صوفیه جنبشی فردی يا اجتماعی؟
پايگاه جامع فرق، اديان و مذاهب_ در میان کسانی که از تصوف سخن گفته و میگویند، برخی معتقدند تصوف نمودی از زهد فردی است و کارکرد اجتماعی ندارد و برخی دیگر برخلاف دسته اول اعتقاد دارند که رویکرد تصوف اجتماعی است و تصوف جنبه اجتماعی عرفان اسلامی است.
اما کسانی که معتقدند تصوف آیینه اجتماعی عرفان اسلامی است، با مسامحه قائل به این نظریه شدهاند. زیرا عرفان اسلامی عرصه وسیعی دارد و با طریقت تصوف هم آمیختگی دارد و در مواردی تلقی یکسان یا مختلطی از آن دو وجود دارد. از جهت لغوی این دو گاه بجای یکدیگر بکار برده میشود. از آنجا که حقیقت عرفان اسلامی اعم از تصوف است، مطالب کلی و علمی-اصطلاحی میتواند تحت عنوان عرفان اسلامی قرار گیرد و طریقت مشهور در اسلام غالباً تحت عنوان تصوف آورده میشود. بعضی نویسندگان مانند شهید مرتضی مطهری نیز دو نوع تلقی از این دو مفهوم ارائه کرده است و عرفان را جنبه علمی و تصوف را بعد اجتماعی و متظاهر آن میداند.
اما اینکه در کتاب آشنایی با علوم اسلامی شهید مطهری آمده است: عرفان جنبه فرهنگی و تصوف جنبه اجتماعی دارد. این جمله یعنی چه؟ فرق میان جنبه فرهنگی و جنبه اجتماعی در چیست؟
شهید مطهری قائل است به اینکه اهل عرفان هرگاه با عنوان فرهنگی یاد شوند، با عنوان عرفا، و هرگاه با عنوان اجتماعیشان یاد شوند، غالباً با عنوان متصوفه یاد میشوند. استاد مطهری در توضیح جنبه اجتماعی عرفان، میفرمایند: "عرفا و متصوفه هر چند یک انشعاب مذهبی در اسلام تلقی نمیشوند، و خود نیز مدّعی چنین انشعابی نیستند، و در همه فرق و مذاهب اسلامی حضور دارند، در عین حال یک گروه وابسته و بهمپیوسته اجتماعی هستند، یک سلسله افکار و اندیشهها و حتی آداب مخصوص، در معاشرتها، و لباس پوشیدنها، و احیاناً آرایش سر و صورت، و سکونت در خانقاهها، و غیره، به آنها به عنوان یک فرقه مخصوص مذهبی و اجتماعی، رنگ مخصوصی داده، و میدهد و اگر بخواهیم از جنبه اجتماعی وارد بحث (عرفان) شویم، ناچار باید این فرقه را از نظر علل و منشأ، و از نظر نقش مثبت یا منفی، مفید یا مضرّی که در جامعه اسلامی داشته است، فعل و انفعالهایی که میان این فرقه و سایر فرق اسلامی رخ داده است، رنگی که به معارف اسلامی داده است، تأثیری که در نشر اسلام در جهان داشته است، مورد بحث قرار دهیم.[1]
اما به نظر برخی، تصوف جنبه فردی دارد و ربطی به اجتماع ندارد. در این میان وقتی به سخنان بزرگان و نوع رفتار صوفیه درباره امر یا نهی از شرکت در امور اجتماعی برمی خوریم، این وجه برایمان روشن میشود.
دکتر زرینکوب در اینباره میگوید: «درونگرایی زهاد و صوفیه تا جایی رسید که از جانب بزرگان و معصومین (علیهم السلام) مورد نهی قرار گرفتند. بهعنوان نمونه حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مسلمین را از استغراق در ریاضت و گرایش به رهبانیت منع میکردند. چنانچه عبدالله بن عمر بن عاص را که میخواست در تمام سال روزه بگیرد نهی نمودند و عثمان بن مظعون را که در صدد بود که ترک زن و فرزند بگوید و به سیر و سفر (که مرسوم در بزرگان صوفیه است) بپردازد نیز از این کار باز داشتند. [2] از سوی دیگر بزرگان صوفیه امر به گوشهنشینی میکردند. در صوفیه قدیم زاهدهایی بودند که از دیدار مکرر با اجتماعات و سرزدن به بازارها دوری میجستند، چون در این قبیل جاها موانعی در راه عبادت خالصانه و بیریا میدیدند.[3]
اما ما قائل به این هستیم که در برخی ازمنه صوفیه با روش فرد گرایی و در برخی دیگر از زمانها با جنبشهای اجتماعی ظهور و بروز کرده است. از جنبشهای فردگرایی میتوان مشی بزرگان صوفیه را در قرون اول اسلامی نام برد. صوفیه قرون اولیه باوجود اینکه تاکید زیادی بر آداب و رسوم صوفیگری داشتند، با این حال تاسیس تشکیلات و فرقهداری را تایید نمیکردند. به همین دلیل در قرون اولیه ما فقط شاهد تشکیل جلساتی برای تبلیغ یا تبیین صوفیگری میباشیم و در این اعصار خبری از فرقه و فرقهگرایی نیست. استاد خسروپناه دراین زمینه میگوید: «واژه صوفی درقرن دوم و در برخی سرزمینهای اسلامی مطرح شد و در قرن سوم و چهارم به صورت یک جریان اجتماعی و معرفتی رواج یافت و به شکل یک نظام فکری و اعتقادی با تشکیلات اجتماعی خاص پدید آمد.»[4]
از دیگر جنبشهای اجتماعی صوفیه میتوان به جنبش فتیان اشاره کرد. «جوانمردان یا فتیان که آنها را اهل فتوت و اهل اخوت هم میخوانند طبقهیی خاص از عوام بودند که بخشندگی و کارسازی و دستگیری از مردم را شعار خویش داشتند و با آداب و رسوم خاصی این آیین فتوت را به کار میبستهاند.»[5]
بنابر شواهد ذکرشده، صوفیه را به تنهایی نمیتوان نه فرقهای اجتماعی نه جنبشی فردی دانست. بلکه در برخی زمانها صوفیه جنبشی فردی و در برخی زمانهای دیگر جنبشی اجتماعی بوده است.
پینوشت:
[1]. کلیات علوم اسلامی، استاد مطهری، جلد دوم، (کلام ـ عرفان حکمت عملی)، ص84 و 85
[2]. زرینکوب، عبدالحسین، ارزش میراث صوفیه، امیر کبیر، تهران، 1392، ص ۴۴
[3]. زرینکوب، عبدالحسین، تصوف ایرانی در منظر ایرانی آن، مترجم مجدالدین کیوانی، تهران، ۱۳۸۳، انتشارات علمی، ص ۷۲
[4]. خسروپناه عبدالحسین، فصلنامه پژوهشی پژوهش نامه اخلاق، سال دوم، زمستان 1388، شماره 6، صص 23- 56
[5]. عبدالحسین زرینکوب، مقاله، تاریخ الاخوه فی العالم، مجله الاخاء، اطلاعات العربیه، العدد 8، السنه الاولی، 1961 میلادی
افزودن نظر جدید