دختران خسرو پرویز و حکایت بیمرد شدن دربار ساسانیان
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در اواخر عُمر امپراتوری ساسانی، دو تن از دختران خسرو پرویز به نامهای پوراندخت و آزرمیدخت پادشاه ایران شدند. همین امر برای برخی از جریانات باستانگرا نماد احترام به زن قلمداد میشود. اما با مطالعهی دقیق تاریخ به شواهدی حیرتانگیز دست مییابیم که نشان میدهد حقیقت دقیقاً خلاف آن چیزی است که این جریانات به خوردِ افراد ساده لوح میدهند. از جملهی این شواهد و قرائن این است که بر اساس باورهای دین زرتشتی، زن موجودی از تبار اهریمن قلمداد میشود. همچنین ناقصالعقل و حتی بیعقل دانسته شده است[1]. اما به راستی با وجود چنین تفکری، چرا دو تن از دختران خسرو پرویز به پادشاهی رسیدند؟ و با چه سرنوشتی شومی مواجه شدند؟!
در پاسخ باید گفت که در فرهنگ ایران باستان به علت چنین تفکری، فقط مردان میتوانستند به مقام پادشاهی برسند. در حقیقت، رسیدن این دو زن به پادشاهیِ ایران یا مواردی مشابه این، به عنوان استثناء و از سر ناچاری بوده است. ابوعلی بلعمی(متوفای 325 هجری) که وزیر دربار سامانیان بود، در تاریخ نامهی مشهور خود مینویسد: «همه پادشاهى شهربراز چهل روز بود، و از پس او از اهل ملک كس را نيافتند مگر دختران پرويز. پس لشكر عجم گرد آمدند و بوراندخت را كه خواهر مهتر بود به مُلک بنشاندند»[2]. یعنی چون دربار ساسانیان، از مردان خالی شده بود (چه اینکه خسرو پرویز و پسرش شیرویه برای تقویت حکومت خود اکثر شاهزادگانِ مذکّر را کشته بودند)، ناگزیر زنی را به پادشاهی برگزیدند. چنین گفتاری را بسیاری از منابع کهن ایرانی و عربی بیان داشته اند[3]. حتی در شاهنامهی فردوسی هم آمده است:
پراگنده گشت آن سپاه بزرگ
چو ميشان بد دل كه بينند گرگ
بجستند فرزند شاهان بسى
نديدند زان نامداران كسى
يكى دخترى بود پوران بنام
چو زن شاه شد، كارها گشت خام [4]
گفتنی است که انتخاب یک زن به عنوان پادشاه مایهی ننگ و ذلت دربار ایران شمرده میشد. از همین روی درباریان برای جبران این خفت و خواری، تلاش نمودند تا چهرهای حکیم و خردمند از پوراندخت بسازند تا از این طریق بتوانند اندکی از بار سنگین نگاههای تحقیرآمیز رقیبان بکاهند[5]. هرچند از دید نگارنده، پوراندخت حقیقتاً خردمندتر از موبدان و دیگر درباریان بود. موبد رشید شهمردان در «تاریخ زرتشتیان پس از ساسانیان» میگوید: «پوراندخت خواهر شیرویه از مریم موریس، با سیاست و کفایت و درایت و دانا بود. چون مردی را از خاندان ساسان نیافتند، سرداران و بزرگان او را به شاهی برگزیدند»[6]. دقت کنیم که این موبد زرتشتی خود اقرار دارد که حاکم شدنِ پوراندخت در اثر معضلِ «بی مَردی» و «خالی شدنِ عرصه از مردان» بود، نه از بابت ارزش والایِ زن ! همین گفتار را رومَن گیرشمن(ایرانشناس بزرگ معاصر) درباره اواخر عصر ساسانی (پس از کشته شدن خسرو پرویز) میگوید: «شاهزادگان فقط ملعبهای در دستِ دستهها بودند. تاج بر سر میگذاشتند تا چند ماه بعد کشته شوند. چون مَرد کم آمد زنان را بر تخت نشاندند. چنانکه دو دختر خسرو، بوران و آزرمیدخت به سلطنت رسیدند»[7]. مرحوم عبدالحسین زرینکوب در این زمینه میافزاید: «در این ایام فرمانروایی واقعی در دست موبدان و نجبا بود که زنان و کودکان را هم چون بازیچهای بر صحنه میآوردند و خود از پشت پرده آنها را به میل خود به حرکت میآوردند... آزرمیدخت هم که در این ایام بر تخت نشست مثل خواهرش بوران –پوراندخت- از خود تقریباً هیچ ارادهای نداشت»[8]. جالب است بدانیم، پوراندخت و آزرمیدخت، هر دو در عین اینکه ملکهی ایران زمین بودند، به سرنوشتی تلخ گرفتار آمدند. پوراندخت طی حوادثی بس شگفتانگیز و البته تأسفبار، از صفحه روزگار محو شد و آزرمیدخت هم توسط درباریان به طرزی فجیع شکنجه و کشته شد![9]
پادشاهی این دو زن (یا دختر) بر ایران زمین آن قدر بر درباریان و بزرگان عصرِ ساسانی شرمآور و ناگوار بود، که دو تن از بزرگان ارتش ساسانی (به نامهای رستم فرخزاد و فیروزان) همهی زنانِ خسروپرویز را گردآوردند و زنان را شکنجه نمودند تا اگر فرزندی از خسروپرویز دارند، بگویند (در آن زمان چون هرکس به پادشاهی میرسید، دیگر شاهزادگان را میکشت، تا خطری حکومت شان را تهدید نکند. از همین روی برخی از زنان خسروپرویز فرزندان خود را مخفی میکردند تا مبادا خونشان ریخته شود). در نهایت یزدگرد سوم را یافتند (در حالی که در روستایی مخفی شده بود)[10]. سرنوشت پوراندخت و آزرمیدخت هم در تاریخ همین بود. درباریان و نجبای دربار ساسانی، هرگاه پسری از شاهزادگان ساسانی را یافتند، دختران خسروپرویز را نیز از صفحه روزگار محو نمودند تا ننگ و ذلت را از پیشانی خود پاک نمایند. چنانکه پیروز دوم بر جای پوراندخت نشست و همچنین «فرخزاد خسرو» و «یزدگرد سوم» جایگزین آزرمیدخت شدند[11]. در حقیقت با روی کار آمدن و یافته شدنِ شاهزادگانِ پسر، دیگر مجالی برای پادشاهی یک زن(که از تبار اهریمن، و موجودی بیخرد شمرده میشد) نماند. هنگامی که «معضل بیمردی» رفع شد، دیگر نیازی به حکومت کردنِ زنان نبود!
پینوشت:
[1]. بنگرید به «عقل زن در نگاه دين زرتشتي»
[2]. تاریخ بلعمی، تهران: انتشارات سروش، 1378. ج 2 ص 845
[3]. ابو حنيفه دينورى، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران: نشر نى، ۱۳۸۳. ص 142
و ابن اثير جزرى، تاريخ كامل بزرگ اسلام و ايران، ترجمه: عباس خليلى، ابو القاسم حالت، تهران: مؤسسه مطبوعات علمى، ۱۳۷۱. ج 5 ، ص 234
نهاية الارب في اخبار الفرس و العرب، به تحقیق و تصحیح محمد تقى دانشپژوه، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگى، 1375. ص 439
[4]. شاهنامه فردوسی، بر اساس نسخه چاپ مسکو، تهران: مؤسسه نور، ص 1341 بیت 48678-48700
و ميترا مهرآبادى، متن كامل شاهنامه فردوسى به نثر پارسى، تهران: نشر روزگار، ۱۳۷۹. ج 3 ص 777-778
[5]. عبدالحسین زرینکوب، تاریخ مردم ایران، ج 1 ( تاریخ ایران قبل از اسلام)، تهران: امیرکبیر، 1377. ص 529
[6]. رشید شهمردان، تاریخ زرتشتیان پس از ساسانیان، تهران: نشر راستی، 1360. ص 29
[7]. رومین گیرشمن، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معین، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1372. ص 369-370
[8]. عبدالحسین زرینکوب، همان، ص 529
[9]. درباره سرنوشت آزرمیدخت، بنگرید به «رستم فرخزاد با ایران چه کرد ؟؟؟» و دربارهی سرنوشت حیرتآور پوراندخت نیز به زودی نوشتاری ارائه خواهد شد. که خواندن آن بر علاقهمندان به تاریخ این سرزمین کهن پیشنهاد میشود.
[10]. تاريخ طبری، ترجمه ابو القاسم پاينده، تهران :اساطير، تهران، ۱۳۷۵. ج 4 ، ص 1629
و ابن كثير، البداية والنهاية، بیروت: دار إحياء التراث العربي، ۱۹۸۸. ج 7 ص 38
[11]. آرتور كرستين سن، ايران در زمان ساسانيان، ترجمه رشيد ياسمى، تهران: انتشارات دنياى كتاب، ۱۳۶۸. ص 648-647
دیدگاهها
احمد
1396/05/12 - 13:03
لینک ثابت
اون منبع ۱ که بدرد خودتون
saman
1396/05/12 - 13:17
لینک ثابت
خدا را شکر میکنیم که به تعبیر
محمد
1399/04/22 - 00:51
لینک ثابت
من فقط ميدونم زرتشتي ها
saman
1399/04/22 - 20:20
لینک ثابت
برخی از زرتشتیان انسانهای
افزودن نظر جدید