چگونه راستگويی پيامبری که نديديد را اثبات میکنيد؟
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ چگونه راستگویی و صداقت پیامبری را که ندیدید اثبات میکنید؟ آیا ممکن نیست که رفتار خوب او نوعی ریاکاری برای فریفتن جامعه باشد؟
پاسخ:
در رابطه با این سؤال چند نکته قابل توجه است:
1. در خود سؤال نوعی تهافت وجود دارد. در سؤال آمده است که چطور صداقت پیامبری را که ندیدهاید اثبات میکنید. آیا ممکن نیست رفتار او نوعی ریاکاری باشد... در اینجا باید پرسید احتمال ریاکاری چه ربطی به این دارد که ما او را دیده باشیم یا نباشیم؟ به عبارت دیگر اگر رفتار خارجی و مشهود کسی اثباتگر صدق او باشد فرقی در این نیست که بالعیان مشاهده شود و یا با نقل قطعی و معتبر تاریخی بیان شود، و اگر اساساً رفتار خارجی بیانگر نیات درونی نیست باز مسأله به همین شکل است.
2. واکاوی شخصیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) برای اثبات نبوت آن حضرت لازم است و نمیتوان آن را نادیده گرفت و قطعاً بخشی از این مسأله از راه رفتارهای خارجی فرد تأمین میشود و راه گریزی از آن نیست. اما باید توجه داشت که دین باوران در عین واکاوی رفتاری پیامبر از طریق براهین دیگر نیز در جستجوی کشف حقانیت او بر میآیند.
3. احتمال ریاکاری چیزی نیست که برای مدتهایی طولانی و در طی دههها بر ملا نشود. اساساً دنیا پرستان و ریا کاران در تند باد حوادث به زودی خود را میبازند و هر قدر هم مخفی کار باشند در شرایط متحول یا در دشواریها و یا در زمان به قدرت رسیدن مشتشان باز میشود.
4. تیپولژی شخصیت به خوبی میتواند در شرایط خاصی نشان دهد و به تعبیر فوکو در اوضاع حدی به بازشناسی افراد صادق و دغلکار کمک کند. تیپ شناسی شخصیت پیامبر چنان از صدق و راستگویی پیامبر حکایت دارد که راه هر تردیدی را میبندد و حتی دشمنان و مخالفان آن حضرت را نیز به اعتراف وامی دارد. کما اینکه بسیاری از مستشرقان غربی نیز این مسأله را پذیرفته و حتی در باب اخلاص پیامبر کتابها نوشتهاند.
5. ما در اینجا به اختصار چند طریق را از کتاب راه سعادت علامه شعرانی باز می گوییم:
براهین نبوّت خاصّه
علامه شعرانی بر اثبات نبوّت پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) از راهها و شیوههای گوناگونی بهره جستهاند. اگرچه برخی از راهها به صورت برهانی مستقل نیامده، اما نقش مهمی در تصدیق و باورداشت دعوی نبوت خاتمالانبیاءالانبياء (صلی الله علیه و آله) دارند. این راهها عبارتند از 1. واکاوی شخصیت پيامبر (صلی الله علیه و آله) 2. اعجاز 3. بشارت انبیای پیشین 4. شخصیت برخی از گروندگان. یک. واکاوی شخصیت پیامبر بازشناسی شخصیت پیامبر نقش مهمی در تصدیق و اذعان به نبوت آن حضرت دارد. بررسیهای تاریخی نشانگر ظهور و بروز چند امتیاز اساسی در شخصیت پيامبر (صلی الله علیه و آله) است از جمله: صدق و راستی، امانتداری، پاکی و طهارت روح، دوری از دنیاطلبی و فریبکاری، اعتقاد و ایمان راسخ به نبوت خویش، پایداری و از خودگذشتگی در راه رسالت الهی و.. این امور نه تنها مورد اعتقاد مسلمانان و تصدیق کتاب آسمانی است، بلکه شدت ظهور و بروز آن بسیاری از نویسندگان و اندیشمندان غیرمسلمان و مستشرقان غربی را نیز تحت تأثیر قرار داده است. در کتاب فرانسوی اخلاص محمّد» (incerite de mahome s) پس از بیان ایمان استوار حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) به نبوت و رسالت خویش آورده است: «مانند همان حالات که بر انبیای بنیاسرائیل دست میداد، یعنی محو و فنا و انصراف از عالم طبیعت به عالم باطن برای او نیز دست میداد، و همان فرشتگان که برای انبیای بنیاسرائیل مجسم میشدند برای او نیز متمثل میگشتند؛ همان صداها که آنها میشنیدند او نیز میشنید». بنابراین، نگرش منصفانه به صدق و ایمان و اخلاص پيامبر (صلی الله علیه و آله) هرگونه تردید پیرامون صدق پیامبر در دعوی خویش را میزداید.
دو. برهان اعجاز: از استوارترین براهین عقلی در اثبات نبوت هر پیامبری صدور معجزه از ناحیه اوست. در این باره نکات چندی است که به اختصار مرور میشود:
چیستی معجزه: معجزه امری را گویند که خارق عادت است؛ یعنی نه مطابق روال عادی طبیعت است و نه دیگران بر انجام آن توانایند. در اصطلاح کلامی هر امر نادر یا خارق عادتی را معجزه نگویند، بلکه معجزه آن است که مربوط به دعوی پیامبر باشد و خداوند برای تصدیق او آن را ظاهر سازد. بنابراین معجزه مقارن با دعوی است آن هم نه به طور اتفاقی، بل به گونهای که دیگران دلالت آن بر تصدیق نبی را در یابند.
امکان معجزه: وقوع معجزه امری ممکن و جاری در سنت الهی است، هرچند وقوع آن نادر و در شرایط خاصی است. هیچ یک از معجزات انبیاء از امور محال و برخلاف سنت الهی نیست. بنابراین، اگر کسی امر محالی را ادعا کند از او پذیرفته نیست. از دیگر سو تاریخ وقوع خوارق عاداتی انکارناپذیر چون هلاکت سپاهیان ابرهه توسط مرغان سنگ در چنگ را بهگونهای تردیدناپذیر روایت کرده است و بهترین دلیل بر امکان چیزی وقوع آن است.
دلالت معجزه: معجزه به معنای تصدیق خداوند نسبت به دعوی نبوت و رسالت است و از همینرو انجام آن از مدعیان دروغین نبوت برنمیآید. برهان عقلی بر این مطلب به شکل زیر میباشد:
1. معجزه تصدیق خدا بر دعوی نبوت است. 2. تصدیق دروغگو بر دعوی دروغ قبیح است. 3. صدور قبیح از خدا محال است. پس: 4. صدور معجزه از مدعی دروغین نبوت محال است. پس:
5. معجزه دلیل بر صدق دعوی نبوت است.
به بیان دیگر:
1. به مقتضای قاعده لطف بر خداوند است که مدعی دروغین نبوت را رسوا کند.
2. منع از ایجاد خرق عادت موجب رسوا شدن کاذب است.
3. خدا بر منع دروغگو از خرق عادت تواناست. پس:
4. خدا مانع خرق عادت دروغگویان است. پس:
5. وقوع معجزه مساوی با تصدیق نبوت از سوی خداست.
معجزات پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله): پيامبر بزرگوار اسلام معجزات گوناگون و متعددی داشتهاند، بهگونهای که از هیچ پیامبری این همه خارق عادت نقل نشده است. معجزات مسندی که کتب معتبر از پيامبر (صلی الله علیه و آله) نقل کردهاند بیش از هزار است، در حالی که مجموع معجزات نقل شده در اناجیل از حضرت مسيح (علیه السلام) بیست و هفت معجزه است و در نهایت از سی متجاوز نیست. افزون بر آن معجزات پیامبر غالباً در حضور جمع رخ داده و مستند نقل گردیده به گونهای که احتمال جعل و کذب در آنها راه ندارد، در حالی که ناقلان معجزات حضرت عيسي (علیه السلام) چهار تن هستند مجهول که تاریخ زندگی آنها روشن نیست. علامه شعرانی در میان صدها روایت کننده معجزات پیامبر شصت نفر را نام برده و مینویسد: «معجزاتی که جابر بن عبدالله انصاری روایت کرده است به تنهایی چندین برابر معجزات حضرت عيسي (علیه السلام) است و از اینها معلوم میشود همه مردم معتقد به صدور معجزه از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بودند و تبانی این همه مردم بر امر باطل و دروغ، عادتاً محال است.»
معجزات پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) در چهارگونه تقسیمپذیر و قابل طبقهبندی است: 1. اخبارهای غیبی؛ 2. اعجازهای عملی صادره از آن حضرت؛ 3. رخدادهای خارجی اعجازین؛ 4. کتاب آسمانی.
اخبارهای غیبی: از زبان مبارک رسول خدا (صلی الله علیه و آله) خبرهای غیبی بسیاری صادر شده و در منابع حدیثی از آنها سخن رفته است. شیوع این مسأله چنان بود که مسلمانان صدر اول در هر امر تازهای که رخ میداد میپرسیدند پيامبر (صلی الله علیه و آله) در این باره چه فرموده است.
علامه شعرانی بیست و هفت مورد از مواردی که قرائن بر صحت آنها بسیار است را نقل و از آنها دفع شبهه نمودهاند. برخی از این موارد عبارتند از:
1. خبردادن از مرگ نجاشی پادشاه حبشه و نماز خواندن بر او با جماعت بسیاری از صحابه؛
2. خبر فتح عراق، شام، بیتالمقدس، مصر، ایران و ... و سفارشاتی در چگونگی برخورد با ساکنان آن دیارها در زمانی که هرگز تصور چنین فتح گستردهای نمیرفت؛
3. خبر از شکست دولت عرب در برابر هلاکو که در قرن سوم هجری رخ داد؛
4. خبر برآمدن آتش از زمین حجاز که در سال 654 تحقق یافت؛
5. خبر از خروج عایشه در برابر امام علي (صلی الله علیه و آله) و سفارش به امام علي (صلی الله علیه و آله) نسبت به مدارا با او؛
6. خبر از جنگ اميرمؤمنان (علیه السلام) با مارقان، ناکثان و قاسطان؛
7. خبر از انحراف ذوالخویصره و جنگ او با اميرمؤمنان (علیه السلام)؛
8. خبر از کشته شدن کسرا توسط پسرش شیرویه که موجب اسلام آوردن بازان پادشاه یمن پس از اثبات صدق آن شد؛
9. خبر از خورده شدن عهدنامه قریش توسط موریانه و باقی ماندن نام خدا در آن که سبب رفع محاصره در شعب ابیطالب شد.
اعجاز عملی: معجزات عملی صادر شده از پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) بسیار است. علامه شعرانی نزدیک به بیست مورد از این معجزات را در کتاب راه سعادت آورده و از آنها شبههزدایی نموده است.
برخی از این معجزات عبارتند از: 1. شقالقمر؛
2. نورافکن شدن تازیانه طفیل بن عمرودوسی به دعای پیامبر جهت دعوت قومش به اسلام و ملقب شدن او به ذوالنور؛
3. قرار دادن چشمان بیرون افتاده قتادة بن نعمان در جنگ اُحد و شفا دادن او؛
4. شفا دادن افراد زیادی با آب دهان خود، از جمله شفا دادن چشمان اميرمؤمنان (علیه السلام) در غزوه خیبر؛
5. حرکت کردن درخت به امر آن حضرت، دو نیم شدن آن و حرکت هر جزء در جهت مخالف با دیگری و باز یکی شدن و استقرار در جایگاه خود؛
6. جوشیدن آب از میان انگشتان آن حضرت و ... .
رخدادهای اعجازین خارجی
پارهای از خوارق عادات رخدادهایی است که اگر مستقیماً هم از پيامبر (صلی الله علیه و آله) صادر نشده باشد، اما به حتم معجزهای در تصدیق آن حضرت است. این دسته از معجزات بر دو گونهاند: الف. آنچه پیش از رسالت رخ داده است؛ ب. آنچه در زمان نبوت پيامبر (صلی الله علیه و آله) رخ نموده.
الف. وقایع پیش از رسالت: اینگونه از معجزات را در اصطلاح کلام «ارهاص» گویند. ارهاص توجه و تَنّبُّه دادن به اذهان و نوعی آمادهسازی مردم پیش از بعثت پیغمبران است تا مردم با دیدن آنها، آماده شنیدن دعوت شوند. معجزات فراوانی از این دست پیش از بعثت حضرت خاتمالانبیاءالانبياء (صلی الله علیه و آله) نقل شده است. از جمله:
1. نابود شدن سپاه بزرگ پیلسوار ابرهه با سنگریزهباران پرندگان؛ این جریان در سال ولادت پیامبر اتفاق افتاد و قرآن زمانی آن را بیان داشت که بسیاری از شاهدان آن حادثه زنده بوده و آن را به خاطر داشتند. وقوع این حادثه، نشانگر قدرت پروردگار و عنایت او به تعظیم کعبه و زمینهساز پذیرش دعوت توحیدی آیین اسلام است.
2. قرار گرفتن ابری بالای سر حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) به طوری که مشهود حاضران بود و هرجا آن حضرت میرفت با ایشان بود.
3. شکافتن ایوان کسری که آن را به زوال دولت ایران فال زدند و تحقق پیاپی این حادثه و حوادثی مشابه، زمینه آمادگی برای پذیرش آیین اسلام بود.
ب. وقایع دوران رسالت
نمونههایی از این دست عبارتند از:
1. ستون حنانه، تنه درخت خرمایی بود در مسجد پيامبر (صلی الله علیه و آله) که هرگاه موعظه میفرمود به آن تکیه میداد. آنگاه که منبری ساختند و رسول خدا بر آن نشست از درخت نالهای برآمد که همگان گفتند این ناله وحنین از هجر پيغمبر (صلی الله علیه و آله) است. ناگاه حضرتش نزدیک آمد و دست مبارک بر آن درخت سودند، آنگاه نالهاش فرو نشست.
2. یکی از صحابی پيامبر (صلی الله علیه و آله) «وهب بن اوس» بود که مردم او را به «مکلِّم الذئب» (گفتگو کننده با گرگ) میشناختند؛ زیرا روزی در بیابان گوسفند میچرانید، گرگی آمد و گوسفندی از او برگرفت. مرد گفت: عجب گرگ بیشرمی هستی! گرگ به او روی نمود و گفت: زین عجب مدار؛ عجب آن است که محمد (صلی الله علیه و آله) در میان شما برخاسته و به حق دعوتتان میکند، ولی شما او را اجابت نمیکنید! از آن پس او خدمت پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله) آمده و اسلام آورد.
کتاب آسمانی: قرآن، مهمترین معجزه پیامبر گرامی اسلام است. این کتاب بر دیگر کتابهای آسمانی امتیازاتی دارد. از جمله:
1. وحی لفظی و معنایی: قرآن سراسر وحی است و لفظ و معنای آن هر دو نازل شده از سوی خداوند است؛ برخلاف دیگر کتابهای آسمانی که تنها معانی آنها بر پیامبران نازل شده ولی بیان و تعبیر لفظی آن از سوی خود پیامبران انجام و به تعبیری ترجمه به زبان مخاطبان شده است. اما قرآن مجید در این جهت که حتی الفاظ آن هم تماماً از سوی خدا نازل شده و پیامبر ناقل دقیق و دستکاری نشده کلمات خداست منحصر به فرد میباشد. البته احتمال دارد ده فرمانی که بر موسي (علیه السلام) فرود و آمد و بر الواح نوشته شده بود نیز عین الفاظ وحی بوده باشد.
2. غنای محتوایی: آنچه از تورات و انجیل در دست ماست چیزی جز شرح حال حضرت موسي (علیه السلام) و عيسي (علیه السلام) نیست؛ در حالی که قرآن حاوی معارف و آموزههای بسیار ژرف، جامع و وسیعی است که در کتابهای پیشینیان از آنها خبری نمیبینیم.
3. عصمت و وثاقت: آنچه از کتابهای ادیان پیشین در دست است نگاشتههای مردم است که تحریفات بسیاری در آنها رخ داده و تناقضات بسیاری در آنها به چشم میخورد. اعتبار و وثاقت این متون از روایات ما نیز کمتر است؛ زیرا در احادیث ما متواتر بسیار است و آنها که متواتر نیست غالباً اسناد متصل دارد و راویان آن معلوم و شرح حال هر یک مضبوط است، ولی تورات و انجیل نه متواتر است و نه اسناد دارد. در مقابل، قرآن کتابی است که نه تحریف شده و نه تحریفپذیر است.
4. معجزه و سند زنده رسالت: قرآن برخلاف دیگر کتابهای آسمانی خود معجزه و سندی بر اثبات حقانیت خویش و صدق دعوی نبوت است. بالاتر از این قرآن برترین معجزهای است که از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و بلکه هر پیامبری صادر شده است. یکی از وجوه این برتری آن است که قرآن معجزه زنده و حاضر تا پایان تاریخ بشریت است. به عبارت دیگر، معجزات انبیاء نزد حاضران و مخاطبان آنها بوده و برای پسینیان فقط شنیدن است، اما قرآن معجزهای است برای همگان دیدنی، و شنیدن کی بُوَد مانند دیدن. قرآن امروز نیز اعجاز خود را حفظ نموده و به بشریت اعلام میکند که حتی یک سوره مانند من نمیتوانید بیاورید حتی اگر همه متفکران و اندیشمندان و ادیبان و برجستگان شما دست در دست هم دهند و همه ابزارها و تلاش و توان خود را به کار گیرند. این ویژگی قرآن دو کارکرد اساسی دارد:
1. راه انکار اعجاز را بر ملحدان میبندد؛ زیرا اگر آنان بتوانند معجزات گوناگون انبیاء را منکر شوند، هرگز نمیتوانند وجود قرآن و اعجاز بودن آن را نفی و انکار کنند.
2. حجتی دائمی حاضر و قاطع بر الهی بودن خود و حقانیت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) است و چنین حجتی را هیچ پیامبری به یادگار ننهاده است..
وجوه اعجاز قرآن
قرآن از جهات متعددی اعجازآمیز است. پارهای از این وجوه عبارتند از:
1. اعجاز بلاغی؛ یعنی اینکه از نظر بلاغت و کمال لفظی و معنوی در جایگاهی فراتر از توان انسان قرار دارد.
2. اعجاز علمی؛ مانند تأثیر بادها در گَشَنگیری و لقاح گیاهان، زوجیت نباتات و دیگر موجودات و ... .
3. اعجاز از جهت آورنده؛ روشن است که پیامبر درس نخوانده و نزد استاد نرفته و کتابهای انبیای پیشین را از کسی نیاموخته بود؛ کتابی با این عظمت و معارف ژرف و گسترده آن هم از کسی که چیزی نیاموخته و خود نوشتن نمیدانست، یکی از وجوه اعجاز و حجت بر فرابشری بودن آن است.
4. اعجاز از جهت اخبار غیبی؛ قرآن دربردارنده بسیاری از خبرهای غیبی است که جز خدا کسی از آنها آگاه نبوده است. از جمله این امور است:
4/1. خبر ذلت و اسارت مشرکان قریش و پیروزی مسلمانان بر آنان در زمانی که مسلمانان تحت محاصره آنان در شعب ابیطالب بودند و کوچکترین علامت و نشانهای بر پیروزی مسلمین وجود نداشت.
4/2. خبر داغ نهادن بر پیشانی ولید بن مغیره که در جنگ بدر تحقق یافت.
4/3. خبر تأسیس دولت مقتدر اسلامی.
4/4. خبر بازگشت پیروزمندانه پیامبر به مکه پس از هجرت و فتح مکه.
5/4. خبر از هماوردناپذیری خود.
6/4. خبر از غلبه روم بر فارس.
راه تشخیص اعجاز قرآن
اعجاز قرآن به دو صورت قابل تشخیص است:
1. تشخیص مستقیم
این شیوه برای یک عربزبان یا فرد آشنا و متخصص در متون و سبکها و ساختارهای ادبی و بلاغی آثار عربی به سهولت قابل تشخیص است.
2. تشخیص غیرمستقیم: کسانی که خود زبان عربی نمیدانند نیز به یقین درمییابند که ادیبان و عالمان برجسته عربزبان هرگز نتوانستهاند مانند قرآن بیاورند، در حالی که:
اولاً. انگیزه مقابله با قرآن توسط مشرکان و یهود از روز نخست بسیار زیاد بوده و امروز نیز مراکز بزرگ استعماری و صهیونیستی با تمام وجود و امکانات در جهت مبارزه با اسلام از هیچ تلاش ممکن فروگذار نمیکنند. ثانیاً. خداوند نه لزوماً تمام قرآن که حتی آوردن سورهای مانند قرآن را برای معارضه کافی دانسته است. ثالثاً. خداوند نفرمود یک نفر از شما نمیتوانید مانند قرآن بیاورید؛ زیرا یک نفر ممکن است عالم باشد اما فصیح نباشد و یا یکی فصیح باشد و عالم نباشد. عالمی تاریخ داند و از علوم اجتماعی بیخبر باشد و آن دیگری ریاضیات بداند و از پزشکی نداند و ... . خداوند در قرآن فرمود: اگر همه جهانیان یاری یکدیگر کنند باز مانند قرآن نتوانند آورد. قرنهاست این ادعا حقیقت خود را آفتابی کرده است. رابعاً. کتابی به این عظمت توسط فردی درس نخوانده و آموزش ندیده عرضه شده است. نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسألهآموز صد مدرس شد
آری! هر انسانی میتواند در این همه شگفتی، بیندیشد و به روشنی اعجاز قرآن را دریابد. بنابراین تشخیص این مسأله بر همگان میسور است و عرب نبودن مانعی برای درک این واقعیت روشن و آفتابی نیست.
نظریه صرفه: سید مرتضی، اعجاز قرآن را براساس نظریه «صرفه» تبیین نموده است. در نگاه او اعجاز قرآن اینگونه است که هرگاه کسی خواسته باشد با قرآن معارضه کند خداوند زبانش را میبندد و از گفتن سخنی نظیر قرآن ناتوان میسازد. براساس این گمانه، اعجاز قرآن به معنای آن نیست که بلاغت قرآن فراتر از قدرت آفرینش بلاغی انسان باشد؛ لیکن انسان در گستره مقدور و توانمندی خود نمیتواند با قرآن تحدی کند؛ چرا که خداوند او را از انجام آن باز میدارد.
علامه شعرانی بر آن است که اعجاز قرآن را چه به معنای فراتر بودن از توان بشری تفسیر نماییم و چه آن را ناکامی در آوردن امر مقدور بیانگاریم، در هر صورت اصل معجز بودنش ثابت است و حجت بر الهی بودن این کتاب و صدق دعوی نبوت خاتمالانبیاالانبيا (صلی الله علیه و آله) است. سه. بشارت پیامبران پیشین: یکی از راههای اثبات نبوت خاصه بشارت پیامبران پیشین است. در رابطه با رسالت حضرت ختمی مرتبت بشارتهای متعددی در کتب پیشینیان وجود دارد. قرآن مجید نیز در موارد متعددی خبر از این مسأله داده و اعلام میدارد بشارتهای پیامبران پیشین از آمدن پیامبر اسلام چنان بوده است که عالمان یهود و نصاری پیامبر را به خوبی چون خود میشناختند و وعده آمدنش را در تورات و انجیل یافتهاند. علامه شعرانی در کتاب راه سعادت مواردی چند از بشارتهای حضرت موسي (علیه السلام)، اِشَعیای پیامبر، حبقوق نبی، قضیه بحیرای راهب، دانیال نبی و حضرت مسیح را به تفصیل بیان کرده و پرسشها و شبهات پیرامون آن را بازکاویده است. در این بیان دو مورد را برگزیده و به طور خلاصه تقدیم گرامیان میداریم:
بشارت اشعیای پيامبر (علیه السلام): خداوند در کتاب اشعيا (علیه السلام) در باب چهل و دوم میفرماید: «اینک بنده من که او را تکیه میدهیم و برگزیده من (مصطفی) که جانم از او راضی است روح خود را بر او میافکنم تا از برای طوائف، حکم را صادر سازد؛ (2) فریاد نکرده و آواز خود را بلند ننموده آن را در کوچهها مسموع نخواهد کرد؛ (3) نی شکاف شده را نخواهد شکست و فتیله بینور را منطقی نخواهد ساخت تا حکم به راستی صادر گرداند. (4) غفلت نکرده تعجیل نخواهد نمود تا آنکه حکم را بر زمین قرار دهد و جزائر، منتظر شریعتش باشند. (5) خداوند خدا خالق آسمانها و گسترنده آنها آنکه زمین و آنچه که از آن میروید پهن میسازد و نفس به قومی که در آنند و روح بر کسانی که در آن ساکنند میدهد چنین میفرماید: (6) من که خداوندم تو را به صدق خواندم دست تو را گرفته تو را نگاه خواهم داشت و تو را به جای عهد قوم و نور طوائف خواهم داد (7) تا آنکه چشمان کوران گشوده اسیران را از زندان و نشینندگان تاریکی را از حبس خانه بیرون آوری. (8) خداوند منم اسم من همان است جلال خود را به غیر و ستایش خود را به بتان تراشیده شده نمیدهم. (9) اینک واقعات نخستین به وجود آمدند و من حوادث جدیدی که هنوز به عرصه ظهور نیامدهاند بیان کرده مسموع شما میگردانم. (10) ای هبوطکنندگان به دریا و ای جزائر و ساکنان آنها به خداوند سرود جدید و ستایش وی را از اقصای زمین بسرائید. (11) بیابان و شهرهایش و قریههای مسکون قیدار. آواز خود را بلند سازند و نشینندگان در سالع. ترنّم نموده از سر کوهها گلبانگ زنند. (12) وصف عظمت به خداوند نموده حمد او را در جزائر آشکار نمایند. (13) خداوند مثل دلیران بیرون میآید و مانند مرد جنگی غیرت خود را به حرکت آورده خروش نموده، نعره خواهد زد و بر دشمنان خود غالب خواهد شد. (14) مدتی ساکت و خاموش بوده خود را ضبط کردم اکنون مثل زن زاینده فریاد میکنم و یک باره دم زده نفس میکشم. (15) کوهها و گریوهها را خراب کرده همه گیاههایش را خشک میسازم و نهرها را به جزائر مبدّل کرده، برکهها را خشک میگردانم. (16) کوران را به راهی که عارف نیستند رهبری نموده ایشان را به طریقی که بیخبرند هدایت خواهم کرد در حضور ایشان ظلمت را به نور و کجیها را به راستی مبدّل خواهم ساخت، از برای ایشان این چیزها را عمل نموده ایشان را ترک نخواهم نمود. (17) کسانی که به اصنام تراشیده شده اعتماد نموده و به ریخته شدهها میگویند که: خدایان ما شمائید به عقب برگشته بسیار شرمسار خواهند شد. (18) ای کَران بشنوید و ای کوران به قصد دیدن بنگرید. (19) به غیر از بندة من کور کیست و مثل رسول من که ارسال نمودم کر کیست و مثل کامل شده نابینا و مانند بنده خداوند کور کیست. (20) چیزهایی بسیار میبینی اما توجّه نمینمایی، و آنکه گوشهای خود را باز مینماید لکن نمیشنود (21) خداوند از صداقت او مُلتَذّ است که شریعت را عظیم و عزیز گردانیده است. (22) اما این قوم یغما شده تمامی ایشان در مغازهها در دامند و در حبس خانها مخفیاند، یغما شدند و رهاننده نیست، غارت شدند و گوینده نیست که ردّ نما (23) در میان شما کیست که به این گوش بدهد و توجّه نموده از برای حوادث آینده بشنود. (24) کیست که یعقوب را به تاراج و اسرائیل را به یغما تفویض نموده است، آیا خداوند نبود که به او گناهکار شدیم چون که به راههایش نخواستند که رفتار نمایند و شریعتش را اطاعت ننمودند بنابراین شدّت قهر خود و حدّ جنگ را بر او ریخته است بلکه او را از گرد شعله میگرداند اما نمیداند و او را میسوزاند اما قلب خود را مشغول نمیسازد.»
این فصل از کتاب اشعیا را مردمی که در زمان پيغمبر (صلی الله علیه و آله) بودند، با آن حضرت منطبق میدانستند، چنانکه از عبدالله بن سلام و کعبالاحبار و وهب بن منبّه و دیگران نقل شده است.
بشارت حضرت مسيح (علیه السلام) از آمدن خاتمالانبیاءالانبياء (صلی الله علیه و آله): حضرت مسيح (علیه السلام) بشارت به آمدن «فارقلیط» داد. این لغت یونانی و در اصل «پِرِکلیتوس» (به کسر «پ» و «ر») که چون معرّب کردند «فارقلیط» شد؛ پِرِکلیتوس کسی است که نام او بر سر زبانها باشد و همه کس او را ستایش کند، و «احمد» نیز همین است. علامه شعرانی در ادامه مینویسد: «نزد این بنده مؤلف کتاب لغت یونانی به انگلیسی هست، آن را به آشنایان زبان انگلیسی نشان دادم گفتند: «پِرِکلیتوس» را به همین معنی ترجمه کرده است، حتی معنی تفضیلی که در «احمد» است (یعنی: ستودهتر) و در «محمد» نیست از کلمه «پرکلیتوس» یونانی نیز فهمیده میشود، و این کتاب لغت طبع انگلستان است.» لیکن امروزه مسیحیان به جای این کلمه در ترجمههای انجیل «تسلیدهنده» میآورند.
دیدگاه مسیحیان: به عقیده مسیحیان کلمة «پَرَکلیتوس» (به فتح «پ» و «ر») است و گویند: اگر به کسر این دو حرف بود به معنی «احمد» بود اما چون به فتح است، به معنی تسلیدهنده است و مراد از آن «روحالقدس» میباشد.
نقد: به عقیده ما ترجمه اول (احمد) صحیح است. زیرا در نسخ انجیل آن زمان «پِرِکلیتوس» (به کسر «پ» و «ر») به معنی «احمد» نوشته بود. نه «پَرَکلیتوس» (به فتح آن دو حرف) به معنی تسلیدهنده، و کاتبان نسخهها آن را به تصحیف نوشتند، و چنان که در تحریفات انجیل آمده است روشن میشود که به این خصوصیّات خط انجیل فعلی اعتباری نیست. افزون بر آن، به فرض پَرَکلیتوس (به فتح) و به معنی تسلیدهنده باشد باز قرائن بسیار از خارج و هم در انجیل دلالت دارد بر اینکه مراد از آن، پیغمبری انسانی است نه روحالقدس که مسیحیان امروز میگویند.
اینک عبارت انجیل یوحنا (14: 21 و...):
«و من از پدر خواهم خواست و او «فارقلیط» تسلیدهنده دیگر به شما خواهد داد که تا به ابد با شما خواهد ماند. (17) روح راستی که او را جهان نمیتواند پذیرفت؛ زیرا که او را نمیبیند و نمیشناسد اما شما او را میشناسید؛ زیرا که نزد شما میماند و در شما خواهد بود؛ (18) شما را یتیم نخواهم گذاشت نزد شما خواهم آمد. (19) اندکی دیگر هست که جهان دیگر مرا نمیبیند اما شما مرا میبینید. از آنجا که من زندهام، شما نیز زنده خواهید بود و در آن روز شما خواهید دانست که من در پدر خود هستم و شما در من و من در شما ... (26) لکن آن تسلیدهنده «فارقلیط» یعنی روح پاک که پدر او را به اسم من خواهد فرستاد، همان شما را هرچیز خواهد آموخت و هرچه من شما را گفتم به یاد شما خواهد آورد.»
در همان انجیل (15: 26) میگوید:
«و چون آن تسلیدهنده «فارقلیط» بیاید که من از جانب پدر به شما خواهم فرستاد. یعنی: روح راستی که از طرف پدر میآید او درباره من شهادت خواهد داد. (27) و شما نیز شهادت خواهید داد؛ زیرا که از آغاز شما با من بودهاید.»
و در انجیل یوحنّا (16: 7-15) میگوید:
«لکن به شما راست میگویم که شما را مفید است که من بروم که اگر من نروم آن «فارقلیط» تسلیدهنده نخواهد آمد، اما اگر بروم او را به نزد شما خواهم فرستاد. (8) و او چون بیاید جهانیان را به گناه و صدق و انصاف ملزم خواهد ساخت: به گناه، زیرا که به من ایمان نمیآورند، به صدق، زیرا که به نزد پدر خود میروم و شما مرا دیگر نمیبینید (11) به انصاف زیرا که بر رئیس این جهان حکم جاری شده است. (12) دیگر چیزهای بسیار دارم که به شما بگویم لکن حالا نمیتوانید متحمل شد. (13) اما چون او ـ یعنی روح راستی ـ بیاید او شما را به تمامی ارشاد خواهد کرد؛ زیرا که او از پیش خود سخن نخواهد گفت، بلکه هر آنچه میشنود خواهد گفت و شما را به آینده خبر خواهد داد. (14) و او مرا جلال خواهد داد؛ زیرا که او آنچه را از آنِ من است، خواهد یافت و شما را خبر خواهد داد. (15) هرآنچه پدر دارد از آنِ من است از همین سبب گفتم که آنچه از آنِ من است، خواهد یافت و شما را خبر خواهد داد.»
اکنون میگوییم: مسیحیان معتقدند فارقلیط روحالقدس است و مسيح (علیه السلام) وعده داد او بر حواریین نازل شود، و ما ادلّهای چند داریم بر اینکه مراد از فارقلیط مردی معین است که پس از مسیح آید، نه روحالقدس:
یکم. مترجمین قدیم «فارقلیط» را عَلَم خاص انسانی میدانستند لذا عین لفظ آن را در ترجمه آوردند، و اگر تسلّی دهنده فهمیده بودند ترجمه آن را میآوردند، مثلاً در ترجمه سریانی قدیم و عبری و عربی قدیم، عین فارقلیط را آوردند، در عبری که نسخة چاپ شده آن نزد این بنده (علامه شعرانی) موجود است (فِرقلیط) به کسر فاء است بی الف و در ترجمه عربی چاپ سال 1821 و 1831 و 1844 که «اظهار الحق» نقل کرده است، «فارقلیط» است.
دوم. تواریخ مختلف که هریک مؤید دیگری است، دلالت دارد بر اینکه مسیحیان پیش از اسلام آن را منطبق با مردی معین میکردند؛ از این رو، یکی از پارسایان مسیحی در قرن دوم میلادی که نامش «منتنس» بود در آسیای صغیر مدعی شد من فارقلیطم و جماعتی به او گرویدند. نیز «اظهار الحق» از «لبّ التواریخ» که مردی مسیحی نوشته است نقل میکند: یهود و نصاری به عهد محمد (صلی الله علیه و آله) منتظر پیغمبر بودند.
مُقَوْقِس بزرگ قبطیان در جواب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نامه فرستاد و در آن نوشته بود: «و من دانستم پیغمبری باید مبعوث شود و گمان میکردم در شام مبعوث خواهد شد.»
سوم. در فصل 14 آیه 16 میگوید: «من از پدر میخواهم که به شما فارقلیط دیگر فرستد.»
مفاد این کلام آن است که من خودم فارقلیطم و پس از من فارقلیط دیگر میآید؛ اگر فارقلیط به معنی احمد باشد، یعنی ستوده و آنکه نامش بر زبانهاست و همه او را به نیکی یاد میکنند، این عبارت را میتوان چنین معنی کرد: یعنی: من خود مردی خوشنامم و از پدر میخواهم که مرد نیکنام دیگری برای شما بفرستد.
اما اگر فارقلیط به معنی تسلی دهنده باشد، نمیتوان گفت عیسی خود تسلیدهنده بود و محمد (صلی الله علیه و آله) یا روحالقدس تسلی دهنده دیگر است، چون حواریین از صعود حضرت مسيح (علیه السلام) اندوهناک بودند و حضرت مسیح پس از صعود خودش نبود تا سبب تسلی آنها گردد و روح القدس تسلی دهنده دیگر باشد. بنابراین، باید بفرماید از رفتن من اندوه مخورید که تسلی دهنده میآید و کلمه «دیگر» را نباید بگوید.
چهارم. در آیه 26 میگوید: «او هرچیز را به شما خواهد آموخت، آنچه من برای شما گفتم، یاد شما خواهد آورد.»
این عبارت دلالت دارد که خطاب حضرت عيسي (علیه السلام) با همه امّت است تا آخر دنیا؛ و میفرماید شما امّت من سخنان مرا فراموش میکنید و فارقلیط به یاد شما میآورد، و خطاب خاص به حواریین نیست، چون آنها کلام آن حضرت را فراموش نکرده بودند اما چون مدّتها گذشت و عقاید بتپرستان با کلام حضرت مسيح (علیه السلام) آمیخته شد و سخنان آن حضرت را فراموش کردند، او را خدا و پسر خدا گفتند و به تثلیث قائل گشتند، خداوند فارقلیط یعنی: محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله) را فرستاد تا کلام مسيح (علیه السلام) را به یاد آنها آورد که او بنده خدا بود.
پنجم. در آیه 30 میگوید: «الآن پیش از آنکه واقع شود برای شما گفتم تا وقتی واقع شود ایمان آرید.»
گوییم: وقتی روحالقدس بر دل کسی نازل شود خصوصاً حواریان شک نمیکنند وگرنه باید انبیاء هم پس از نزول وحی در صحت آن شک کنند درحالی که چنین نیست، پس حواریان محتاج نبودند که حضرت عیسی خبر از روحالقدس بدهد تا وقت نزول او باور کنند، پس مقصود از فارقلیط پیغمبری است که مردم در صدق او شک میکنند و حضرت عيسي (علیه السلام) از پیش خبر داد تا شک نکنند.
ششم. در باب 15 آیه 26 میگوید:
او درباره من شهادت میدهد و شما نیز شهادت میدهید برای آنکه از نخست با من بودید.
از این کلام صریحاً فهمیده میشود که منکران حضرت عيسي (علیه السلام) او را رنجیدهخاطر داشتند، و میفرماید: فارقلیط میآید و شهادت به حقّانیت من میدهد و شما هم که معجزات مرا دیدید شهادت میدهید و این دو شهادت یکدیگر را تأیید میکنند و حجّت بر منکران تمامتر میشود.
آنچه گفته شد با نزول روحالقدس بر حواریین مناسبت ندارد؛ زیرا که شهادت روحالقدس به حقّانیت حضرت مسيح (علیه السلام) برای حواریان که خودشان از نخست با او بودند و معجزات او را دیدند چه احتیاج بود و چه ضرورت داشت؟ و اینکه میفرماید: «او شهادت میدهد و شما هم شهادت میدهید.» یعنی تأیید یکدیگر میکنید؛ در مقابل منکران است والّا، شهادت روحالقدس را غیر حواریان نمیشنوند و هیچیک تأیید دیگری را نمیکند.
هفتم. در باب (16: 7) گوید: «اگر من نروم فارقلیط نمیآید.»
این عبارت بر روحالقدس که بر حواریان فرود آمد، منطبق نمیشود چون براساس نص انجیل در عهد حضرت عیسی هم روحالقدس بر آنها نازل شده آنگاه که حضرت مسیح آنها را به شهرهای اسرائیل فرستاد.
هشتم. در آیة 8 میگوید: «او وقتی بیاید عالم را بر صدق و عدل ملزم خواهد ساخت.»
این بر پیغمبر ما (صلی الله علیه و آله) صادق میآید چون او با جهانیان سر و کار داشت؛ اما روحالقدس در باطن بود و بر دل حواریان نازل شد و با جهانیان سر و کار نداشت.
نهم. در آیه 13 میگوید: «او از پیش خود سخن نمیگوید، بلکه هرچه بشنود همان را میگوید و از آینده خبر میدهد.»
این فقره هم منطبق با شخص انسانی است، اما در رابطه با روحالقدس که به عقیده مسیحیان با خدا یکی است این که «هر چه بشنود همان را میگوید» معنی ندارد.
نیز در آیه 14 و 15 میگوید: «او مرا بزرگ میکند برای آنکه از چیزهایی که مال من است میگیرد و به شما خبر میدهد و هرچه از آن پدر است از من است از این جهت گفتم از چیزهایی که از آن من است میگیرد و به شما خبر میدهد». این مطالب نیز بر روحالقدس منطبق نمیشود.
علامه شعرانی پس از نقل و توضیح عبارات یاد شده از انجیل به بیان شبهات مربوط به فرازهای یاد شده و پاسخ آنها میپردازد که به جهت رعایت اختصار، از ذکر آنها خودداری میکنیم.
چهار. برهان از طریق گروندگان
یکی از روشهای ابتکاری که علامه شعرانی در اثبات نبوت نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) به آن اشاره کردهاند اثبات از طریق برخی ایمان آورندگان و گروندگان به پيامبر (صلی الله علیه و آله) است. گاه شخصیت برخی از پیروان و مؤمنان به یک پیامبر از ویژگیهایی برخوردار است که شناخت آنها هرگونه تردید در صدق دعوی نبوت را از بین میبرد و یقین به صحت آن را در پی میآورد. در این میان شخصیت اميرمؤمنان (علیه السلام) جایگاه ویژهای دارد. علامه در این باره مینویسد: «... ایمان اميرالمؤمنين (علیه السلام) به پیغمبر اکرم خود دلیل بزرگی است بر نبوت او. چون هر کس تاریخ اميرالمؤمنين (علیه السلام) را خوانده است و بر احوال او مطلع گشته از مسلمان یا غیر مسلمان تصدیق کرده است او عالم و فطن و نیز امین و بیمداهنه بود و خطبههای توحیدی او معجزی بزرگتر از خواندن درخت است و حضرتش بیآنکه دلیل و علامتی بر صدق پيغمبر (صلی الله علیه و آله) بیند محال بود به مداهنهکاری ایمان آورد یا در دلیل نبوت خطا کند.»
براساس این نگرش سه عنصر اساسی در شخصیت اميرمؤمنان (علیه السلام) ایمان ایشان را حجتی قاطع در حقانیت رسالت حضرت ختمی مرتبت قرار میدهد. آن سه عبارتند از:
1. اوج نهایی علم، فطانت، دینشناسی و خداشناسی اعجازگون
2. نهایت امانت، صدق، اخلاص
3. قاطعیت و عدم سازشکاری در پذیرش حق و مبارزه با باطل
به راستی چنین کسی چراغ هدایت است و ردّ و قبول او در کشف حقیقت برهانی روشن و قاطع است و از راه علیشناسی میتوان به پیامبرشناسی رسید.
نتیجهگیری
علامه شعرانی در اثبات نبوت خاصه از چهار طریق وارد بحث شدهاند. این چهار عبارت عبارت بود از: 1. واکاوی شخصیت پیامبر؛ 2. برهان اعجاز؛ 3. بشارتهای پیامبران پیشین؛ 4. برهان از طریق ایمان آورندگان.
برهان نخست ضمن آنکه به صورت دلیلی مستقل قابل طرح است، پشتیبان دیگر براهین نیز میباشد. به عبارت دیگر، پارهای از ویژگیهای شخصیتی پیامبر مانند صدق و اخلاص، شرط لازم و ضروری پذیرش دعوت آن حضرت است.
برهان اعجاز در میان دیگر براهین جایگاه ممتاز و برجستهای دارد، از اینرو علامه بخش مفصلتری از مباحث خود را به آن اختصاص داده و به عمده شبهات و اشکالات مطرح شده درباره آن پاسخ گفتهاند. از طرف دیگر معجزه بزرگ پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) یعنی قرآن در میان معجزات پیامبران جایگاه منحصر به فردی دارد، از جمله اینکه سندی زنده و دائمی بر رسالت حضرت ختمی مرتبت است و راه هرگونه انکار و شبهه را برای همیشه مسدود میسازد. استفاده دیگری که علوم شعرانی از اعجاز زنده و دائمی قرآن میکنند دلالت آن بر رد الحاد است.
از طرف دیگر، راه شناخت اعجاز قرآن همواره گشوده است و اگر کسی مستقیماً نتواند آن را درک کند به روش غیرمستقیم بر آن قادر است.
بشارتهای انبیای پیشین نیز اهمیت والایی دارد. علامه شعرانی به بررسی دقیق و شرح مضامین کتابهای آسمانی پیشین در این باره پرداختهاند، که دو مورد آنها از نظر گذشت. از نظر علامه بررسی این گونه بشارتها برای کسانی که از تاریخ پادشاهان و امم انبیای پیشین اطلاع کافی ندارند، چندان سودمند نیست و بدون داشتن درکی درست از شرایط زمانی و تاریخی انبیاء سخنان آنان مفهوم واقع نمیشود.
برهان از طریق شناخت ویژگیها و امتیازات برخی از ایمانآورندگان نیز جایگاه قابل توجهی دارد. علامه شعرانی این برهان را به صورت مستقل و جداگانه ذکر نکرده، بلکه در لابلای مطالب خود آوردهاند، اما مضمون عبارات ایشان سازنده یک برهان و طریقی ابتکاری است که به خوبی از عهده اثبات نبوت و ایجاد قطع و یقین به صدق آن برمیآید.
منبع: نرم افزار پرسمان دانشجویی
افزودن نظر جدید