حكايت عبدالله ابن ابی‌سرح

  • 1395/04/29 - 12:44
عبدالله ابن ابی سرح به جرم ارتداد، توطئه وتبليغ دروغين عليه اسلام توسط پيامبر به اعدام محكوم شد، ليكن هنگامی كه عثمان (به عنوان يك مسلمان) ضامن او شد، پيامبر هم به او امان داد. عبدالله بن ابی‌سرح، بخشيده شد و زنده ماند. منابع مطالعاتی در اين زمينه، عبدالله بن ابی‌سرح را محكوم و مجرم می‌دانند، نه پيامبر را. و اينكه عبدالله بن ابی‌سرح، به پيامبر پشت كرد، نشانه ضعف شخصيتی و طمع‌ورزی‌های خود اوست، نه نقص پيامبر. پيامبر كه با بخشيدن او، بزرگواری خود را نشان داد.

پايگاه جامع فرق، اديان و مذاهب_ در برخی منابع تاريخی آمده است كه عبداللّه بن ابی‌سَرح، برادرِ رضاعی عثمان بود (يعنی در زمان نوزادی، از طريق شير خوردن از يك دايه مشترك، با هم برادر شده بودند). او پيش از فتحِ مکه اسلام آورده و به مدينه هجرت کرده و جزو كاتبان قرآن بود، امّا پس از مدتی مُرتَدّ شد و به مکه بازگشت و به قريش می‌گفت: «قرآن ماهيت الهی ندارد. محمّد مطيع اراده و خواسته من بود و می‌گفت در آيه قرآن بنويس «عَزيزٌ حکيمٌ» می‌گفتم بنويسم عليمٌ حکيمٌ؟ او (محمد) جواب می‌داد که مانعی ندارد هر دو خوب است! آنچه من (عبدالله بن ابی‌سَرح) از قرآن كم و زياد می‌كردم، او ايرادی نمی‌گرفت!» چون مکه به دست مسلمانان فتح شد، رسول خدا (ص) برای اهل مکه فرمان عفو عمومی صادر کرد، ليكن دستور داد که عبداللّه بن ابی‌سرح را بکشند گرچه به پرده کعبه آويخته باشد. پس عبداللّه بن ابی‌سرح بر جان خود ترسيد و به عثمان پناه برد. عثمان او را پنهان کرد تا اين که او را به خدمت پيامبر آورد و برايش از آن حضرت امان خواست. رسول خدا دير زمانی خاموش ماند و سربلند نکرد، تا آنکه سرانجام موافقت کرد. چون عثمان بازگشت، حضرت رسول روی به حاضران کرد و فرمود: از آن جهت خاموش ماندم تا مگر يک تن از شما برخيزد و حكم اعدام او را اجرا كند. صحابه در پاسخ گفتند: اشاره‌ای در اين زمينه به ما می‌فرمودی! رسول خدا فرمود: شايسته نيست که پيامبر به گوشه چشم، اشاره کند (در نتيجه پيامبرف عبدالله بن ابی‌سَرح را بخشيد). اين گفتار، امروزه مورد سوء استفاده اسلام‌ستيزان قرار گرفته و از آن به عنوان سندی بر غير الهی بودن و تحريف شدن قرآن ياد ميكنند! همچنين ميگويند اگر محمد بر حق بود چرا عبدالله بن ابی‌سرح او را رها كرد؟!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ پاسخ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دروغ بستنِ عبدالله بن ابی‌سرح به قرآن و بازگشت او به بت پرستی برای جلب نظر سران ثروتمند مشركين

- منابع تاريخی و كلامی گويای اين هستند كه پس از ارتداد عبدالله بن ابی‌سَرح، اين آيه نازل شد: «وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ افْتَرَي عَلَي اللَّهِ کذِباً أَوْ قَالَ أُوحِيَ إِلَيَّ وَلَمْ يوحَ إِلَيهِ شَيْ ءٌ وَمَنْ قَالَ سَأُنزِلُ مِثْلَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ وَلَوْ تَرَي إِذْ الظَّالِمُونَ فِي غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَالْمَلَائِکه بَاسِطُوا أَيدِيهِمْ أَخْرِجُوا أَنفُسَکمْ الْيوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا کنتُمْ تَقُولُونَ عَلَي اللَّهِ غَيرَ الْحَقِّ وَکنتُمْ عَنْ آياتِهِ تَسْتَکبِرُونَ. [انعام/93] و كيست ستمكارتر از آن كس كه بر خدا دروغ مى‌‏بندد يا مى‏‌گويد: «به من وحى شده» در حالى كه بر او وحى نشده باشد، و آن كس كه مى‏‌گويد: «به زودى نظير آنچه را خدا نازل كرده است نازل مى‌‏كنم» و كاش ستمكاران را در گرداب‌هاى مرگ مى‏‌ديدى كه ملائكه [به سوى آنان‏] دستهايشان را گشوده‌اند و نهيب مى‏‌زنند: «جانهايتان را بيرون دهيد» امروز به [سزاى‏] آنچه بناحق بر خدا دروغ مى‏‌بستيد و در برابر آيات او تكبر مى‏‌كرديد، به عذاب خواركننده كيفر مى‌‏يابيد.»[1] روشن است كه بنا بر قرآن و منابع مذكور، ابن ابی‌سَرح از روی ستمگری و منفعت‌طلبی به پيامبر خيانت كرد، دروغ گفت و به سوی مشركين بازگشت.

- گذشته از اين، هرچند او به جرم ارتداد، توطئه وتبليغ دروغين عليه اسلام توسط پيامبر به اعدام محكوم شد، ليكن هنگامی كه عثمان (به عنوان يك مسلمان) ضامن او شد، پيامبر هم به او امان داد. عبدالله بن ابی‌سرح، بخشيده شد، زنده ماند، و در زمان عثمان به عنوان حاكم مصر گماشته شد.[2]

- ديگر سندی كه نشان می‌دهد عبدالله بن ابی‌سرح، از روی سودجويی به قرآن دروغ بست، سخن پيامبر به اوست. هنگامی كه عبدالله بن ابی‌سرح از پيامبر تقاضای تغيير و ويرايش در آيات قرآن كرد، پيامبر به او فرمود: «هُوَ واحِدٌ» يعنی آن (قرآن) فقط به يك صورت است (و توحق نداری آيات را هنگام نوشتن به ميل خود تغير دهی). پس او كه نتوانست نظرات خود را بر پيامبر تحميل كند، «فَارتَدَّ كافِراً وَ رَجَعَ إلَى مَكّة» كافر شد و به مكه بازگشت (و دوباره بت پرست شد).[3]

- برخی مدعی هستند كه "عبدالله بن ابی‌سرح در مدينه آيه «فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقين‏» را به زبان آورد! و چون پيامبر از اين عبارت خوشش آمد پس دستور داد آن را در قرآن بنويسند! عبدالله بن ابی‌سرح نيز معترض شد كه اين آيه بر قلب من نازل شد و پيامبر آن را از من آموخت! پس اين اختلاف سبب شد كه او از مدينه به مكه بازگردد و دوباره بت پرست شود." شگفتا ! اين حكايت دروغی بيش نيست. و دروغ بودن آن بر اهل فن روشن و مبرهن است! چون اين آيه (فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقين) مكّی است! يعنی اين آيه قبل از مهاجرت به مدينه بر پيامبر نازل شد و لذا پر واضح است كه ادعای ابن ابی‌سرح (يا ادعايی كه به او نسبت ميدهند) بسيار ناشيانه و ابلهانه است.[4]

- ديگر دليل بر رد ادعای عبدالله بن ابی‌سرح، خود قرآن است. قرآن می‌گويد: «لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزيلٌ مِنْ حَكيمٍ حَميدٍ [فصلت/42] كه هيچ گونه باطلى، نه از پيش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمى‏آيد چرا كه از سوى خداوند حكيم و شايسته ستايش نازل شده است». اين آيه نيز در مكه نازل شده است. چگونه ممكن است محمد (صلی الله عليه و آله) كه به گفته كارلايل (Thomas Carlyle)، قهرمان انبياء است،[5] به خاطر تقاضای ناشيانه و نابخردانه يك شخص، آبروی خود را ريخته و رسالت خود را زير سؤال ببرد ؟!

- برخی نيز مدعی شده اند كه عبدالله بن ابی‌سرح اولين كاتب قرآن بود، در حاليكه ابداً چنين ادعایی صحت ندارد.

- شاهدی ديگر بر ضعف شخصيت و نقص عقلِ عبدالله بن ابی‌سرح، رفتار او با انسان‌های بی‌گناه است. توحش فكری و عدم تعادل رفتاری او به قدری شديد بود كه اهل تاريخ از آت متعجب هستند. برای نمونه، هنگامی كه او در زمان خلافت عثمان بر مصر حكومت ميكرد، برخی از مصری‌ها از ستم او شكايت كردند، پس عثمان نامه‌ای به او (عبدالله ابن ابی‌سرح) نوشت، ليكن وی نه تنها به نامه عثمان توجهی نكرد، بلكه چندتن از معترضين را به طرز دلخراشی به قتل رساند.[6]

به هر روی، منابع مطالعاتی در اين زمينه، عبدالله بن ابی‌سرح را محكوم و مجرم می‌دانند، نه پيامبر را. و اينكه عبدالله بن ابی‌سرح، به پيامبر پشت كرد، نشانه ضعف شخصيتی و طمع‌ورزی‌های خود اوست، نه نقص پيامبر. پيامبر كه با بخشيدن او، بزرگواری خود را نشان داد.

پی‌نوشت:

[1]. ابن عبد البر، الاستيعاب فى معرفة الأصحاب، بيروت: دار الجيل، 1992، ج 1، ص 68-69 ؛ ابن اثير جزري، أسد الغابة فى معرفة الصحابة، بيروت: دار الفكر، 1989، ج 1، ص 62 ؛ ابن حجر العسقلانى، الإصابة فى تمييز الصحابة، بيروت: دارالكتب العلمية، 1995، ج 1، ص 562 ؛  أحمد بن يحيى بن جابر البلاذرى، كتاب جمل من انساب الأشراف، بيروت: دار الفكر، 1996، ج 2، ص 387 ؛  ابو اسحاق ابراهيم بن محمد ثقفى كوفى، الغارات، تحقيق جلال الدين حسينى ارموى، تهران: انجمن آثار ملى، 1353، ج 1، ص 206 ؛ عبدالله بن عمر بيضاوى، أنوار التنزيل و أسرار التأويل‏، بيروت: دار احياء التراث العربى‏، 1418 هـ ق، ج 2، ص 173 ؛ ملا محسن فيض كاشانى، ‏تفسير الصافى‏، تهران: انتشارات صدر، 1415 هـ ق، ج 2، ص 139 ؛ ابن ابى حاتم، تفسير القرآن العظيم، رياض: مكتبة نزار مصطفى الباز، 1419 هـ ق، ج 6، ص 1935 ؛ عبدالعلى حويزى‏، تفسير نور الثقلين‏، قم: انتشارات اسماعيليان‏، 1415 هـ ق، ج 1، ص 745-746 ؛ جلال الدين سيوطى، ‏الدر المنثور فى تفسير المأثور، قم: كتابخانه آية الله مرعشى نجفى‏، 1404 هـ ق، ج 3، ص 30 ؛ سيد محسن امين عاملى‏، أعيان الشيعة، بيروت، نشر دارالتعارف‏، 1403 هـ ق، ج 1، ص 224 ؛ جعفر مرتضى العاملى، ‏الصحيح من سيرة النبي الأعظم‏، قم: دار الحديث‏، 1426 هـ ق، ج 32، ص 51 ؛ شيخ ابوگجعفر محمد بن يعقوب كليني، الكافى، تهران: ‏انتشارات اسلاميه، 1362، ج 8، ص 201 و...
[2]. ابوحنيفه دينورى، ‏الاخبار الطوال‏، قم: منشورات الرضي، 1368، ص 139 ؛ تاريخ الطبري‏، بيروت: روائع التراث العربى‏، 1387 هـ ق، ج 3، ص 59 همچنين ج 4، ص 111-253 ؛ ابن اثير جزرى، ‏الكامل في التاريخ‏، بيروت: دار الصادر، 1965، ج 2، ص 249-567 همچنين ج 3، ص 86 ؛ ابن حجر العسقلانى، الإصابة فى تمييز الصحابة، بيروت: دارالكتب العلمية، 1995، ج 4، ص 95-379 و...
[3]. شيخ حر عاملى‏، إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات‏، بيروت: نشر اعلمى‏، 1425 هـ ق، ج 1، ص 288 ؛ علامه مجلسى، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء، بيروت، 1404 هجرى قمرى‏، ج 89، ص  35.
[4]. ابن كثير دمشقي، تفسير القرآن العظيم، بيروت: دار الكتب العلمية، 1419 هـ ق، ج 5، ص 409 ؛ نصربن محمد بن احمد سمرقندى، بحرالعلوم‏، ج 2، ص 476، فخرالدين رازى، مفاتيح الغيب‏، بيروت: دار احياء التراث العربى‏، 1420 هـ ق، ج‏23، ص 258 ؛ جعفر مرتضى العاملى‏، الصحيح من سيرة النبي الأعظم‏، قم: دار الحديث‏، 1426 هـ ق، ج 23، ص 61 ؛ همچنين درباره مكی بودن اين آيه و اين سوره اسناد، وافر است. برای نمونه بنگريد به: رشيدالدين ميبدى، كشف الأسرار و عدة الأبرار، تهران: انتشارات امير كبير، 1371، ج 6، ص 415 كه آمده است: «بدانكه اين سوره صد و هژده آيت است كه جمله بمكه فرو آمد.»
[5]. استاد عبدالحسين زرينكوب، كارنامه اسلام، بخشِ اسلام فرهنگ جامع (فصل 24)
[6]. جعفر مرتضى العاملى‏، الصحيح من سيرة النبي الأعظم‏، قم: دار الحديث‏، 1426 هـ ق، ج 23، ص 60-68.

تولیدی

دیدگاه‌ها

سلام . به نظرتون طولانی نیست؟؟؟؟

جالبه باوجود توهین وارتداد این اقا عثمان خلیفه سوم اون رو حاکم مصر نمود درحالی که شیخ حسن شحاته با وجود کشیددن حبس بخاطر سخنرانی اش ان چنان تیکه تیکه شد.

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.