ماجرای بنای مسجد جمکران وتشرف حسن بن مثله به محضر امام زمان (عج)
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ جمکران، نامی آشنا برای عاشقان صاحب الزمان است، مکانی برای تجدید بیعت با وجود مقدس حجت بن الحسن؛ هر روز جمعیتی بسیار، از سراسر عالم، در این مسجد جمع میشوند، تا در آن مکان مقدس نماز اقامه کنند و به مولای غریبشان متوسل شوند. اما برخی نابخردان میگویند: مسجدی که با خواب ساخته شود، ارزشی ندارد، در حالیکه حقیقت آن است که دستور بنای مسجد جمکران در خواب نبوده است، بلکه حسن بن مثله جمکرانی، در بیداری به خدمت امام زمان (علیه السلام) رسیده و دستور ساخت مسجد را دریافت میکند و اما مشروح حکایت را بخوانید:
شب هفدهم ماه مبارک رمضان سال 373 هجری قمری بود[1]، خوابیده بودم، شب از نیمه گذشته بود، که صدای جماعتی من را از خواب بیدار کرد، من را صدا زده و میگفتند: شیخ حسن بن مثله جمکرانی! برخیز، امام زمان (علیه السلام) تو را خواسته است. از خواب برخاستم، سریع لباس پوشیدم و به درب خانه رفتم، تعدادی از بزرگان را مشاهده کردم که منتظر من بودند، سلام کردم و با آنها از روستا خارج شدیم، به اطراف روستای جمکران رسیدیم، با صحنهای عجیب روبرو شدم، تختی بسیار زیبا را مشاهده کردم که جوانی حدوداً سی ساله، خوش سیما و خوش صورت بر آن تکیه زده است، پیرمردی روبروی این جوان نشسته و برایش کتاب میخواند. در اطراف جایگاه، جمعیتی بالغ بر شصت نفر نشسته بودند، برخی لباس سبز و برخی لباس سفید بر تن داشتند. آن پیرمرد که خضر نبی نام داشت، به من امر کرد که بنشین. در مقابل امام زمان (علیه السلام) نشستم.
امام نگاهی به من کرد و مرا با اسم صدا زد و فرمود: شیخ حسن بن مثله جمکرانی! به نزد حسن بن مسلم برو و به او بگو تو این زمین را غصب کردی و بیش از دو سال بر روی آن کار کردی تا آبادش کنی، و اکنون مدت پنج سال است که از زراعت این زمین استفاده میکنی، این زمین از تو نبود، به همین جهت خداوند دو فرزند جوانت را از تو گرفت، تا به خود آیی و از خواب غفلت بیدار شوی، ولی اهمیتی ندادی. اما اکنون دیگر به تو اجازه کاشت و زراعت در این زمین را نمیدهیم.
بنابراین باید هر چه منفعتی که از این زمین برداشت کرده، برگرداند، تا در این زمین مسجدی بنا شود. به حسن بن مسلم بگو: این زمین، زمین باشرافتی است که خداوند متعال آن را برگزیده است و اگر زمین را برنگرداند، خداوند او را به مصائبی گرفتار خواهد کرد که متوجه نشود، از کدام ناحیه بوده است.
شیخ حسن بن مثله جمکرانی میگوید: به خدمت امام زمان عرض کردم، آقا جان لطفاً علامتی و نشانهای به من بدهید تا حرف من را تصدیق کنند! زیرا در غیر این صورت، سخن من را نمیپذیرند!
امام زمان (علیه السلام) در پاسخ من فرمود: ما میدانیم چه میکنیم، در اینجا علامتی قرار خواهیم داد، تو مأموریتت را انجام بده، ابتدا به نزد سید ابوالحسن برو و به او بگو که منافع این زمین را از حسن بن مسلم بگیرد و با آن بنای اولیه مسجد را بسازد، و سپس برای تکمیل این بنا، از اموالمان که در منطقه «رهق اردهال» است استفاده کند، از غلات آنجا برای تکمیل ساختمان مسجد استفاده ببرد. همچنین از این پس، نصف اموال «رهق اردهال» را وقف این مسجد کردیم، تا در عمارت و بازسازی آن استفاده شود.
سپس امام زمان (علیه السلام) به من فرمودند:
شیخ حسن بن مثله جمکرانی! به مردم بگو، که این مسجد را گرامی بدارند و به سوی این مسجد بیایند و در این مکان چهار رکعت نماز بخوانند. دو رکعت نماز تحیت مسجد و دو رکعت نماز امام زمان.
و اما نماز تحیت را اینگونه بخوانند: در هر رکعت سوره حمد را یک مرتبه و سوره اخلاص را هفت مرتبه و ذکر رکوع و سجود را نیز هفت مرتبه بخوانند.
و اما نماز صاحب الزمان را با این کیفیت بخوانند: دو رکعت و در هر رکعت سوره حمد را تا «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» خوانده و سپس این آیه را صد مرتبه تکرار کنند، بعد از آن سوره اخلاص و ذکر رکوع و سجود را هفت مرتبه و رکعت دوم را مثل رکعت اول بهجا آورند، بعد از آن یک مرتبه «لااله الا الله» گفته و تسبیحات حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) را قرائت کنند، سپس سر بر سجده گذاشته و صد مرتبه صلوات بر محمد و آل محمد بفرستند. هر کس این نماز را با این کیفیت در این مسجد بخواند، گویا در خانه خدا نماز خوانده است. شیخ حسن برو و ماموریتت را انجام بده.
شیخ حسن میگوید: هنوز مقدار زیادی از مسافت را طی نکرده بودم، که امام صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) برای بار دوم، مرا صدا زد و فرمود: شیخ حسن! در گله جعفر کاشانی، بزی ابلق (سیاه و سفید) است، آن را بخر و فردا شب با خود بیاور، آن بز موهای بسیار دارد و هفت نشان سفید و سیاه به اندازه درهمی در دو طرف آن است، سه نشان در یک طرف و چهار نشان، در طرف دیگر دارد. فردا شب (شب چهارشنبه) آن بز را در این مکان ذبح کن و گوشت آن را بین بیماران صعب العلاج، تقسیم کن، تا همه شفا پیدا کنند. از حضرت خداحافظی کرده و جدا شدم که حضرت برای بار سوم، من را صدا زد و فرمود: حسن بن مثله! در این مکان هفت یا هفتاد روز توقف کن.[2]
شیخ حسن بن مثله جمکرانی میگوید: از خدمت امام زمان (علیه السلام) مرخص شده و به خانه رفتم و تا صبح به تفکر مشغول بودم، صبح که شد نماز را خواندم و جریان را با یکی از دوستان موثقم به نام علی بن منذر در میان گذاشتم. با او به سمت قم حرکت کردیم، تا پیام امام زمان (علیه السلام) را به سید ابوالحسن الرضا (یکی از علمای بزرگ قم) برسانیم. هنگامیکه به درب خانه او رسیدیم، غلامان ایشان گفتند: شما از جمکران میآیید؟ گفتیم: آری! گفتند: مدت زیادی است که سید ابوالحسن، منتظر شماست. به خدمت ایشان رسیدیم، سلام کردیم، جواب سلام داد و ما را در جای مخصوص نشاند و قبل از اینکه ما سخنی بگوییم، سخن آغاز کرد و گفت: «در عالم خواب به من گفتند که فردی از جمکران میآید، سخن او را تصدیق کن و بپذیر». اکنون بگویید جریان چیست؟
حسن بن مثله جمکرانی میگوید: جریان را بهصورت مفصل برای سید ابوالحسن نقل کردم. بعد از شنیدن ماجرا، سید ابوالحسن دستور داد، تا بهسمت جمکران حرکت کنیم، نزدیکی روستای جمکران رسیده بودیم، که جعفر چوپان را مشاهده کردیم، که گلهاش را در کنار جاده به چِرا در آورده است، آن بز ابلق با همان خصوصیات که امام زمان (علیه السلام) فرموده بود را مشاهده کردم، که در پشت سر گله حرکت میکند، تا من را دید بهسویم دوید و در کنار من ایستاد، به جعفر چوپان گفتم: میخواهم این بز را از تو بخرم، بهایش چقدر است، تا پرداخت کنم. جعفر چوپان پول را نپذیرفت و گفت: این بز را تاکنون ندیده بودم و امروز در گلهی من پیدا شده است و از من نیست و هر چه خواستم آن را بگیرم، فرار میکرد و نمیایستاد، در تعجبم که اکنون چه شده است، که خودش در کنار شما ایستاد.
به اتفاق سید ابوالحسن و دیگران بهسوی مکانی که امام زمان مقرر فرموده بود، حرکت کردیم، محدوده مسجد با زنجیرهایی مشخص شده بود، بز را در آنجا ذبح کردیم. طبق سفارش امام زمان، سید ابوالحسن منافع زمین را از حسن بن مسلم گرفت و با پولهایی که از منافع غلات «شهق اردهال» گرفته بود، مسجد جمکران را بنا کرد.[3] مکانی که امروز وعده گاه منتظران است تا به خدمت مولا و سرورشان برسند و چه بسا افراد زیادی که در این مسجد به خدمت مولایشان رسیدهاند.
این بود ماجرای بنای مسجد مقدس جمکران، ولی آنچه شایان ذکر است، اینکه مسجد، خانه خدا و مقدس است، هر چند به دستور امام زمان (علیه السلام) ساخته نشده باشد، بنابراین مسجد مقدس جمکران، مکانی برای تجدید بیعت با امام زمان (علیه السلام) است، که شیفتگان و عاشقان زیادی را در اطراف خود جمع کرده است، تا با جمله «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» از خدا مدد جویند و به اندازه سعهی وجودی خود، از دریای علوم و معارف امام زمان (علیه السلام) طلب معرفت کنند.
پینوشت:
[1]. علامه مجلسی در کتاب بحارالانوار، ابتدا سال 393 را نقل میکند، ولی در آخر حکایت میگوید: با توجه به اینکه این حکایت در کتاب شیخ صدوق آمده است و ایشان در سال 381 قمری از دنیا رفته است، به احتمال قوی سال 373 درست باشد و ناسخین (کسانیکه از روی کتاب رونویسی میکردند) اشتباهاً سبعین را تسعین نوشتهاند. مجلسی محمد باقر، بحارالانوار، دارالاحیاء التراث العربی، بیروت، 1403ق، ج3، ص234
[2]. علامه مجلسی مینویسد: با توجه به اینکه این ماجرا در دوشنبه شب اتفاق افتاده است، در صورتیکه شیخ حسن بن مثله جمکرانی، هفت شب بماند، مصادف با شب 23 رمضان میشده که شب قدر و با ارزشی است. و در صورتی که شیخ حسن، هفتاد روز توقف کند، مصادف با 25 ذی القعده میشده است که آن نیز روز مبارکی است. مجلسی محمد باقر، بحارالانوار، دارالاحیاء التراث العربی، بیروت، 1403ق، ج3، ص 232
[3]. این حکایت را شیخ صدوق در کتاب «مونس الحزین فی معرفه الحق و الیقین» آورده است و شیخ محمد حسن قمی، معاصر شیخ صدوق، در کتاب «تاریخ قم» این واقعه را از کتاب مونس الحزین نقل کرده است و چون اصل کتاب مونس الحزین از بین رفته است، دیگران مثل علامه مجلسی از کتاب تاریخ قم نقل کردهاند. مجلسی محمد باقر، بحارالانوار، دارالاحیاء التراث العربی، بیروت، 1403ق، ج3، ص230-234
نویسنده: مجتبی محیطی
افزودن نظر جدید