ردیه دانشمندان مسلمان بر گردونۀ بازپیدایی
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از میان دانشمندان و نویسندگان مسلمان میتوان به مؤلفان کتابهای فِرَق اشاره کرد که تناسخیان را خارج از مسلمانان دانستهاند. عبدالقاهر بغدادی تناسخ را در زمره اعتقاداتی میآورد که موجب خروج فرد از اسلام میشود،[1] و ابنحزم بر ردّ اندیشه تناسخ در میان مسلمانان ادّعای اجماع میکند.[2]
- کمال و نقص محدود
در کنار باور تناسخ همیشه باور دیگری وجود دارد که در تقریر تناسخ بهکار میرود. کارما همان سزای اعمال است که انسانها برای تحمل آن باید تن به تناسخ دهند. بر این اساس وضع فعلی هر شخصی برآمده از افعال پیشین در جسمهای پیشین است. اشاعره گفتهاند اگر وضع فعلی هرکس حاصل کارهای گذشته اوست و افراد برحسب اعمال خود به درجات پایینتر یا بالاتر میروند، در مورد عالیترین درجه خیر و پایینترین درجه شر این مشکل پیش میآید که امکان فرا رفتن یا فرود آمدن سلب میشود؛ یعنی اگر پیامبر یا فرشته که در عالیترین مرتبه خیر قرار دارند ثوابی کنند، درجه بالاتری وجود ندارد که به پاداش عملشان برسند، و اگر شیطان و جن که در پایینترین مرتبه شرّند مرتکب گناهی شوند، مرتبه فروتری وجود ندارد که کیفر گناهشان شود.[3]
- اولین گناه
بر اساس تعریف آنها از کارما اشکال عبدالقاهر بغدادی نیز وارد میشود. وی میگوید: «اگر معتقدان به تناسخ آغازی برای وجود روح در بدن نپذیرند، یعنی روح را قدیم فرض کنند، رأیشان با ادلۀ نفی قِدم باطل میشود؛ اما اگر آنرا حادث بشمرند و بپذیرند که ورود روح به بدن آغازی داشته که جزای عملی قبلی نبوده است، همین را در مورد بدن فعلی هم میتوان گفت و وجهی برای فرض تناسخ نمیماند.[4] این دلیل که معتزله و شیعه نیز آوردهاند و صورتی از آن در احادیث شیعی مشاهده میشود، مبتنی بر توجه به عاملِ نخستینِ تناسخ است. مطابق این دلیل (که قاضی عبدالجبار آنرا قویترین دلیل در ردّ تناسخ میخواند) اگر هر رنجی فقط کیفر گناهی باشد، تکلیف اولی که گناهکاران با تن زدن از آن دچار معصیت شدهاند توجیهپذیر نخواهد بود؛ چون درهرحال تکلیف همراه با رنج و مشقت است. در واقع وی در پی آن است که آنها را با این پرسش روبهرو سازد که روح به کدامین گناه ناچار شد در جسم نخستین دربند شود؟ تکلیف به حضور در جسم و تحملِ مشقت و رنج، محصول کدامین گناه روحِ مجرّد است. اگر بدون کارما میتوانست چنین اتفاقی بیفتد هیچ اشکالی ندارد که اکنون قائل به این باشیم که روح ما برای نخستین و آخرین بار در این جسم حلول کرده است.[5] تقریر دیگر از آنِ شهرستانی است. از آنجایی هر فعلی در نظر معتقدان به تناسخ جزایی دارد، باید دید آیا به نظر آنها این سلسله آغاز و انجامی دارد یا خیر. اگر سلسله بدون آغاز باشد دور پیش میآید که محال است، اما اگر آغازی داشته باشد، این آغاز باید فعل باشد نه جزا؛ زیرا جزا به فعل دیگری مرتبط میگردد و این بار منتهی به دور میشود.[6]
- تکلیف حیوانات
حیوانات در نظر برخی از اهل تناسخ، مکلّف بوده و مورد امر و نهیاند. به باور ایشان موجودات در جهانی غیر از جهان فعلی آفریده شدهاند و همه مکلّف بودهاند. در این جهان موجودات در اثر اطاعت یا عدم اطاعت به سه دسته تقسیم شدهاند: موجودات مطیع به دارالنعیم و موجودات عاصی به دوزخ رفتهاند؛ اما موجوداتی که نه عاصی تمامند و نه مطیع تمام، به دنیا منتقل شدهاند و برحسب افزونتر بودن گناهان یا طاعاتشان به بدنی متناسب حال خود تعلّق یافتهاند. حیوانات فعلی همه چنین وضعی دارند تا اینکه یا اعمالشان به طاعت محض برسد و به دارالنعیم بازگردند یا اعمالشان همه معصیت شود و به دوزخ بروند. این گروه در تأیید سخن خود به آیاتی چون آیه 38 سوره انعام متوسل شده و برای هر نوع موجودی معتقد به رسولی از آن نوع شدهاند. در این آیه آمده است که «و ما مِن دابَّةٍ فی الارض و لاطائرٍ یَطیرُ بِجناحَیه الّا اُممٌ امثالُکُم.[انعام/38] و هيچ جنبندهاى در زمين و نه پرندهاى كه با دو بال خود پرواز مىكند نيست مگر اينكه امتهايى همانند شمايند».[7]
ردّ این نظر با ردّ مقدمه آن، یعنی تکلیف حیوانات، ممکن است. چنان که ابنحزم در اینباره گفته است اشتراک انسان و حیوان فقط در حیات به معنای حس و حرکت است و انسان و حیوان در جنس (نه به معنای منطقی آن) اتحاد ندارند. خداوند هم فقط موجوداتِ صاحبِ قوه نطق را مخاطب قرار میدهد و تکلیف فقط برای موجود عاقل است که قادر به تصرف و شناخت اشیاست؛ مانند انسان، جن و فرشته.[8] البته برخی از علما نیز به نحو اجمال شعور و تکلیفی جزئی برای حیوانات قائل هستند که سخن ایشان تکلیف ابتدایی الهی است که بر آنها تعلق میگیرد و هیچ ارتباطی به تناسخ و تکلیف جسمهای پیشینی ندارد.
- تنگ چشمی
از آنجا که اهالی تناسخ، بدن مثالی را نادیده انگاشتند و تنها جسم مخلوق برگزیده خداوند را در جسم مادی پنداشتند، و نیز آنها با پندار اینکه نفوس قدیمند و تعدادشان متناهی، تجلیّات آنی و هرلحظهایِ حضرت حق را در شئون گوناگون نادیده انگاشتهاند و بر عموم فیض الهی چشم بستند به تناسخ قائل شدند. همچنین اگر آنان روح را وجود استقلالی میدادند هرگز تلاش نمیکردند تحت هر شرایطی او را به بند بدن درآورند.[9] در این بیان وجود بدن مثالی، حدوث نفس انسانی، فیض عام الهی و وجود استقلالیِ روح، دلیلی بر نفی تناسخ آمده است و از آنجا که اهل تناسخ اینها را (به ویژه فیض الهی) ندیدهاند به تنگچشمی متهم شدهاند.
- تلاقی شرور
ناصرخسرو بر این باور است که بازگشت به عالم برای جزای افعال، به آن صورتی که تناسخیان گفتهاند امکان تحقّق ندارد. سخن ایشان آن است که نیکوکار، توانگر و تندرست بازمیگردد و بدکار، فقیر و بیمار؛ حال آنکه در واقع احوال تندرستی و بیماری یا فقر و توانگری میان مردم متنوع است؛ بعضی توانگران، بیمارند و بعضی فقرا تندرست؛ یک فرد هم، گاه فقیر است و گاه غنی. در طول زندگی هرکس، این احوال تفاوت میکند؛ پس چگونه میتوان؛ اطمینان، شرور را به افعال پیشینی نسبت داد؟ وانگهی چگونه ممکن است شخصی که فقیر است اما سالم یا دیگری که ثروتمند است اما مریض و ناقص را نیکوکار یا بدکار نام نهاد؟[10] دلیل دیگر وی در مواجهه با بیدینانِ معتقد به تناسخ این است که برای اثبات آن، برهان عقلی لازم است، حال آنکه در کتب قدما چنین برهانی یافت نمیشود. اما در مورد دینداران، وعده قرآن به خلود ثواب و عقاب کفایت میکند؛ زیرا تناسخ مستلزم گذرا بودن عقاب است.[11]
پینوشت:
[1]. الفرق بین الفرق، بغدادی، عبدالقاهر بن طاهر، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، بیروت، دارالمعرفه، بیتا، ص 270، 354ـ356.
[2]. الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ابن حزم، بیروت، دارالجبل،1985، ج 1، ص 166.
[3]. شهرستانی، کتاب نهایة الاقدام فی علم الکلام، چاپ آلفرد گیوم، قاهره، [بی تا]، ص 395.
[4]. کتاب اصول الدین، بغدادی، استانبول، 1928، چاپ افست بیروت، 1401/1981، ص 59 ـ60.
[5]. المغنی فی ابواب التوحید و العدل، قاضی عبدالجبار بن احمد، چاپ ابوالعلاء مصنفی، قاهره، 1382/1962، ج 13، ص 419؛ الاقتصاد الهادی الی طریق الرشاد، طوسی، محمدبن حسن، تهران، 1400، ص 89؛ المسلک فی اصول الدین، محقق حلّی، جعفربن حسن ، چاپ رضا استادی، مشهد 1373، ص 109؛ شرح الارشاد، ابن میمون، ابوبکر، چاپ احمد حجازی احمد سقا، قاهره،1407/1987، ص 508.
[6]. شهرستانی، کتاب نهایة الاقدام فی علم الکلام، چاپ آلفرد گیوم ، قاهره، [بی تا]، ص 395.
[7]. المغنی فی ابواب التوحید و العدل، قاضی عبدالجبار بن احمد، چاپ ابوالعلاء مصنفی ، قاهره، 1382/1962، ج 13، ص 429؛ الفرق بین الفرق، بغدادی، عبدالقاهربن طاهر، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، بیروت، دارالمعرفه، بی تا، ص 274؛ التبیان فی تفسیرالقرآن، طوسی، محمدبن حسن، چاپ احمد حبیب قصیر عاملی ، بیروت [بی تا]، ج 4، ص 129.
[8]. الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ابن حزم، بیروت، دارالمعرفه، 1986، ج 1/ ص 149و167؛ رسائل الشریف المرتضی، علی بن حسین، علم الهدی ، چاپ مهدی رجائی، قم، 1405/1410، ج 1، ص 425؛ کتاب الارشاد، امام الحرمین، عبدالملک بن عبداللّه، چاپ محمدیوسف موسی و علی عبدالمنعم عبدالحمید، مصر، 1950، ص 281.
[9]. مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، لاهیجی، محمدبن یحیی، چاپ کیوان سمیعی، تهران، 1374 ش، ص 80ـ81.
[10]. زادالمسافرین، ناصرخسرو، تهران، علوی، 1341، ص 428-429.
[11]. همان، ص 429ـ430.
برای اطلاعات بیشتر مراجعه کنید به کتاب، فرجام من و تو، عبدالحسین مشکانی سبزواری، قم، نشر صهبای یقین، ص 149.
افزودن نظر جدید