینوشت:
[1]. «عن أنس بن مالک قال: دخلنا مع رسول الله (صلی الله علیه و آله) علی أبی سیف القین و کان ظئرا لإبراهیم (علیه السّلام) فأخذ رسول الله (صلی الله علیه و آله) ابراهیم، فقبّله و شمّه، ثمّ دخلنا علیه بعد ذلک ... .» صحیح بخاری، بخاری، دارالمعرفة، بیروت، ج 1، ص 226.
[2]. «عن عبدالله بن عکرمة قال: عجبا لقول الناس إنّ عمر بن خطاب نهی عن النوح! لقد بکی علی خالد بن الولید بمکة و المدینة نساء بنی المغیرة سبعا یشققن الجیوب و یضربن الوجوه ... .» تاریخ دمشق الکبیر، ابن عساکر، دار إحیاء التراث العربی، ج 18، ص 200.
کنز العمال، متقی هندی، ج15 ص731. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[3]. «سمعت محمد بن یحیی النیشابوری حین بلغه وفاة أحمد یقول: ینبغی لکلّ أهل دار ببغداد أن یقیموا علیه النیاحة فی دورهم.» سیر أعلام النبلاء، ذهبی سلفی، مؤسسة الرسالة، بیروت، ج 11، ص 203. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[4]. «دفن فی داره، ثمّ نقل بعد سنین إلی مقبرة الحسین، فدفن بجنب والده و کسروا منبره و غلّقت الأسواق و رثی بقصائد و کان له نحو من أربعمائة تلمیذ، کسروا محابرهم و أقلامهم و أقاموا حولا و وضعت المنادیل عن الرؤوس عاما... .» سیر أعلام النبلاء، ذهبی، مؤسسة الرسالة، ج18، ص476. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
افزودن نظر جدید