آگاهی انسان، از دیدگاه پائولو کوئلیو
پایگاه جامع، فرق، ادیان و مذاهب_ در آثار کوئلیو، مسیر پیش رو، به صورت اسرار گونهای ترسیم میشود که قدرت برنامهریزی را از انسان میگیرد و او باید خود را در این مسیر، به صورت انفعالی و بدون آگاهی، به جریانات بسپارد و قابل تصور نیست که او بتواند برای خود، تصمیمی بگیرد.
«وقتی تصمیم گرفتم که به دنبال گنج بروم، هرگز تصورش را نمیکردم که در یک مغازه بلورفروشی، کار کنم. همین طور هم میتوانم تصمیم به رفتن با این کاروان بگیرم، اما مسیری که پیموده خواهد شد و آنچه پیش میآید، جزء اسرار است.»[1]
در بریدا، نویسنده جستجوی خداوند را به یک شب تاریک، تشبیه کرده است؛[2] که سالک این مسیر، هیچ ذهنیتی از راه پیش رو ندارد و ایمان را پدیدهای تفسیر ناپذیر دانسته که انسان فقط حق دارد آن را بپذیرد یا نپذیرد.[3]
در نتیجه باید گفت: کوئلیو راه معرفت را تاریک میداند و بنابراین از نظر او انسانی که در جستجوی کمال و معرفت، گام برمیدارد، در راهی قدم میگذارد که نسبت به آن هیچ گونه آگاهی ندارد. البته این نظر از بعضی جهات، ممکن است صحیح به نظر برسد؛ زیرا انسان موجودی محدود است که نسبت به آینده خود، ذهنیت کاملی ندارد. درست است که هر یک از ما از آینده خویش نا آگاهیم، ولی قوانین کلی بر انسان حاکم است که اگر مطابق آنها عمل کند، به سعادت و نیک بختی در آینده دست مییابد؛ برای مثال، هر کس که هدفی درست برای زندگی خویش برگزیند، و در راه رسیدن به آنها صبر، مقاومت، تلاش و پشتکار پیشه کند و با برنامهریزی دقیق به جلو گام نهد، سرانجام به مقصود میرسد؛ و در صورت رویگردانی از این قوانین کلی به وَرطه نابودی کشیده میشود. انسانی که راستگویی، پاکدامنی و درستی را برمیگزیند، میتواند به آرامش قلب و روح خود در آینده مطمئن باشد و آن کس را که از کژیها و نادرستیها دوری میکند، سعادت آینده خویش را تضمین میکند.
جستجوی علم و دانش و کسب آگاهی نسبت به محیط، خود و خدا از ویژگیهای بارز انسان است و تلاش در این جهت پردههای جهل و بیخبری را دریده، انسان را به نور و آگاهی، نزدیک میکند. پس میتوان اینگونه نتیجه گرفت که هرچند انسان، نسبت به جزئیات وقایع آینده خویش، آگاه نیست اما قوانین کلی را میداند و بر اساس آنها میتواند آینده خویش را بسازد و تضمین کند.
کسی که در اديان و مذاهب جهان کمی مطالعه نموده و اجمالاً سيری کرده باشد، ترديد نخواهد داشت که تجليل و احترامی که اسلام از علم و معرفت کرده و تحريص و ترغيبی که در تحصيل آن به کار بسته، در هيچ آيينی اعم از آیینهای آسمانی و غير آسمانی يافت نمیشود. قرآن کريم است که ندا میکند: «هَل يَستَوِيَ الَّذينَ يَعلَمونَ وَالَّذينَ لَا يَعلَمون [زمر/ 9] آيا کسانی که میدانند با آنان که نمیدانند برابر میباشند؟» قرآن کريم است که مقام ارجمند علم و دانش را با رساترين ستايش ستوده. همچنین از کلمات پيغمبر گرامی است که میفرمایند: «طَلَبُ العِلمِ فَرِيضَةٌ عَلي کُلِ مُسلِمٍ؛ درخواست یادگیری و فراگرفتن علم بر هر مسلمانی واجب است.»[4] «اُطلُبُوا العِلمِ مِنَ المَهدِ اِلي اللَّحَدِ، علم را طلب کنید از زمان در گهواره بودن، تا زمان مردن.»[5] «اُطلُبُوا العِلمَ وَلَو بِالصِّين؛ علم را بيابيد اگرچه در چين باشد.»[6]
قرآن کريم پيروان خود را دستور میدهد: هرگز از جاده علم بيرون نرويد و از ظن و شک پيروی نکنند و هر چه را که شنيدند، يا ديدند، يا به فکرشان رسيد بیتأمل نپذيرند که مسئول آن خواهند بود. «وَلا تَقَف ما لَيسَ لَکَ بِهِ عِلمٌ اِنَّ السَّمعَ وَ البَصَرَ وَ الفُوادَ کُلٌ اُولئِکَ کانَ عَنهُ مَسئولاً [اسراء/ 36] چيزی را که به آن علم نداری پيروی نکن، زيرا گوش و چشم و دل از همهشان بازپرسی خواهد شد.»
چنانکه روشن شد اسلام پيروان خود را با تمام قوا به آموختن علم و دانش ترغيب و تشويق میکند و از اين ميان، فقه دين را که معارف اعتقادی است و احکام شرعی که قوانين علمی میباشد فرض قرار داده است: «وَ مَاکانَ المُومِنونَ لِيَنفُروا کَافَّةً فَلَولا نَفَرَ مِن کُلِ فِرقَةٍ مِنهُم طَائِفَةٍ لِيَتَفَقَّهوا فِي الدِّينِ [توبه/122] نبايد همه پيروان اسلام برای جهاد بيرون روند، بلکه بايد از هر فرقهای دستهای به آموختن علم دين بپردازند و تبليغات دينی را به عهده بگيرند.»
بنابراین باید گفت: چيزی که هست، استعداد افراد انسان در درک حقايق علمی و معارف حقيقی مختلف است. کسانی هستند که استعداد تفکر استدلالی را نداشته و با ذهن ساده خود در محيط کار و سطح زندگی مادی به سر میبرند، و کسانی هستند که تفکرشان استدلالی بوده و طبعاً نشاط خاصی در درک معلومات عميق فکری و نظريات علمی دارند و کسانی هستند که با قطع نظر از فکر و عمل انصراف نفسانی خاصی از جهان تاريک ماده و زيبايی فريبنده و لذتهای گذران آن داشته، انجذاب خاصی نسبت به جهان ماورای ماده و شيفتگی مخصوصی به زیباییهای پايدار و بینهایت آنکه زیباییهای اين جهان، نمونهای و در حقيقت عکسی از آنهاست در خود مییابند و به آسانی میتوانند با اشراق باطنی خود حقايق و اسرار آن جهان را درک کنند.
با توجه به اين اختلاف که آشکارا در ميان مردم مشهود است، اسلام از سه راه مختلف به تعليم پرداخته با هر طایفهای با زبان ويژه آنان سخن میگوید: طایفهای را از راه ظواهر دينی و ديگری را از راه استدلال آزاد و ديگری را از راه جهاد نفس و تصفيه باطن تعليم داده و تربيت میکند، چنانکه خدای متعال در مَثَلی که در خصوص بيانات خود زده، میفرماید: «اَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسَأَلَت اَودِيَة بِقَدَرِها [رعد/ 17] از آسمان آبی فرود آورد که در هر مسيلی به اندازه ظرفيت آن روان شد.» و همچنین پيغمبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) میفرماید: «نَحنُ مَعاشِرَ الاَنبيِاءِ اَمَرنا اَن نُکَلِّمَ النَّاسَ عَلي قَدرِ عُقُولِهِم؛ ما گروه پيامبران مأموریم که با مردم به اندازه فهمشان سخن بگوييم.»[7]
اسلام از ميان پيروان خود کسانی را که ذوق استدلال نداشته و در پيرامون اين راه، با خطر گمراهی و کج روی مواجه میشوند، به بيشتر از اندازه تواناییشان مکلف نکرده و در ماورای اصول سهگانه دين «توحيد، نبوت، معاد» با بيانات ساده مولوی «امر و نهی مجرد از ناحیه خداوند» به تعليم آنها میپردازند، چنانکه این گونه بيانات را در آيات زیادی از قرآن کريم و در روايات بسياری از بيانات پيغمبر گرامی و اوصيای دين مییابیم. البته در اصول سهگانه که انسان با فطرت انسانی خود به آسانترین وجهی میتواند به استدلال بپردازد، جز علم قطعی نپذيرفته و اين رويه در حقيقت بقيه تعلیمات را که اين طبقه بدون استدلال پذیرفتهاند، استدلالی میکند، زيرا حقانيت نبوت همه سخنانی را که از راه نبوت رسيده، مدلل و قطعی قرار میدهد.
از طرفی کسانی که فکر سالم داشته و استعداد درک نظریههای علمی و استدلالهای عقلی و منطقی را دارا میباشند، از راه استدلال آزاد تربيت میکند، يعني آنان را به سوی آنچه با فطرت واقع بين و بیآلایش خود درک میکنند هدايت میکند، نه اينکه نخست مواد اعتقادی خود را به آنان تحميل و تلقين نموده، سپس برای دفاع از آنها دليل و حجت بتراشد. کتاب و سنت يعنی آيات قرآنی و بيانات پيغمبر گرامی و ائمه هُدي(که مُبَيِّن مقاصد قرآن میباشند) از این گونه استدلالها پر است و در آنها عقايد اسلامی مفصلاً با سادهترین بيان و قطعیترین حجت توضيح داده شده و به مصالح کلی و منافع عمومی احکام و قوانين اسلامی نيز اشاره گرديده. البته از اين نکته نبايد غافل بود که معنی بحث در مصالح و منافع احکام و قوانين اين نيست که فرد مسلمان يا جامعه اسلامی تا مصالح و منافع حکمی را نفهمد نبايد آن را بپذيرد، زيرا چنانکه قبلاً تذکر داده شد همه اين احکام از ناحيه نبوت رسيده و دليل ثبوت نبوت، دليل اجمالی ثبوت اين احکام میباشد، اگرچه دليل تفصيلی آنها در دست نباشد.
همچنين نبايد در مسئله تقليدِ کسانی که نمیتوانند احکام و قوانين عملی اسلام را خود از مدارک اصلی آن استنباط و استخراج نمايند، و بايد به نظر مجتهد، يعنی کسی که توانايی استنباط آنها را داشته باشد رجوع کرده، و به نظر وی عمل کنند را منافی دستور عمومی وجوب عمل به علم تصور کرده و ناقض آيه: «وَلاتَقَف مَا لَيسَ لَکَ بِهِ عِلمٌ [اسراء/36] چيزی را که به آن علم نداری پيروی نکن» دانست.
در اینجا حقيقت تقليد نامبرده اين است که جاهل در جايی که تکليف خود را تشخيص نمیدهد باید از عالمی که تشخيص میدهد پيروی نمايد و اصل مراجعه به خِبرِه در همه مواردی که انسان خود توانايی تشخيص نداشته باشد، يکی از اصول مسلم عقلايی است و عدم تقلید مذموم و غیر موجهی است که انسان، سرسپرده بیچون و چرای کسی گردد که صلاحيت علمي او را احراز ننموده باشد. انسان با غريزه واقع بينی که دارد تا راهی را نشناسد رهسپارش نمیشود و اگر به پيمودن چنين راهی ناگزير گردد، از کسی که میشناسد میپرسد و طبعاً علم و شناخت وی را برای خود علم و شناخت قرار میدهد. بيمار اگر خود پزشک نباشد به پزشک مراجعه میکند و انسان نيازمند نيز کسی را که در رفع آن نيازمندی متخصص و خِبرِه است راهنما و رهبر خود قرار میدهد و هرگز نمیتوان در جهان کسي را پيدا کرد که در همه شئون، تخصص و خبرويت داشته باشد.
در نتیجه باید گفت: راه تهذيب و تصفيه کسانی که استعدادشان برای کندن دل از تعلقات مادی و روگردان شدن از آرایشهای فريبنده و آرزوهای سرابی اين جهان گذران سرشار است، کسانی که آمدهاند خط فراموشی گرداگرد ما سِوی بکشند و از هر زشت و زيبا، تلخ و شيرين و فراز و نشيب اين وجود ناپايدار چشم پوشیده و ديده بصيرت را به سوی جهان ابديت بازکنند و انوار عظمت و کبريای حق را بیحجاب ماده درک کرده و مدارج کمال انسانی را که پس از بدرود گفتن اين زندگی چند روزه باید بپیمایند، بر بساط قرب نشينند، اسلام با اينان در لَفّافِه و با زبانی که خودشان آشنا هستند و میفهمند، به رازگويی پرداخته و از حضيض جهالت تا اوج معرفت، راهنمايی و راهبری مینماید.
پینوشت:
[1]. کوئلیو، پائولو، کیمیاگر، ترجمه: دلآرا قهرمان، تهران، نشر نگارستان کتاب، ص67.
[2]. کوئلیو، پائولو، بریدا، ترجمه: آرش حجازی، تهران، نشر کاروان، ص 53.
[3]. همان، ص 54.
[4]. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافي، جلد 1، باب دوم، ص 35.
[5]. همان، ص 30.
[6]. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، جلد 77، ص 88.
[7]. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافي، نشر اسماعيليه، جلد 1، ص 23.
برگرفته از کتاب(سایبان خود ساخته عرفان مدرن)، نوشته محمد اسماعیل عبداللهی، تهران، نشر پژوهشکده باقرالعلوم، ص 189، به همراه برخی اضافات.
افزودن نظر جدید