نظر وهابیت درباره کرامات اولیاء
وهابیت، کرامات اولیاء را پذیرفته و آن را از قرآن و روایات و وقایع تاریخی ثابت میکنند. ابنعثیمین تصدیق کرامات اولیاء را از اصول اهلسنت میخواند و کرامت را امر خارق العاده میداند و معتقد است ولی خدا با آن کرامت، هیچ گاه ادعای نبوت نمیکند. وی میگوید این کرامات، نشانهای بر صحت دین و پیامبری است که آن ولی از آن پیروی میکند.
.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ ابنعثیمین در مبحث کرامات اولیاء، ابتدا کلمه اولیاء را معنا میکند و این آیه را متذکر میشود که خداوند فرموده است: «أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ * الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ»؛[1] «آگاه باشید (دوستان و) اولیاء خدا، نه ترسی دارند و نه غمگین میشوند! * همانها که ایمان آوردند و (از مخالفت فرمان خدا) پرهیز میکردند». وی پس از نقل آیات، کلام ابنتیمیه را میآورد که گفته است: «هر کس مؤمن با تقوا باشد، ولی خدا است». در ادامه میگوید: «ولی خدا بودن، به ادعا و آرزو نیست بلکه به ایمان و تقوا است. پس اگر مردی ادعای بودن در زمره اولیاء را داشت، ولی تقوای الهی نداشت، ادعایش باطل است».[2]
ابنعثیمین تصدیق کرامات اولیاء را از اصول اهلسنت میخواند و کرامت را امر خارق العاده میداند. وی مینویسد که کرامت به دست ولی انجام میشود. کرامت به قرآن، سنت و واقعیت، ثابت شده است؛ از قدیم کرامت وجود داشته و در آینده هم خواهد بود. او از کراماتی که در قرآن آمده است، قصه اصحاب کهف، قصه حضرت مریم و قصه مردی که خداوند پس از صد سال مردن او، دوباره او را به دنیا برگرداند را ذکر کرده و کراماتی که در سنت نقل شده نیز بسیار دانسته است. وی چند کتاب را برای مطالعه کرامات اولیاء بیان کرده است، ازجمله «کتاب الانبیاء، باب ما ذکر عن بنیاسرائیل»، در صحیح بخاری و کتاب «الفرقان بین اولیاء الرحمن و اولیاء الشیطان» از ابنتیمیه. وقوع این کرامات نیز ظاهر است که یا با مشاهده یا با اخبار صادقه به اثبات میرسد.[3]
ابنعثیمین به معتزله و تابعین آنها اشکال میگیرد که آنان کرامات اولیاء را منکر میشوند و اینگونه استدلال میکنند که اگر این کرامات اثبات شود، ساحران با اولیاء و اولیاء با انبیاء اشتباه گرفته میشوند؛ چون کل آنها امر خارق العاده انجام میدهند. وی در جواب معتزله مینویسد: «اشتباهی صورت نمیگیرد؛ چون کرامت به دست اولیاء انجام شده و ولی، هیچ گاه ادعای نبوت نمیکند و اگر چنین ادعایی بکند، ولی نیست. معجزه نیز به دست پیامبران انجام میگیرد؛ شعبده و سحر نیز به دست دشمن دور از ولایت خداوند و با کمک شیطان انجام میشود که با آن کاسبی کند؛ به خلاف کرامت که از طرف خداوند است و ولی خدا برای کاسبی کردن سراغ آن نمیرود».[4]
ابنعثیمین در ادامه میآورد که کرامت اولیاء، نشانهای بر صحت دین و پیامبر آن ولی است و کرامات اولیاء مسلمان، معجزهای برای اسلام و رسول خدا صلیاللهعلیهوآله است. برخی معتقدند که هیچ معجزهای از پیامبران سابق وجود نداشته، مگر برای پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله مثل آن وجود دارد. وی اشکالاتی که به این کلام گرفته شده، میآورد و پاسخ میدهد. مثلاً گفتهاند که معجزه حضرت ابراهیم که داخل آتش افتاد و زنده بیرون آمد، برای رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به وقوع نپیوست؛ بنعثیمین در جواب مینویسد، این کرامت برای ابومسلم خولانی طبق نقل مورخین واقع شد و وقتی برای تابعین رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به وقوع پیوسته، دلالت میکند که دین اسلام حق است.
اشکال دیگر اینکه گفتهاند دریا برای رسول خدا صلیاللهعلیهوآله همانند حضرت موسی شکافته نشد که در جواب آورده است که برتر از این معجزه نیز برای این امت حاصل شده است و آن راه رفتن بر روی آب است، همانند قصه علاء حضرمی. راه رفتن بر روی آب برتر از معجزه حضرت موسی است که بر روی زمین خشک راه رفته است.
ایراد دیگر که به این نظر گرفتهاند، اینکه حضرت عیسی مرده زنده میکرد و برای رسول خدا صلیاللهعلیهوآله واقع نشده است. در این مورد نیز پاسخ داده است، از اتباع رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، فردی که در مسیر مسافرت، الاغش مرده بود و دعا کرد و خداوند، آن را زنده کرد ...؛ این کرامات، تأیید یا اثبات یا کمک برای شخص یا یاری برای حق است؛ به همین دلیل در بین تابعین بیش از صحابه وجود دارد.[5]
این کرامات بر چهار چیز دلالت میکنند:
1- بیان قدرت خداوند که این خارق عادت به فرمان او انجام میشود.
2- رد دهریون که قائلند طبیعت فاعل همه اتفاقات است.
3- کرامات، دلیلی بر تقویت دینی است که آن ولی پیرو آن است.
4- کرامت برای همان ولی نیز ثابت میشود.[6]
این عقاید در باب کرامات اولیاء بین بسیاری از فرق اسلامی مشترک است و تنها اختلاف در مصادیق این اولیاء طبق دیدگاه فرقههای مختلف است.
پینوشت:
[1]. سوره یونس، آیه 62و63.
[2]. شرح العقيدة الواسطية، ابنعثيمين، ج2، ص297.
[3]. همان، ص297-299.
[4]. همان، ص300.
[5]. همان، ص300-302.
[6]. همان، ص303.
افزودن نظر جدید