جهالت و نادانی عاملی برای غلو ورزی
.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ جهالت و نادانی و آگاهی های اندک پیروان برخی از فرقهها از دین و مفاهیم دینی، از عوامل بسیار مهم و اصلی شکل گیری عقاید غالیانـه در طول تاریخ بـوده است. این جهالت که گاهی ناشی از بیسوادی و پیروی از هواهای نفسانی است، موجب کوته فکری و عدم تحلیل درست رفتارها و عملکردها و موجب کج فهمی و بدفهمی نسبت به گزاره های دینی و بزرگان دین شده است.
غالیان به علت جهالت و آگاهی های اندکشان از دین، تحلیل درستی از مفاهیم دینی نداشته اند و از آن ها تاویل های نادرستی که به غلو می انجامد، ارائه می دهند. این افراد به علت عدم شناخت و درک صحیح از جایگاه و مقامات عالی و معنوی ائمه اطهار(علیهم السلام) به ویژه حضرت علی(علیه السلام)، مناقب و فضائلی که برای آن حضرات که در منابع اصیل دینی بیان شده است را سببی برای طرح دیدگاههای افراطی و غالیانه ای خود دانستهاند.
گاهی اوقات، این افراد غالی در اثر جهالت، میزان عشق و علاقه آنها نسبت به برخی از افراد از حد معمول تجاوز کرده و به مرحله غلو رسیده است. بنابراین، غلو کننده فردی را بالاتر از حد معمول و منزلت واقعی او میبیند. در روایات، این نوع جهالت به عنوان یکی از ریشه های اصلی غلو قلمداد شده است. حضرت علی (علیه السلام) در حدیثی جاهل را این گونه معرفی کردهاند که جاهل از دو حال خارج نیست؛ یا در حال افراط است و یا در حال تفریط است «لا تَرَى الجاهِلَ إلاّ مُفرِطا أو مُفَرِّطا؛[1] نادان را نمى بينى، مگر در حال زيادهروى يا كم گذاردن»
بنابراین، همان گونه که از این روایت، برداشت می شود، جهالت و نادانی، کم سوادی ودر نتیجه آن کوته فکری و تندروی از موجبات و ریشه های اصلی پدیده غلو محسوب میشود. برخی از پیروان فرقه اهل حق در اثر همین جهالت و تندروی افرادی را متصف به صفات خداوند نموده و یا آنها را مظهر ذات خداوند دانسته اند.در کتاب دیوان گوره از کتب مشهور فرقه اهل حق در داستان تولد سلطان اسحاق موسس این فرقه چنین آمده است: «سلطان اسحاق وقتی کم کم بزرگ شد، نشانه های ربوبیت در وجودش ظاهر شد و او علمش ذاتی بوده و نیازی به کسب علم نداشته است».[2] این در حالیست که خداوند در قرآن کریم خطاب به انسان ها چنین می فرماید:« وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيْئًا؛[ نحل/78] خدا شما را از بطن مادرانتان بيرون آورد و هيچ نمىدانستيد.» حال چگونه شما ادعا می کنید که علم سلطان ذاتی بوده است؟
عابدین، یکی از یاران سلطان اسحاق نیز در گفتگوی با سلطان اسحاق، او را خدا می خواند. سلطان نیز سخنان و ادعای عابدین را حق و درست می داند.[3] این اغراق گوییها که همانند آن در برخی دیگر از کتب فرقه اهل حق به چشم میخورد ریشه در جهل گویندگان این ادعاها دارد که به سبب آن افرادی، الوهیت را در بنده ای از بندگان خداوند ببینند.
پی نوشت:
[1]. نهج البلاغه، حکمت 70
[2]. حسینی، سیدمحمد، دیوان گوره، باغ نی، ص 10
[3]. القاصی، مجید، مجموعه آیین و اندرز و رمزیاری، انتشارات طهوری، تهران، ص 27
افزودن نظر جدید