آش شور صوفیه
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ گهگاه درباره اعتراض مریدان صوفیه به صوفیه سخنانی شنیده میشود، اما گاهی اعتراضات آنقدر عمیق است که بزرگان صوفیه لب به اعتراض گشوده و گلایههای خود را بیان میکنند. هرچند برخی از صوفیه وقتی به این قسمت میرسند و قصد جبران مافات نمایید میگویند جهله صوفیه دستبهکارهایی زدهاند که بزرگان از اعمال ایشان اعلام برائت نمودهاند، و حالآنکه کلام بزرگان صوفیه چیزی غیر ازآنچه که دلسوزان تصوف میگویند را بیان میکنند.
بسیاری از صوفیه شخصاً از تحولات و سرانجام طریقتشان راضی نبودند. چنانکه وقتی شیخ ابوسعید اعرابی (متوفی ۳۴۱ هجری قمری) کتاب "طبقات النساک" و نخستین کتاب در موضوع خود را نوشت، به ترتیب زاهدان بصری و شامی و خراسانی و آنگاه صوفیان بغداد را وصف کرده و آغاز تصوف را پایان آن اعلام نموده. مثلاً میگوید: آخرین کسی که در علم تصوف سخن گفته جنید است «و کسانی که پس از وی آمدند، همنشینی شان خشم انگیز و یاد کردنشان شرمآور است.» و از سهل بن عبدالله تستری (متوفی ۲۷۳ یا ۲۸۳ هجری قمری) نقل کردهاند که میگفت: «بعد از سال ۳۰۰ هجری قمری بر کسی روا نیست که از این علم ما سخن گوید، چه قومی پدید آیند شکمپرست و خودآرای و سخن ساز، اندر یافت ها را پوشش خویش سازند و از سخن زیور کنند.»[۱]
در سال ۴۳۷ هجری قمری عبدالکریم بن هوازن قشیری رساله مشهور خود را به جهان تصوف تقدیم کرد. وی در مقدمه کتاب خود مینویسد: «بهراستی که طریقت فرسوده گشته و پیرانی که رهبری را شایند و جوانانی که از ایشان پیروی کنند و رهرو طریقه ایشان باشند، نماندهاند. پارسایی نابودشده و بسطش برچیده گشته. آز نیرو گرفته و ریسمانش استوارشده، پاس شریعت از دلها رخت بربسته، سهلانگاری در امر دین را بهترین دستآویز میشمارند و فرق حلال و حرام نمیگذارند، حشمت فروگذاشته و از حرمت دست بازداشتهاند، عبادتها خوار انگارند و روزه و نماز نگزارند. در میدان غفلت میتازند و در پیروی شهوات و لاقیدی و ارتکاب منهیات و حرام خوارگی مال بازاریان و عامیان و زنان و حکومت پای میافشارند و به این همه بدکارگی بس نکرده سخن از حال و مقامات و کشف و کرامات میگویند و اینکه از بند رستهاند و به بارگاه وصال راه جستهاند و مدعی هستند که قائم به حقند و محکوم به احکام آن، و محو در حقند و هر چه را بپسندند خدا ایشان را عتاب و سرزنش نکند چراکه اسرار احدیت برایشان جلوهگر شده و ایشان را از خود ربوده و سراپایشان را در برگرفته و احکام بشریت از ایشان برخاسته است.»[۲]
بنا بر مطالب گفتهشده، اشاره بزرگان صوفیه به جهله صوفیه نیست که حساب ایشان از بدنه تصوف جدا باشد، بلکه روی سخن به عموم تصوف است و اینگونه بیانات نشانگر خرابی اوضاع صوفیه قرن چهارم و پنجم است. زیرا در ابتدا آیین تصوف از زهدگرایی آغاز شد و بعد از مدتی که عدهای از مردم بهعنوان مرید گرد بزرگ و پیر خود جمع شدند، کمکم سلسلههای صوفیه تشکیل شد و مقصود اولیه تصوف که زهد بود، رنگباخته و هدف مذکور دستخوش هواپرستیها و جاهطلبیهای بزرگان صوفیه شد و بدین جهت است که کسانی که آینده صوفیه را در خطر میدیدند اقدام به افشاگری کردند که متأسفانه کار به جایی نبرد و صوفیه همواره راه و منش انحرافی خود را تا به امروز طی کرد و منحرفان صوفیه هیچ گاه حاضر نشدند به نصایح بزرگان خود گوش فرا دهند تا اینکه به سرنوشت امروزی دچار گشتند، همان سرنوشتی که اباحی گری و دوری از شریعت و لاقیدی از نتایج آن است.
پینوشت:
[۱]. تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ادام متز، امیر کبیر، ۱۳۸۸، صص ۳۲۹ و ۳۳۰ به نقل از ابوطالب مکی، قوت القلوب فی معامله المحبوب، ج ۱، بیروت: دارالکتب العلمیه، طبع جدید، ص ۱۶۲
[۲]. قشیری عبدالکریم بن هوازن، رساله قشیریه، زوار، ۱۳۸۹، صص ۲ و ۳
برای مطالعه بیشتر دراین زمینه رجوع شود به کتاب اللمع فی التصوف و رساله قشیریه و تمدن اسلامی در قرن چهارم
افزودن نظر جدید