اسنادی بر هجوم به خانه حضرت زهرا
با وجود احادیثی که در کتب اهل تشیع و اهلتسنن مبنی بر هجوم به خانه حضرت فاطمه زهرا (علیها السّلام) است و هیچ شکی در آن نیست، گاهی اوقات دیده میشود دشمنان اهلبیت در سخنان خود به اباطیل تمسک کردهاند و در مورد این واقعیت تشکیک ایجاد کردهاند. که ما در این مقاله به بعضی از روایاتی که در کتب اهلسنت آمده اشارهای خواهیم داشت.
.
ماجرای هجوم به خانه وحی و رخدادهای به وجود آمده در آن روز که از عواقب سیاهترین روز تاریخ اسلام است، به شهادت جانکاه حضرت زهرا (علیها السّلام) انجامید و بزرگترین مرثیه تاریخ بشریت را سرود. در این میان، برخی به سبب عدم آگاهی از حدیث و تاریخ، در این واقعیت تردید نموده و بر طبل انکار کوبیدهاند، امّا از آنجا که بنا نیست چراغی را که ایزد برفروزد، با پفهای شبههافکنان، خاموش گردد، در این مقاله مجموعهای از اسناد موجود بر هجوم به خانه حضرت صدیقه طاهره، فاطمه زهرا (علیها السّلام) که بر اساس ترتیب سال وفات علمای اهلسنت میباشد را خدمت خوانندگان عزیز ارائه مینماییم:
- موسی بن عقبه که از متقدمین روات اهلسنت است، با روایتی که در برخی از کتابهای مورد قبول وهّابیت از سند آن با تعبیر «إسناد جیّد.» (سند حدیث خوب است) یاد شده، نقل کرده: «در جریان بیعت با ابوبکر گروهی از مهاجرین که از جمله آنها علی بن ابیطالب (علیه السّلام) و زبیر بودند به ابوبکر اعتراض نمودند؛ به همینروی این دو با شمشیر وارد خانه فاطمه (علیها السّلام) شدند. عمر بن خطّاب به همراه گروهی از مهاجرین و انصار که در میان آنها اسید، سلمه، ثابت و ... بودند، بهسوی این دو (علی (علیه السّلام) و زبیر) آمدند؛ امّا آنها شمشیر زبیر را گرفته، آن را به سنگ کوفته و شکستند.»[1]
- ابوعبید قاسم بن سلام در کتاب «الأموال» که مورد اعتماد فقهای اسلام است، از عبدالرّحمن بن عوف روایت میکند: «در بیماری ابوبکر که منجر به مرگش شد، به عیادت وی رفتم. پس از احوالپرسی به من گفت: در دوران زندگی خود بر سه کاری که انجام داده، سه کاری که انجام نداده و سه پرسشی که ای کاش از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پرسیده بودم، افسوس میخورم؛ ... یکی از سه کاری که نباید انجام میدادم، اینکه ای کاش حرمت خانه فاطمه را نشکسته و به خانه او حمله نمیکردم... .»[2]
- بلاذری در انساب الاشراف میگوید: «ابوبکر برای بیعت، به دنبال علی (علیه السّلام) فرستاد و چون وی از بیعت با ابوبکر سرپیچی کرد، عمر با شعله آتش به سوی خانه فاطمه (علیها السّلام) رفت. فاطمه پشت درب خانه آمد و صدا زد: ای پسر خطّاب! آیا تو میخواهی درب خانه را به روی من آتش زنی؟ عمر پاسخ داد: آری! این کار، دین پدرت را محکمتر میسازد.»[3]
- طبری در تاریخ خود با تصحیح سند آورده: «عمر، بهسوی خانه علی (علیه السّلام) که طلحه و زبیر و گروهی از مهاجران نیز در آن بودند، آمد و گفت: به خدا سوگند! برای بیعت با ابوبکر از خانه خارج شوید و گرنه خانه را به آتش میکشم... .»[4]
- روایت پشیمانی ابوبکر از هجوم به خانه وحی را غیر از قاسم بن سلام که ذکر کردیم، طبرانی،[5] ذهبی و دیگران نیز روایت کردهاند: «از ابوبکر روایت شده که هنگام فرا رسیدن مرگش گفت: من بر چیزی افسوس نمیخورم، مگر برای سه کاری که مرتکب شدم... تا آنجا که گفت: ای کاش! خانه فاطمه را نگشوده، آن را رها میکردم، اگرچه از روی مخالفت و جنگ بر من بسته شده بود.»[6]
- حتّی ابنتیمیه حرّانی، امام وهابیت نیز به واقعه هجوم به خانه وحی اشاره نموده و در کتاب «منهاج السنة» میگوید: «عمر بن خطاب به خانه فاطمه هجوم برد، تا ببیند آیا در آنجا چیزی از بیتالمال هست تا آن را بین نیازمندان تقسیم کنند.»[7] یعنی در حقیقت، ابنتیمیه، اصل قضیه هجوم به خانه حضرت فاطمه (علیها السّلام) را پذیرفته و آن را موضوع ثابت شده و غیر قابل انکاری میداند، لکن تلاش نموده تا آن را به شکلی توجیه کند، به همینروی برای توجیه این حقیقت به عذر بدتر از گناه روی آورده و گفته: هجوم به خانه وحی برای تفتیش در یافتن اموال بیتالمال بوده تا آن را میان نیازمندان تقسیم کنند!
پینوشت:
[1]. «و روی إبن عقبة ـ بإسناد جیّد عن إبراهیم بن عبد الرّحمن بن عوف: أنّ رجالا من المهاجرین غضبوا فی بیعة أبی بکر، منهم علیّ و الزّبیر.» سبل الهدی و الرشاد، محمد بن یوسف الصالحی الشامی، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج 12، ص 317.
[2]. «قال: حدّثنی سعید بن عفیر، عن علوان بن داود مولی إبن زرعة بن عمرو بن جریر، عن حمید بن عبدالرّحمن بن حمید بن عوف، عن صالح بن کیسان عن حمید بن عبدالرّحمن بن عوف، عن أبیه عبدالرّحمن: قال: دخلت علی آبی بکر أعدوة فی مرضه الّذی توفّی فیه، فسلّمت علیه و قلت: ما أری بک باسا و الحمدالله و لا تأس علی الدّنیا، فوالله إن علمناک إلّا کنت صالحا مصلحا، فقال: أمّا إنّی لا آسی علی شیء، إلّا علی ثلاث فعلتهم، وددت أنّی لم أفعلهم، وثلاث لم أفعلهم وددت أنّی فعلتهم، و ثلاث وددت أنّی سألت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) عنهم. أمّا الثلاث الّتی فعلتها ووددت أنّی لم أفعلها: فوددت أنّی لک أکن فعلت کذا و کذا لخلّة ذکرها. قال أبوعبید: لا ارید ذکرها.» الأموال، أبو عبید القاسم بن سلام، دارالفکر، بیروت، ج 1، ص 174.
[3]. «إنّ أبابکر أرسل إلی علیّ یرید البیعة، فلم یبایع، فجاء عمر و معه فتیلة. فتلقّته فاطمة علی الباب فقالت فاطمة: یابن الخطّاب! أتراک محرّقا علیّ بابی؟! قال: نعم، و ذلک أقوی فیما جاء به أبوک.» أنساب الأشرف، بلاذری، دارالنشر، ج 1، ص 252.
[4]. «عن زیاد بن کلیب قال: أتی عمر بن خطّاب منزل علیّ و فیه طلحة و الزّبیر و رجال من المهاجرین فقال: والله لأحرقنّ علیکم أو لتحرجنّ إلی البیعة.» تاریخ طبری، طبری، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج 2، ص 233.
[5]. «حدّثنا أبو الزّنباع روح بن الفرج المصری ثنا سعید بن عفیر حدّثنی علوان بن داود البجلیّ عن حمید بن عبد الرحمن بن عوف عن صالح بن کیسان عن أبیه قال ذخلت علی أبی بکر أعوده فی مرضه الّذی توفّی فیه فسلّمت علیه و سألته کیف أصبحت فاستوی جالسا فقلت أصبحت بحمد الله بارئا... ثمّ قال أما أنّی لا آسی علی شیء الّا علی ثلاث فعلتهنّ وددت أنّی لم أفعلهنّ و ثلاث لم أفعلهنّ وددت أنّی فعلتهنّ و ثلاث وددت أنّی سألت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) عنهنّ فأمّا الثّلاث اللاتی وددت أنّی لم أفعلهنّ فوددت أنّی لم أکن کشفت بیت فاطمة و ترکته و أن أغلق علیّ الحرب.» المعجم الکبیر، طبرانی، مکتبة الزهرا، موصل، ج 1، ص 62.
[6]. «حدّثنا أبو الزّنباع روح بن الفرج المصری ثنا سعید بن عفیر حدّثنی علوان بن داود البجلیّ عن حمید بن عبد الرحمن بن عوف عن صالح بن کیسان عن أبیه قال ذخلت علی أبی بکر أعوده فی مرضه الّذی توفّی فیه فسلّمت علیه و سألته کیف أصبحت فاستوی جالسا فقلت أصبحت بحمد الله بارئا... ثمّ قال أما أنّی لا آسی علی شیء الّا علی ثلاث فعلتهنّ وددت أنّی لم أفعلهنّ و ثلاث لم أفعلهنّ وددت أنّی فعلتهنّ و ثلاث وددت أنّی سألت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) عنهنّ فأمّا الثّلاث اللاتی وددت أنّی لم أفعلهنّ فوددت أنّی لم أکن کشفت بیت فاطمة و ترکته و أن أغلق علیّ الحرب.» تاریخ اسلام، شمس الدین ذهبی، دار الکتاب العربی، بیروت، ج 3، ص 118.
[7]. «إنّه کبس البیت لینظر هل فیه شیء من ماله الله الذی یقسمه و أن یعطیه لمستحقّه... .» منهاج السنة النبویة، ابنتیمیه، مؤسسة قرطبة، مصر، ج 8، ص 291. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
افزودن نظر جدید