روش متفاوت اویسیه در رابطه ی پیر و سالک
با وجود اینکه همه سلاسل در تصوف وجود پیر، قطب و مراد را امری لازم و غیر قابل انکار در مسیر سیر و سلوک میدانند و نبود آن برابر با عدم سلوک است، فرقه اویسیه برای فرار از قید و بند التزام به شیخ طریقت و سرسپردگی بی قید و شرط به او، پیر و راهنمای ظاهری را لازمه درویشی نمیداند و خود را از یوغ بندگی اقطاب و مشایخ آزاد کرده است.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از مهمترین ارکان درویشی و صوفیگری، متابعت ممتد و قبول بیقید و شرط اوامر و نواهی مراد توسط مرید است؛ و این تبعیت تااندازهای دارای اهمیت است که سرپیچی از آن باعث گسسته شدن رشته تعلق و تسلیم میشود و صوفی بیچاره در مسیر سلوک تصوف، رها و آواره خواهد شد. تعبیر "المرید بین یدی المراد، کالمیت بین یدی غسال"[1] که میگوید؛ درویش در محضر اقطاب و مشایخ مانند جنازهای در حضور شخص غسال است که کاملاً بر اوضاع مسلط است و همهچیز را در اختیار دارد؛ بیانگر بینش صوفیه و بزرگان ایشان در مورد این ارتباط و گویای اهمیت آن است. شاید این تعبیر اغراقآمیز به نظر آید، اما روش عملی صوفیانه نیز نشان میدهد که رعایت این تبعیت بسیار جدی است. بنا بر گفته عین القضات همدانی هیچ طاعتی بدون اجازه بزرگان تصوف خواه دینشناس باشند یا بیسواد، پذیرفته نیست و ملاک قبولی عبادات دستور قطب است. او مینویسد: «اگر به فرمان صاحب دلی بود این حرکات و سکنات مختلف، چون مریدان بهفرمان پیران، همه راست است و اگر به خود کنند، همه غلط است و بد است و خطا و معصیت و اگر همه نماز فریضه است و روزه رمضان».[2]
مناسک مراد و پیر تنها به اعمال عبادی ختم نمیشود و در برخوردها و رفتوآمدها نیز آداب خاصی باید رعایت شود؛ شمسالدین امامزاده سالهای دراز مرید و شاگرد و ملازم شیخ سیفالدین باخرزی بوده و هیچگاه در حضور استاد خود سر بلند نکرده تا روی او را تمام و کمال ببیند! روزی فرزند شیخ شمسالدین به پدر میگوید که امروز شیخ سیفالدین را دیدم و به چشمانش نظر کردم که به غایت سیاه بود. شمسالدین از این کار فرزندش بسیار ناراحت شده و میگوید: ای بیادب تو چگونه در روی شیخ نگاه کردی که من در همه عمرم نتوانستهام در پیش او سر بلند کنم؛ من اگر شیخ را ببینم نمیشناسم، تو چطور او را از چشمانش میتوانی بشناسی؟[3]
به هر صورت این رابطه خاص بین مرید و مراد در تصوف که مستلزم رعایت آداب و نکات ابداعی ایشان است، در همه سلاسل ایشان جاری بوده و تنها فرقهای که خود را معاف از این آداب و برنامهها میداند، فرقه اویسیه است. صاحب تذکره بغراخانی مینویسد: اویسیان را به پیر ظاهر احتیاج نیست [4] به نظر میرسد این بینش در فرقه اویسیه، به خاطر دلایلی شکل گرفته است. قیدوبندهای وجود مراد و پیر و شرایط خدمت بیحد و حصر و بیچون و چرا به او و همچنین فرار از تصمیمات قطب و شیخ که از سر هوی و هوس که شاید مطابق با کشف درونی خود اوست، سبب شد تا طایفهای از صوفیان به دنبال راه چاره برای رهایی از این مسائل باشند. بر مبنای اینکه هر سلسله از تصوف خود را به یکی از بزرگان و نامآوران صدر اسلام میرساند تا خرقه خود را به پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) برساند، اویسیه نیز با شرایطی که مدنظر داشتند، اویس قرنی را بهعنوان سرسلسله خود انتخاب کردند.
اویس، هیچگاه موفق به دیدن پیامبر نشد ولی ارادت او به نبی مکرم اسلام و جایگاه معنوی و بلند او قابلانکار نیست و همین عدم رؤیت، دلیل خوبی برای این طایفه شد که خود را بینیاز از سرسپردگی به قطب خاص با شرایطی که در سایر سلاسل وجود دارد، ببینند و تنها با توسل به روحانیت پیامبر اعظم، منازل سلوک را طی کنند و با امداد روحانی، پرورش یابند. این روش جدیدی در بین سلاسل مختلف و گوناگون صوفی مرام بود که توسط اویسیان شکل گرفت.
پینوشت:
[1]. یحیی باخرزی، فصوص الآداب، با کوشش ایرج افشار، نشر دانشگاه تهران 1383، ص 294
[2]. عین القضات همدانی، نامههای عین القضات، تصحیح منزوی، نشر منوچهری، تهران 1362، ج ۱، ص ۴۴۱
[3]. یحیی باخرزی، فصوص الآداب، با کوشش ایرج افشار، نشر دانشگاه تهران 1383، ص 86
[4]. دکتر محمد منیر عالم، تذکره بغراخانی (تذکره مشایخ اویسیه)، نشر مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان، اسلامآباد 1418 ه ق، ص 12
افزودن نظر جدید