اهانت به پیامبر اعظم

  • 1394/02/27 - 18:28
بزرگان صوفی مرام در گفتار خود کلماتی دارند که خواسته یا ناخواسته توهین‌هایی به پیامبر‌خاتم (صلی الله علیه و آله) روا داشته‌اند که در مرام و اندیشه یک مسلمان نمی‌گنجد؛ چه برسد به شیعیان جعفری که اول شخص عالم را در عقیده و گفتار و عمل حضرت ختمی‌ مرتبت محمد بن‌ عبدالله (صلی الله علیه و آله) می‌دانند؛ البته خود آن‌ها در توجیه این قبیل گفتارهای...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ بزرگان صوفی مرام در گفتار خود کلماتی دارند که خواسته یا ناخواسته توهین‌هایی به پیامبر‌خاتم (صلی الله علیه و آله) روا داشته‌اند که در مرام و اندیشه یک مسلمان نمی‌گنجد؛ چه برسد به شیعیان جعفری که اول شخص عالم را در عقیده و گفتار و عمل حضرت ختمی‌ مرتبت محمد بن‌ عبدالله (صلی الله علیه و آله) می‌دانند؛ البته خود آن‌ها در توجیه این قبیل گفتارهای خلاف عقل و دین نام آن را شطحیات گذاشته‌اند و خودشان معنای شطحیات را این‌گونه نوشته‌اند: «کلامی که ظاهر آن با شرع سازگار نیست، ولی باطن آن حقیقت است.»
ابوالمفاخر یحیی بن برهان‌الدین باخرزی در کتاب اوراد الاحباب و فصوص‌ الآداب داستانی نقل می‌کند که در آن شان و مقام عمر بن خطاب را بالاتر از پیامبر (صلی الله علیه و آله) به تصویر می‌کشد و -نعوذبالله- غیرت دینی عمر را در مقابل خداوند بالاتر از پیغمبر (صلی الله علیه و آله) می‌داند. او در فصل الشطحیات می‌نویسد: «همچنین عمر (رضی‌ الله‌ عنه) ردای رسول‌الله (صلی الله علیه و آله) را گرفته بود و می‌کشید و رسول‌الله را مانع می‌شد از نماز بر عبدالله ابیّ که از منافقان بود».[1]
البته خود نویسنده هم پی به اشتباه خود می‌برد و در ادامه می‌نگارد: «رسول‌الله این فعل عمر را هیچ انکار نکرد، جهت آنکه فعل عمر در مستی حمیت بود للواحد القهار».[2] فارغ از اینکه سبقت گرفتن از فرماندهی دین یعنی رسول‌الله (صلی الله علیه و آله) و تعصب نابجا چه در عقیده و چه در عمل، عقلا و نقلا مذمت شده است و نشان از جهل سبقت گیرنده است و به‌ هیچ‌ وجه موجب فضیلت نمی‌شود؛ در این متن پر واضح است که نگارنده می‌خواهد مقوله‌ی همسان بودن و یا برتر بودن عمر نسبت به رسول‌الله را توجیه کند که به مستی غیرت در مقابل خداوند تعبیر می‌آورد و هر خواننده‌ی عاقلی می‌فهمد که اگر مقام مستی حمیت فضیلت است پیامبر(صلی‌الله علیه و آله) سزاوارتر است به این فضیلت! و اگر رذیلت است باید مورد توبیخ و سرزنش قرار گیرد.
وی در ادامه مطلب خویش در پی توجیه رفع تکلیف از مستان می‌نویسد: «و حکم این که بر مست مواخذه نیست باید که بر هیچ‌کس مشکل نباشد جهت آنکه حکم خطاب به خواب ساقط می‌شود و خواب نیز به‌منزله مستی است.»[3] در جواب این قسمت از کلام باید گفت که اولاً چه کسی گفته است که خطاب به طور مطلق برداشته‌شده است؟ ما در خطابات احکام دو نوع حکم داریم: حکم تکلیفی که شامل وجوب و حرمت و استحباب و کراهت و اباحه است که به اصطلاح به آن احکام خمسه می‌گویند؛ و حکم وضعی که شامل صحت و بطلان و ضمان و غیره می‌شود. آنچه که از انسان خواب برداشته شده است، قلم تکلیف است نه قلم احکام؛ یعنی اگر کسی در خواب لیوان صاحب‌خانه را شکست، نسبت به مالش ضامن است و اگر غرامت آن را نپردازد، شارع او را مواخذه می‌کند. و ثانیاً قلم تکلیف از انسان خوابیده از باب غفلت برداشته‌شده است نه از باب محو در خدا بودن و همچنین است در مست، چرا که صوفی شهیر قرن هفتم یحیی بن احمد باخرزی مست را به انسان خواب قیاس کرد و ثالثاً قیاس مست بر انسان خوابیده در فقه ابوحنیفه ای و قیاسات او جاری است؛ درحالی‌که در روایات ما از امام صادق (علیه السلام) آمده است: «إِنَّ السُّنَّةَ إِذَا قِیسَتْ مُحِقَ الدِّينُ.[4] سنت زمانی که قیاس شد دین نابود می‌شود». البته مصنف درجایی که لقبِ (رضی الله عنه) را به عمر داد مذهب خود را افشا کرد.
حال سؤالی که از صوفیان باید پرسید این است که آیا این‌طور نوشته‌ها و اهانت‌ها به شخص اول اسلام حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) با روح مسلمانی سازگار است؟

پی‌نوشت:

[1]. باخرزی؛ ابوالمفاخر یحیی بن احمد، اوراد الاحباب و فصوص الآداب، جلد 2، به کوشش ایرج افشار، ناشر موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، تابستان 1383 چاپ دوم، صفحه 60
[2].همان؛ صفحه 60
[3]. همان؛ صفحه 60
[4]. برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، ج1، مصحح: محدث، جلال الدین، ناشر: دار الکتب الإسلامیة، 1371 قمری، ص 209

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.