دالگورکی معلم علیمحمد باب
یکی از برنامه های استعمار در راه مسلک سازی و فرقه سازی ایجاد موانع و مشکلاتی در درون مسلک و فرقه دست ساز خود میباشد برای اینکه آن مسلک با مشکل درونی خود درگیر شده و به عنوان مانع و معضلی برای استعمار نشود
کینیاز دالگورکی هم با همین مبنا در تفکر بوده که مبادا شیخی ها هم با طرح عوام پسندانه رکن رابع بخواهند در آینده معضلی برای استعمار و حکومت روس بشوند
به همین منظور و برای شکستن شاخ قدرت شیخی ها تصمیم میگیرد مسلکی با همان طرح و نقش و نگار بسازد تا بتواند قدرت کاذب شیخیه را بشکند چنان شد که امروز شیخیان از بهاییت با عنوان ننگی برای فرقه خود یاد میکنند
دالگورکی پس از مجاهده فراوان توانست علیمحمد باب را برای ادعای صاحب الامری آماده کند اما مشکلی بزرگ پیش روی علیمحمد جوان و جاسوس بزرگ وجود داشت و آن اینکه علیمحمد شرایط برای صاحب الامر شدن را نداشت به جاسوس روس گفت که اسم من مهدی نیست این مشکل را چگونه باید درست کنیم و دالگورکی به او گفت هیچ مشکلی نیست که آسان نشود و من تو را مهدی نام میگذارم[1]
با این حال علیمحمد هنوز جرات ابراز چنین ادعای بزرگی نداشت دالگورکی خود ماجرا را چنین شرح میدهد : برای اینکه او را به این کار ترغیب کنم و جرات پیدا کند به بغداد رفتم و چند بطری شراب ناب پیدا کرده و چند شبی به علیمحمد خوراندم و کم کم در حال مستی با او احساس راحتی کرده و جملاتی را به او تلقین کردم و با عنوان حقیقت به او فهماندم [2] وبه او گفتم که ادعای بابیت و صاحب الامری از طرف تو و مهیا کردن اسباب و لوازم و هزینه آن از من . [3]
در آن روزها ارتباط این دو نفر تا بدانجا به هم نزدیک شد که حتی فراتر از عیش و نو ش و مستی رفت و پرنس دالگورکی که اکنون رفیق یار و غار علیمحمد جوان شده بود غریزه جنسی علیمحمد را هم تامین میکرد [4] او سرانجام با تلاش های شبانه روزی توانست علیمحمد را با ادعای نیابت امام زمان و باب علم حضرت بودن و در نهایت ادعای صاحب الامری روانه ایران کند
دالگورکی پس از اعزام علیمحمد به ایران خود در کربلا ماند و پس از شرکت در درس سید کاظم رشتی در مه 1844 شایع کرد که امام زمان ظهور کرده و همان سید جوان شیرازی که به صورت ناشناس در درس رشتی شرکت میکرد مهدی موعود شیعه میباشد [5] .
اما بعد ها فرقه سازان فهمیدند که در راه ساخت امامت یک مشکل وجود داشته و آن اینکه شرکت در کلاس درس و یادگیری علوم با علم امامت ناسازگار است و برای درست کردن این مشکل سال ها پس از آن عبدالبهاء در کتاب مفاوضات درس خواندن و علم آموزی و کلاس درس رفتن علیمحمد را به کلی انکار میکند و چنین مینویسد : اما حضرت اعلي در سن جواني که بيست و پنج سال از عمر مبارک گذشته بود قيام بر امر فرمودند و در ميان طايفه ي شما شيعيان عموما مسلم است که ابدا حضرت در هيچ مدرسه اي تحصيل نفرمودند و نزد کسي اکتساب علوم نکردند» [6]
در صورتی که طبق نوشته های خود باب و مورخین علیمحمد باب در زمان کودکی در شیراز در مکتب شیخ عابد شیرازی که از پیروان شیخ احمد احسایی بود به کسب علوم و ادبیات زمان خود مشغول بود [7]
از جمله افرادی که غیر از خود باب به این قضیه اعتراف و اقرار کرده اند و در نوشته های خود اشاره کرده اند میتوان نبیل زرندی[8] و اسدالله مازندرانی[9] را نام برد که نوشته اند علیمحمد پس از مرگ پدر به تحصیل قرائت و کتابت فارسی و عربی و حساب که از علوم متداول روز بود مشغول شد [10]
مرحوم عبدالحسین آیتی که خود از مبلغان ارشد بهاییت بوده که پس از دیدن تناقضات فراوان از بهاییت مستبصر شد و کتاب کشف الحیل را ردیه بر ابطال بهاییت نوشت در کتابش از قول سید جواد کربلایی مینویسد : در خانه خال مذکور وي (عليمحمد) را ملاقات نمودم و در حالتي که از مکتب مراجعت فرموده مشتي کاغذ در دست داشت، سؤال کردم آقا اينها چيست، با صوتي بسيار ملايم مؤدبانه فرمود: اينها صفحات مشق من است» [11]
جالب اینکه علیمحمد باب خود نیز به این شبهه جواب داده و در کتاب بیان از سید کاظم رشتی به عنوان معلمی که در مقابل او تواضع کرده در چندین موضع نام میبرد [12]و همچنین از استادی به نام ملا صادق خراسانی که کتب ادبیات متداول عربی را در زمان اقامت در کربلا پیش او خوانده یاد میکنند . [13]
میرزا محمد تنکابنی که معاصر علیمحمد باب در کربلا به درس سید کاظم رشتی حاضر میشد درباره علیمحمد چنین نوشته : او دعوي بابيت ميکرد ميگفت من نايب خاص امام زمان ميباشم و نزد حاجي کاظم (رشتي) تلمذ ميکرد، به درس او ميرفت قلم و دواتي همراه داشت هر چه کاظم ميگفت از رطب و يابس او در همان مجلس درس مينوشت.» [14] .
پی نوشت :
1.سفينة النجات في المهلکات و المنجليات ص 502.
2.همان منبع ص 502 - 503.
3.همان منبع ص 505.
4.چرا بهائيت دين نيست تأليف مجتبي برومند شيرازي ص 129.
5.سفينة النجات علامه پارسا شيخ ابوالفضل خراساني ص 505.
6.النور الابهي في مفاوضات عبدالبهاء ص 20 - 19.
7.حضرت نقطه ي اولي از محمد علي فيضي بهائي ص 74.
8.مطالع الانوار (تلخيص تاريخ زرندي) از عبدالحميد اشراقي ص 64 - 63.
9. رهبران و رهروان عبدالحمید اشراقی ج 2 ص 405.
10.خاطرات انحطاط و سقوط فضل الله صبحی مهتدی ص
11.الکواکب الدريه في مآثر البهائيه ج 1 ص 30 و کشف الغطا ميرزا ابوالفضل گلپايگاني بهائي ص 57 - 56.
12.اسرار الآثار از اسدالله مازندراني ص 369.
13.همان منبع ص 370.
14.قصص العلماء ص 59.
افزودن نظر جدید