ناسازگاری سعادت دنیا با نکوهش دنیا در مکتب پیامبر اکرم
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ امیرالمؤمنین (علیه السّلام) در یکی از خطبهها در وصف پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرمایند: «قد حقّر الدّنیا و صغّرها و أهون بها و هوّنها و علم أنّ الله زواها عنه اختیارا و بسطها لغیره احتقارا فأعرض عن الدنیا بقلبه و أمات ذکرها عن نفسه و أحبّ أن تغیب زینتها عن عینه لکیلا یتّخذ منها ریاشا أو یرجو فیها مقاما[1] پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دنیا را بسیار تحقیر کرد و کوچک شمرد؛ هم دنیا را اهانت کرد و هم آن را خوار شمرد و دانست اینکه خدا دنیا را در اختیار او نگذاشته، حسن انتخابی از جانب خدا بوده است. (خدا به پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چندان مال دنیا نداد. ایشان زندگی حقیرانه و زیر متوسط داشت) و اینکه دنیا را برای دیگران گسترش داد و دشمنان پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بهرۀ فراوانی از دنیا یافتند، برای آن بود که خدا برای دنیا ارزشی قایل نبود.» روایتی داریم که اگر خدا کمترین ارزشی برای دنیا قائل بود، جرعۀ آبی به دشمنانش نمینوشانید.[2]
اینکه این همه نعمتهای دنیا در اختیار کفار قرار میگیرد، برای آن است که برای خدا اهمیتی ندارد. اگر دنیا ارزش واقعی و اصیل داشت، یک جرعۀ آب را هم به کفار نمیداد به هر حال، امیرالمؤمنین (علیه السّلام) دربارۀ پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید که پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دانست اینکه خدا دنیا را در اختیار او قرار نداده است، به این سبب بود که به نفع او بوده است؛ و دیگران که از دنیا بیشتر بهرهمند شدند، برای آن بود که خدا به دنیا اعتنایی نداشته و در اختیار آنها قرار داده است. چون پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این را دانست، «فأعرض عن الدّنیا بقلبه؛ اصلا دل را از دنیا برگرداند و توجهی به دنیا نداشت.» «و أمات ذکرها عن نفسه؛ یاد دنیا را از خاطر خود برد.» او آنقدر به دنیا بیتوجه بود که اصلا یادی از آن نمیکرد. «و أحبّ أن تغیب زینتها عن عینه؛ دوست داشت حتی زینتهای دنیا جلوی چشم او نباشد.» امثال این در احادیث، فراوان است. از این رو شبههافکنان مغالطه میکنند و میگویند چگونه کسی که اعتنایی به دنیا نداشت، برای دنیا قانون وضع میکند؟ آیا باید توقع داشت چنین کسی امور دنیای ما را اصلاح کند؟ اینها کار دین نیست؛ دین در پی آخرت است و کاری به دنیا ندارد. پس کار دنیا را به خود ما واگذار کردهاند. ما باید با عقل خود، قانون وضع کنیم و اجرا کنیم. احکام اقتصادی، سیاسی و چیزهای دیگر را باید خود درست کنیم؛ زیرا این امور به دین ربطی ندارد! این همان تفکر سکولاریسم است.
پاسخ شبهه:
وقتی دربارۀ دنیا حرف میزنیم و آن را مذمت و یا از آن تعریف میکنیم یا مقایسه و ارزشگذاری میکنیم، میتوانیم در چند مقام و موقعیت دربارۀ دنیا حرف بزنیم. اصولا ارزشگذاری، امری است که با فکر و بینش ارزشگذار رابطه دارد. وقتی بخواهیم بگوییم چیزی چقدر میارزد یا ارزشش از فلان چیز بیشتر یا کمتر است، باید بدان شناخت داشته باشیم. فرض کنید دانۀ جواهری در دست نادانی باشد، که هیچ ارزشی برای آن قائل نیست و حاضر است آن را با یک بستنی معاوضه کند؛ اما کسی که جواهرشناس است و میداند چقدر قیمت دارد، حاضر نمیشود آن را با صدها و هزارها دلار معامله کند؛ چون قیمت آن را میداند. گاهی میخواهیم بگوییم چیزی فیحدنفسه چه فایدهای دارد، صرفنظر از اینکه چه کسی میخواهد از آن استفاده کند. اما گاهی میگوییم این چیز با ارزش است برای کسی که از این زاویه به آن نگاه کند، و اگر کسی از زاویۀ دیگری به آن نگاه کند، ارزش دیگری مییابد. این مقدمه را به خاطر بسپارید که ارزشگذاریها از زوایا و دیدهای گوناگون، تفاوت دارد. نکتۀ دیگر آنکه ارزشگذاریهایی که برای اشیا میکنیم، معمولاً به سبب تأثیر و فایدهای است که برای رسیدن به چیز دیگری دارد. مثلا وقتی جنسی از بازار میخریم و برای آن ارزشی قائل هستیم، دربارۀ آن میاندیشیم که این جنس چه فایدهای برای ما دارد؛ یا چه فایدۀ معنوی از آن میبریم. جهتی را در نظر میگیریم و میگوییم در مقایسه با آن ارزش دارد. این ارزشها همه، ارزشهای ابزاری است؛ یعنی وسیلهای است برای رسیدن به چیز دیگر، تا جایی که خود آن شیء برای ما ارزش داشته باشد. مثلا ما کار میکنیم برای اینکه پول بگیریم؛ و پول میگیریم تا بتوانیم با آن جنس بخریم، غذا بخوریم، خانه بخریم. غذا خوردن برای چیست؟ برای اینکه لذت ببریم و سیر شویم، یا سلامت خود را حفظ کنیم. اینها دو گونه ارزش است. سلامت را برای چه میخواهیم؟ برای اینکه زندگی راحت و عمر طولانی داشته باشیم. زندگی و عمر طولانی برای چیست؟ معمولا به اینجا یا حتی مرحلۀ پیش از این که میرسیم، برای بسیاری از اشخاص سؤال قطع میشود، ولی اگر کسانی ژرفبینتر باشند و بیشتر فکر کنند، میگویند اگر گرسنه بمانیم مریض میشویم و اگر مریض شویم درد میکشیم و عمرمان کوتاه میشود؛ بنابراین خود زندگی، مقصدی اصیل برای ماست؛ البته زندگی توأم با لذت و خوشی، نه آن زندگی که همراه درد و رنج باشد.
اما کسانی هستند که از این هم بالاتر فکر میکند؛ میگویند ما اصلا عمر را برای چه میخواهیم؟ برای آنکه زنده باشیم تا کارهای خوب و عبادت انجام دهیم و به خلق خدا خدمت کنیم، تا در آخرت به ما ثواب دهند و حیات ابدی داشته باشیم. وقتی این سیر به زندگی و سعادت ابدی رسید، دیگر سؤالشان پایان مییابد، زیرا آن ابدی است و دیگر پس از آن چیزی نیست و همواره باقی است و غایت و هدفی ورای آن نمیخواهد. اما کسانی هستند که کلاسشان از این هم بالاتر است؛ میگویند من آنجا را میخواهم، چون جایی است که خدا میپسندد. اگر خدا میگفت دنیا بهتر است، من دنیا را میخواستم؛ حتی اگر او میگفت جهنم را دوست بدارم من جهنم را ترجیح میدادم. البته اینگونه سخن گفتن کار من و امثال بنده نیست. امام زینالعابدین میفرماید: «خدایا اگر هفتاد بار کشته شوم، بدنم تکهتکه شود و دوباره من را زنده کنی، اگر رضای تو در این است که من هفتاد بار کشته شوم، من رضای تو را ترجیح میدهم. این بسیار کلاس بالایی است. ولی صرفنظر از اینگونه اشخاص، امثال ما اگر خیلی کشش داشته باشیم، به دنبال بهشت و سعادت ابدی و حور و قصور هستیم: «فواکه ممّا یشتهون [مرسلات/42] میوههایی از آنچه دلخواهشان است.» «و لحم طیر ممّا یشتهون [واقعه/21] و گوشت پرندگانی از آنچه دلخواهشان است.» پس ما چیزی را هدف اصلی قرار میدهیم و دیگر امور را مقدمه برای رسیدن به آن میشماریم، کار میکنیم تا پول بگیریم، یا درس میخوانیم تا مدرک بگیریم، مدرک میگیریم تا کار پیدا کنیم، کار پیدا کنیم تا پول بگیریم. هر کدام برای دیگری مقدمه است و در نهایت، باید به یک ارزش ذاتی برسیم.
پس دنیا فی حد نفسه، صرفنظر از رفتار ما و ارتباطی که ما با آن داریم، ارزشمند است؛ نعمتهای عظیم و سرمایۀ گرانبهایی است که میشود با آن، سعادت ابدی را کسب کرد. اولیای خدا هر نگاهی به آسمان، زمین، گیاه، دریا، جویبار و نعمتهای دیگر میکنند، دلشان پر از شور و هیجان میشود و در برابر عظمت و قدرت و جلال و جمال الهی که در این عالم تجلی میکند به کرنش میافتند. اکنون سؤال این است که آیا ارتباط ما با دنیا، برای ما خوب است یا بد؟ پاسخ این سؤال به این امر بستگی دارد که ما با چه دیدی به دنیا نگاه کنیم. امیرالمؤمنین (علیه السّلام) چه تعبیر زیبایی در نهجالبلاغه دارد؛ میفرماید: «بعضیها هستند که دنیا را ابزار بینش قرار میدهند؛ ولی بعضیها هستند که نگاه خود را بر دنیا متمرکز میکنند. به عنوان مثال، اگر عینک به چشم من نباشد، درست نمیبینم؛ بنابراین این عینک را وسیلۀ بهتر دیدن قرار میدهم. اما گاهی به خود عینک نگاه میکنم. وقتی به عینک نگاه میکنم چیز دیگری نمیبینم. «من أبصر إلیها أعمته[3] کسی که به دنیا چشم بدوزد، دنیا او را نابینا میکند.» اگر نظرتان را بر دنیا متمرکز کنید، دنیا شما را کور میکند؛ چیز دیگری نمیبینید؛ آنچه باید از حقیقت دنیا و عاقبت آن و زیباییهای الهی ببینید، نخواهید دید. اما اگر کسی نگاهش به دنیا را نگاه ابزاری کند و دنیا را وسیلۀ دیدن حقایق قرار دهد؛ از دنیا عبرت بگیرد؛ اگر زیباییها را میبیند، زیبایی آفرینندهاش را ببیند و سر در برابر عظمت او به خاک بساید ارزشمند است.
وقتی امام خمینی به هنگام سخر بلند میشد، به آسمان نگاه میکرد و ستارگان را میدید، این آیه را میخواند: «إنّ فی خلق السّماوات و الارض و اختلاف اللّیل لآیات لّأولی الالباب [آل عمران/190] راستی که در آفرینش آسمانها و زمین، آمد و شد شب و روز، نشانههایی برای خردمندان است.» نقل شده است که ایشان برای وضو گرفتن، دست خود را در ظرف آب گذاشته بود. وقتی این آیه را خواند، آنچنان اشک از چشمانش جاری شد و به فکر فرو رفت، که مدتها دستش در آب مانده بود و بیرون نمیآورد تا وضو بگیرد؛ آنچنان از تماشای این عالم، عظمت خدا برایش مجسم میشد که دیگر توجهی نمیکرد که کجا هست و چه کار میکند. اگر انسان اینگونه یه دنیا نگاه کند، دنیا بسیار خوب است؛ اما اگر به محض اینکه چیزی برای انسان جاذبه داشته باشد، چشم او را بگیرد و دیگر همه چیز را فراموش کند، دنیا انسان را کور میکند و «متاع الغرور» خواهد بود. این، دنیای مذموم است و برای اینکه انسان آنچنان شیفتۀ دنیا نباشد، باید حتیالمقدور کمتر به لذتهای دنیا و چیزهایی که موجب لذت میشود توجه کند، تا فریفتۀ آنها نشود.
پینوشت:
[1]. نهجالبلاغه، محمد دشتی، مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنین (علیه السّلام)، قم، خطبۀ 109، ص 142.
[2]. بحاالانوار، مجلسی، مؤسسه الوفاء، بیروت، ج 74، ص 82.
[3]. نهجالبلاغه، محمد دشتی، مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنین (علیه السّلام)، قم، خطبۀ 82، ص 92.
افزودن نظر جدید