معاد جسمانی در دیدگاه شیخیه و شیعهی امامیّه
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ آنچه که باعث شد شیخ احمد احسائی در قزوین تکفیر شود، عقیدهی وی در خصوص معاد جسمانی بود. وی معتقد بود که انسان با بدن هورقلیایی محشور میشود. در این مقاله سعی داریم به نقد و بررسی اعتقاد شیخیه در خصوص معاد جسمانی بپردازیم.
شیخ احمد احسائی مینویسد: «آدمی، دو جسد و دو جسم دارد: جسد اول، در واقع به منزلهی جامهای است که بر تن داریم. این جسد، در قبر تجزیه و زوال میپذیرد و سرانجام، به عناصر تشکیل دهندهی خود در طبیعت باز میگردد. آدمی را جسد دومی نیز هست به نام جسد هورقلیایی، که ویژگیهای فناپذیر جسد اول را ندارد و در قیامت برانگیخته میشود... در حدیث آمده است که «طینت» آدمی، در قبر به صورت «مستدیر» باقی میماند. این جسد، مرکب از عناصر مثالی و لطیف زمین هورقلیاست که عناصری برتر از عناصر دنیا هستند.» [1]
شاید گفته شود مگر اعتقاد شیعهی امامی فرق دارد؟ شیعهی امامی هم میگوید انسان با جسمی محشور می شود که شبیه به همان جسم مثالی است، فقط تعبیری عوض شده و فرقی ندارد؟ باید جواب داد که ما باید ابتدا معنا و مفهوم هورقلیا را بدانیم تا مطلب مشخص شود.
شیخ احمد معتقد است کلمهی هورقلیا، سریانی است. وی در جوامع الکلم، رسالهی قطیفیه مینویسد: «و هی کلمة بعبارة سریانیة [2] هورقلیا، کلمهای سریانی است.»
دکتر محمد معین، ریشه و اصل کلمهی هورقلیا را عبری دانسته و آن را نزدیک به صواب دانسته است. وی با تحقیقاتی که انجام داده، معتقد است کلمهی هورقلیا عبری است و در اصل «هبل قرنیم» بوده و پس از مقلوب شدن در زبان فارسی امروز، به این صورت در آمده است. هبل قرنیم در لغت به معنی تشعشع بخار است و این ترکیب، در آثار عبری به معنی جسم قالبی به کار رفته است. پس اینکه در آثار احسایی به سریانی بودن کلمه اشاره شده، چندان دور از حقیقت نیست؛ زیراکه عبری با سریانی بسیار نزدیک است.[3]
در برهان قاطع نیز در تعریف این دو واژه، آمده است: هورقلیا ظاهراً از کلمهی عبری «هبل» و به معنای هوای گرم، تنفس، و بخار، و «قرنیم» به معنای درخشش و شعاع است و کلمهی مرکب آن، به معنای تشعشع بخار است.[4]
همچنین در دائرةالمعارف فارسی آمده است: هورقلیا از دو واژهی عبری «هبل» به معنای بخار و هوای گرم و «قرنیئم» به معنای تشعشع و درخشش است و نیز هورقلیا گاه به معنای «عالم مثال» که عالمی میان جسمانیّات و مجردّات است، آمده است و گاه به معنای «اقلیم هشتم» خوانده شده است، از این جهت که برتر از اقلیمهای هفتگانهی دیگر است. [5]
حاصل اینکه معنای «تشعشع بخار» گویای تشعشعی از عالم ماده است، نه خود آن و مراد از عالم «هورقلیا» همان عالم مثال است. عالم مثال یا خیال منفصل یا برزخ بین عالم عقول و عالم ماده. البته این عقیده طبق نظر اشراقیون است که مشائیون آن را قبول ندارند. [6]
پس اگر کسی معتقد به جسم مثالی شود، در واقع دیگر این بدن مادی نیست و این اعتقاد با نص صریح آیات و روایات مخالفت دارد. قرآن به صراحت در بیان معاد جسمانی می فرماید: «أیَحسَبُ الإِنسانُ ألَّن نَّجمَعَ عِظَامَهُ بَلَی قَادِرِینَ عَلَی أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُ [قیامت/3-4] آیا انسان گمان میکند استخوانهای او را جمع نخواهیم کرد؟ بلکه ما قادریم [حتی] سر انگشتان او را به حال نخستین برگردانیم».
البته قبل از شیخ احمد نیز در میان علمای شیعهی امامیّه در مورد کمّ و کیف و چگونگی معاد جسمانی، اختلافاتی وجود داشت، امّا معنای متداول در میان علمای شیعهی امامی از معاد جسمانی این است که آدمی، در حیات اُخروی مانند حیات دنیوی، دارای کالبد ظاهری، مرکب از عناصر طبیعی است. بدن در سرای آخرت، محشور می شود و نفس، بار دیگر به آن تعلق میپذیرد و پاداش، کیفر، لذّات و آلامی که جنبهی جزئی و حسّی دارند و تحقّق آنها بدون بدن و قوای حسّی ممکن نیست، تحقّق مییابد. انسان با همین بدن دنیوی امّا با آن قابلیتهای روحانی و جسمانیای که در همین دنیا هم ممکن است به آن دست پیدا کند (مثل کارهایی که عرفا انجام میدهند، از جمله طیّالارض و... و یا مرتاضان انجام میدهند) با همهی ذرّاتِ وجودیاش محشور میشود. این عقیده خیلی متفاوت است با هورقلیا که در کلام احسایی آمده است. در واقع کلام وی در مورد معاد غامض است و از آن چنین استنباط می شود که گویا قائل به معاد روحانیِّ صرف است و معاد جسمانی را قبول ندارد. [7]
پینوشت:
[1]. شیخ احمد احسائی، شرح الزیارة الجامعة الکبیرة، ج 4، ص 365.
[2]. شیخ احمد احسائی، جوامع الکلم، ج 1، ص 124.
[3]. محمد معین، مجموعه مقالات، به کوشش مهدخت معین، تهران، انتشارات معین، 1367، واژهی هورقلیا.
[4]. محمد حسین برهان، برهان قاطع، ج 4، ص 2.
[5]. غلامحسین مصاحب، دائره المعارف فارسی، ج 3، ص 3315.
[6]. به عنوان مثال ملا صدرا، معاد جسمانی را با جسم اخروی آن عالم میداند و یا اینکه برخی از عرفا و من جمله شیخ اشراق، آن را با جسم مثالی که غیر جسم این جهانی انسان محسوب میگردد، میداند. ر.ک: ملاصدرا، المبدا و المعاد، صص 377-395؛ شیخ اشراق، مجموعهی مصنفات، ج 3، ص 43.
[7]. شیخ احمد احسائی، شرح الزیارة الجامعة الکبیرة، ج 4،ص 26.
افزودن نظر جدید