کاهش نفوذ صوفیه در دولت صفویه

  • 1396/01/30 - 08:54

با آنکه دولت صفویه به کمک صوفیان قزلباش و با اتکا به میراث قرون گذشته صوفیه روی کار آمد، ولی در ادامه با شناخت کافی که از صوفیه پیدا کرد و با توجه به احساس خطری که از ناحیه صوفیه برای آن‌ها حاصل شد، خانقاه‌های صوفیه را منحل کرده و قبور بزرگان صوفیه را تخریب نمود. دوست داشتن شاه صوفی از سوی قزلباشان موجب شده بود تا آخرین قطره خون به شاه وفادار باشند.

دولت صفویه با کمک قدرت قزلباشان به حکومت رسید. قزلباشان ترک وابسته به خانقاه شیخ صفی‌الدین اردبیلی بودند. قزلباش به طوایف مختلف ترک که با سلطان حیدر و مخصوصاً با پسر او شاه اسماعیل اول صفوی در ترویج مذهب شیعه و تحصیل سلطنت یاری کردند، گفته می‌شود. اما از آغاز سلطنت شاه‌طهماسب باآنکه به‌ظاهر بنیان ارادت سران قزلباش نسبت به مرشد کامل همچنان استوار بود، آن ایمان و اخلاص روحانی دیرین کم‌کم روبه‌زوال می‌رفت و به‌جایش حرص و آز به مقامات دنیوی در دل‌های صوفیان قزلباش قوت می‌گرفت، چنانکه در سال‌های اول سلطنت شاه‌طهماسب مکرر میان سران طوایف قزلباش بر سر نیابت سلطنت و مقامات بزرگ درباری و لشکری جنگ‌های سخت روی داد. اما در نهایت شاه‌عباس که جوانی باتدبیر بود دریافت که کار سلطنت باقدرت فوق‌العاده طایفه قزلباش وفق نمی‌دهد، پس مصمم شد که سران صاحب نفوذ قزلباش را از میان بردارد و قدرت و اختیارات و استقلال ایشان را محدود کند (تاریخ زندگانی شاه‌عباس اول، نصرالله فلسفی، ج 1، صص 159 – 178) در راستای کوتاه کردن دست صوفیه از دربار صفوی، شاه طهماسب دست به دامان علمای شیعه شد و همین امر موجب شد به مرور دست صوفیه از دربار کوتاه شده و کار به جایی رسید که بقعه‌های مشایخ صوفیه تخریب شد. این تخریب همراه با ازهم‌پاشیده شدن سلاسل صوفیه بود که رقبای خانقاه شیخ صفی نیز به‌حساب می‌آمدند. این مساله تا جایی ادامه یافت که در زمان شاه اسماعیل همه سلاسل در هم شکست و قبور سلف ایشان را کندند (جعفریان رسول، صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، ص 517).

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ دولت صفویه با کمک قدرت قزلباشان به حکومت رسید. قزلباشان ترک وابسته به خانقاه شیخ صفی‌الدین اردبیلی بودند. قزلباش به طوایف مختلف ترک که با سلطان حیدر و مخصوصاً با پسر او شاه اسماعیل اول صفوی در ترویج مذهب شیعه و تحصیل سلطنت یاری کردند، گفته می‌شود. این طوایف ترک به سبب کلاه سرخی که بر سر می‌گذاشتند به قزلباش معروف شدند. کلاه سرخ یا تاج قزلباش را نخست سلطان حیدر برای صوفیان و مریدان خود که آن زمان طاقیه ترکمانی بر سر می‌بستند ترتیب داد.

چیزی که تمام طوایف گوناگون قزلباش را در زمان شاه اسماعیل اول به یکدیگر پیوسته و به‌صورت نیروی واحدی درآورده بود دوستداری شاه و فداکاری و جان‌فشانی درراه مقاصد مقدس مرشد کامل یعنی جهاد با کفار و ترویج مذهب شیعه اثناعشری و تقویت سلطنت نوبنیاد صفوی بود. بعد از تسخیر ایران توسط صوفیان قزلباش تحت امر شاه اسماعیل، غنائم و اسیران و زمینه‌ای مسلط شده میان سرداران قزلباش تقسیم می‌شد. بدین ترتیب در سراسر ایران طوایف ترک نژاد و ترک‌زبان بر ایرانیان اصیل پارسی گوی فرمانروا شدند تا جائی که در دوران صفویه مملکت ایران را قزلباش می‌گفتند. پس از مرگ شاه اسماعیل بر قدرت و نفوذ و استقلال امیران قزلباش در دربار شاهی و ولایات مختلف ایران افزوده شد و در کشور ایران حکومتی شبیه به ملوک‌الطوایفی دوره اشکانی پدید آمده بود. از آغاز سلطنت شاه‌طهماسب باآنکه به‌ظاهر بنیان ارادت سران قزلباش نسبت به مرشد کامل همچنان استوار بود، آن ایمان و اخلاص روحانی دیرین کم‌کم روبه‌زوال می‌رفت و به‌جایش حرص و آز به مقامات دنیوی در دل‌های صوفیان قزلباش قوت می‌گرفت، چنانکه در سال‌های اول سلطنت شاه‌طهماسب مکرر میان سران طوایف قزلباش بر سر نیابت سلطنت و مقامات بزرگ درباری و لشکری جنگ‌های سخت روی داد. با مرگ شاه‌طهماسب به سال (984 ه. ق) اختلاف سران قزلباش روزبه‌روز بالا گرفت و دسته‌ای از آنان در قزوین حیدرمیرزا پسر و ولیعهد «مرشد کامل» را باکمال گستاخی و بی‌رحمی سر بریدند و به‌فرمان شاه اسماعیل دوم تمام شاهزادگان صفوی را به‌جز سلطان محمد خدابنده و سه فرزند او را یا کشتند و یا کور کردند و دستهٔ دیگر در خراسان عباس میرزا را به شاهی برداشتند و «کشور قزلباش» را تجزیه نمودند و آنگاه همان کسانی که شاه اسماعیل دوم را به سلطنت برگزیده بودند او را به خیانت مسموم کردند و اندکی بعدازآن مادر شاه را که با خیره‌سری ایشان مخالف بود باکمال بی‌شرمی خفه کردند و پس‌ازآن ولیعهد جوانش حمزه میرزا را به دست دلاک بی‌سروپایی کشتند و کار را به‌جایی رساندند که دشمنان خارجی ایران را به حمله و تجاوز بر ولایات سرحدی ایران برانگیخت. شاه‌عباس که جوانی باتدبیر بود دریافت که کار سلطنت باقدرت فوق‌العاده طایفه قزلباش وفق نمی‌دهد، پس مصمم شد که سران صاحب نفوذ قزلباش را از میان بردارد و قدرت و اختیارات و استقلال ایشان را محدود کند. [1]

ورود محقق کرکی و دیگر عالمان شیعه به دربار صفویه، گامی مؤثر در جهت صوفی زدایی دربار بود. به گمان برخی حتی اگر قصد شاه اسماعیل یا طهماسب از آوردن عالمان شیعه، چنین نبود، اما در عمل چنین نتیجه‌ای داد. آنچه دراین‌ارتباط قابل‌توجه بود این‌که، مشایخ صوفیه به‌طور عمده و حتی آشکار، مذهب تسنن داشتند. با شیعه شدن دولت صفوی قرار شد تا بقعه‌های مشایخ صوفیه را تخریب کنند. این تخریب همراه با ازهم‌پاشیده شدن سلاسل صوفیه بود که رقبای خانقاه شیخ صفی نیز به‌حساب می‌آمدند. این مساله تا جایی ادامه یافت که در زمان شاه اسماعیل همه سلاسل در هم شکست و قبور سلف ایشان را کندند. [2] معصوم علیشاه شیرازی هم دراین‌باره نوشته است: «جناب شاه اسماعیل به خانقاه‌های مشایخ اهل سنت که می‌رسیدند، خراب می‌کردند.»[3] بنابراین نظر تخریب قبر منسوب به ابومسلم خراسانی هم با همین هدف صورت گرفت. [4] از همین رو است که سلطان محمد گنابادی می‌گوید: «قریب هفتادسال کشور ایران از فقر خالی بود و اسم طریقت، گوش کسی نشنیده و چشم احدی اهل فقر ندیده.»[5]

درنتیجه دولت صفوی بااینکه با کمک صوفیه روی کارآمد، ولی به این نتیجه رسید که کم‌کم باید دست صوفیه را از مناصب دولتی کوتاه کند، لذا به‌گونه‌ای دست به تار و مار صوفیه کرد که بیشتر بزرگان صوفیه از ایران گریخته و آنان که در کشور زندگی می‌کردند، گوشته عزلت گزیدند و ناو و کسوت خود را پنهان می‌داشتند.

پی‌نوشت:

[1]. تاریخ زندگانی شاه‌عباس اول، نصرالله فلسفی، دانشگاه تهران، 1347، ج 1، صص 159 – 178
[2]. جعفریان رسول، صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، انتشارات پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، قم، چاپ سوم، 1391، ص 517
[3]. شیرازی محمد معصوم (معصوم علیشاه)، طرائق الحقائق، مصحح محجوب محمد جعفر، تهران، 1339، ج 1، ص 283
[4]. حموی محمد بن اسحاق، انیس المومنین، مصحح محدث میرزا هاشم، بنیاد بعثت، تهران، 1363، ص 141
[5]. گنابادی سلطان محمد (سلطان علیشاه)، بشاره المؤمنین، حقیقت، تهران،1387، ص 320

 

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.