تمایزات عرفان حقیقی و تصوف
پايگاه جامع فرق، اديان و مذاهب_ فرقههاي مختلف صوفي تلاش ميکنند تا براي رهايي از مشکلاتي که ناشي از انحراف تصوف گريبانگير ايشان شده است، تصوف و عرفان را مرادف يکديگر و هممعنا معرفي کنند و در اين راه تمام تلاش خود را به کار گرفته و کتابها و مقالات متعددي به رشتهي تحرير در آوردهاند.
اما آيا عرفان همان تصوف است؟ آيا اين دو واژه يک معنا را دنبال ميکنند؟ آيا پيروان صوفيه، به مقصدي ميرسند که عرفا آن را دنبال ميکنند؟!
بايد به اين نکته توجه کرد که تفاوت عرفان و تصوف نه تنها از جهت معناي لغوي و اصطلاحي است، بلکه از جهت روش و طريقه نيز با هم فرقهاي اساسي دارند. بررسي هر کدام از اين واژهها از نظر لغوي و اصطلاحي بيانگر تفاوت بنيادين اين دو است؛ چراکه عرفان در لغت به معناي شناخت، شناختن و دانستن است و برگزفته از عرف ميباشد. اين در حاليکه تصوف در لغت به معناي پشمينه پوشيدن و پشمينه پوشي است و وام گرفته از صوف به معناي پشم ميباشد.
در اصطلاح نيز اين دو تفاوت اساسي دارند؛ عرفان يعني شناختن حق و اسماء و صفات او و در واقع معرفت قلبي که از طريق کشف و شهود حاصل ميشود و در يک کلام خداشناسي است. اما تصوف در اصطلاح[1] يعني تزکيه و تصفيه که در آن دل از خواهشها و تمايلات نفساني جدا شده و سعي در رسيدن به صفات روحاني ميکند و صوفي به کسي گفته ميشود که پشمينه پوش بوده و پيرو طريقهي تصوف باشد.
از تمايزات ديگر تصوف و عرفان ميتوان به اين نکته اشاره کرد که عرفان يک مکتب است. مکتبي فکري که سعي در شناخت حقايق و باطن امور از طريق اشراق و کشف و شهود دارد؛ در حالیکه تصوف مکتب نيست، بلکه روش و مسلکي زاهدانه است که در اين راه گاه با افراط و گاه با تفريط همراه بوده و نمونههاي زيادي از بدعت و نوآوري در آن ديده ميشود.
عرفان، مکتبي علمي است که براي سلوک تکيه بر دانش دارد تا بدين وسيله به حقيقت راه يابد، اما تصوف همانگونه که ابونصر سراج ميگويد، در پي نوع خاصي از علم نبوده و نيز صفت اخلاقي ويژهاي را نميتوان به آن نسبت داد.[2]
تصوف با نوع انديشهها و آموزهها و رسوم خاصي که دارد، بيشتر به يک قشري محدود مربوط ميشود، در حاليکه مکتب عرفان بدون محصور شدن و تعلق به قشري خاص و محدود، آداب و رسومي جز پايبندي به شريعت و رعايت حدود قرمز آن و عمل به سيرهي صحيح و ناب نبوي (صلي الله عليه وآله) نيست؛ چرا که عرفان حقيقي، دستيابي به کنه حقيقت است و اين موضوع به راحتي و با انجام آداب و رسوم خاص مثل رقص و سماع و ساير اعمال صوفيانه، قابل وصول نيست. چه بسيارکساني که در خرقه صوفي و درويش درآمدند، اما بهرهاي از عرفان و معرفت حقيقي نداشتهاند.[3]
تصوف، زهدي است که متاسفانه بر آموزههاي اسلام تکيه ندارد و بسياري از سليقهها و خواستههاي بزرگان آن به عنوان قانون در آن اعمال شده است. ابوعلي سينا بين زاهد و عابد و عارف تمايز قائل شده و در اينباره ميگويد: زاهد کسي است که از متاع و خوشيهاي زندگي روي گرداند و عابد کسي است که به انجام عباداتي مانند نماز و روزه و امثال آنها بپردازد و عارف کسي است که فکرخود را به قدس جبروت متوجه ساخته و پيوسته از پرتوهاي نور حق درسرخود برخوردار باشد.[4]
ميبينيم که عليرقم اصرار صوفيان تفاوت آشکاري بين عرفان ناب و تصوف وجود دارد و دليل اصرار ايشان چيزي جز توجيه رفتارها و کردارهاي غلط متصوفه نيست تا به اين وسيله بتوانند چهرهي خود را که در طول تاريخ مکدر شده تطهير کنند.
منابع:
1- فرهنگ عميد: طريقه و مسلکي که پيروان آن به احتراز از خواهشهاي نفساني و اعراض از ماسوياللّه دلالت ميشوند.
2- ابونصر سرّاج، کتاب اللمع في التصوف، ج?، ص??، چاپ رينولد آلن نيکلسون
3- تحليلي از کليات علوم اسلامي شهيد مطهري، ص: 206-205
4- ابن سينا، اشارات و تنبيهات، ج3، ص: 452
افزودن نظر جدید