عملکرد مردم نسبت به فضایل امیرالمؤمنین در زمان بنیامیه
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ سالیان طولانی نقل فضایل امیرالمؤمنین (علیه السلام) ممنوع بود، همچنین لعن ایشان بخشنامه رسمی شده بود و این سیاست چنان مسلمانان آن عصر را تربیت نمود، که خود آنان جلوی نقل فضائل امیرالمؤمنین را میگرفتند و برخورد شدیدی با راوی آن احادیث مینمودند. برای نمونه ذهبی درباره إبن سقا که وفات او در 371 هجری است، میگوید: «عبدالله بن محمد بن سقا الحافظ الامام [1] ابن سقا حافظ و امام است.» او کلمه امام را در حق هرکسی تعبیر نمیکند، میگوید: «ایشان بالای منبر حدیث طیر را مطرح کرد که این حدیث یکی از احادیثی است که دلالت قطعی بر فضیلت أمیرالمؤمنین (علیه السلام) بر همه صحابه دارد. «فوثبوا به وأقاموه وغسلوا موضعه [2] مردم برخاستند به این آقا حمله کردند و از منبر پایین کشیدند و منبر را آب کشیدند.» یعنی منبری که در آن فضائل علی گفته شود، نجس میشود.
سبکی هم در مورد نسائی که از علمای بزرگ اهل سنت است، و او را امام و حافظ و شیخ الاسلام میدانند و کتابش یکی از صحاح ستة اهل سنت است، نقل میکند: «أنه أخرج من دمشق لما ذکر فضائل علی، قیل ما زالوا یدافعون فی خصیتیه حتی أخرج من المسجد ثم حمل إلی الرملة فتوفی بها. [3] چون فضائل علی را میگفت از دمشق او را بیرون کردند؛ گفته شده تا مادامی که او را از مسجد خارج نکرده بودند، بر خصیتین او میزدند سپس او را بهطرف رمله بردند، که در بین را از دنیا رفت.»
لعن و سب حضرت علی (علیه السلام)، شصت سال تمام بر فراز منابر و در مجالس و وعظ و خطابه و درس و حدیث، درمیان خطبا و محدثان وابسته به دستگاه معاویه ادامه داشت و به حدی مؤثر افتاد که میگویند روزی حجاج به مردی تندی کرد و با او به خشونت سخن گفت و او که فردی از قبیله بنیأزد بود رو به حجاج کرد و گفت: «ای امیر! با ما این طور سخن مگو؛ ما دارای فضیلتهایی هستیم. حجاج از فضایل او پرسید و او در پاسخ گفت: یکی از فضایل ما این است، که اگر کسی بخواهد با ما وصلت کند، نخست از او میپرسیم که آیا ابوتراب را دوست دارد یا نه! اگر کوچکترین علاقهای به او داشته باشد، هرگز با او وصلت نمیکنیم. عداوت ما با خاندان علی به حدی است که در قبیله ما مردی پیدا نمیشود که نام او حسن یا حسین باشد، و دختری نیست که نام او فاطمه باشد. اگر به یکی از افراد قبیله ما گفته شود که از علی بیزاری بجوید، فوراً از فرزندان او نیز بیزاری میجوید.»[4] بر اثر پافشاری خاندان بنیامیه در اخفای فضایل حضرت علی (علیه السلام) و انکار مناقب او درست انگاشتن بدگویی درباره آن حضرت چنان در قلوب پیر و جوان رسوخ کرده بود، که آن را یک عمل مستحب و بعضاً فریضهای اخلاقی میشمردند. روزی که عمر بن عبدالعزیز بر آن شد، که این لکه ننگین را از دامن جامعه اسلامی پاک سازد، ناله گروهی از تربیت یافتگان مکتب اموی بلند شد که: خلیفه میخواهد سنت اسلامی را از بین ببرد!
با این همه، صفحات تاریخ اسلام گواهی میدهد که نقشههای ناجوانمردانه فرزندان امیه نقش بر آب شد و کوششهای مستمر آنان نتیجه معکوس داد و آفتاب وجود سراپا فضیلت امام علی (علیه السلام) از ورای اوهام و القائات خطیبان دستگاه اموی به روشنی درخشیدن گرفت. اصرار و انکار دشمن نه تنها از موقعیت و محبت حضرت علی (علیه السلام) دردلهای بیدار نکاست، بلکه سبب شد درباره آن حضرت بررسی بیشتری کنند، و شخصیت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را به دور از جنجالهای سیاسی مورد قضاوت قرار دهند.
پینوشت:
[1]. ذهبی، سیر أعلام النبلاء، بیروت: مؤسسه الرسالة، 1406 ق، ج 17، ص 305
[2]. ذهبی، تذکرة الحفاظ، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، ج 3، ص 965
[3]. جهت مطالعه بیشتر در مورد نسائی؛ مراجعه کنید به:
سبکی، طبقات الشافعیه الکبری، دار إحیاء الکتب العربیة، ج 3، ص 16
ابن جوزی، المنتظم، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1412 ق، ج 13، ص 156
مزی، تهذیب الکمال، بیروت: مؤسسه الرسالة، 1406 ق، ج 1، ص 339
ابن کثیر، البدایة والنهایة، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، 1408 ق، ج 11، ص 140
[4]. ابن طاوس، فرحة الغری، مرکز الغدیر للدراسات الإسلامیة، 1419 ق، ص 50.
افزودن نظر جدید